گروگان ها ، مامورین امنیتی یا طعمه های مهار حکومت ایران ؟

اظهارات علی اکبر صالحی در خصوص هویت گروگان های ایرانی در سوریه وضعیت آنها را وارد مرحله جدیدی نمود. وی تایید کرد گروگان ها از بازنشستگان سپاه و ارتش بوده اند. او با توجه به درگیری های نظامی سنگین در سوریه اظهار داشت به دلیل نا امنی اجازه سفر به کاروان های زیارتی برای مدتی متوقف شداما به خاطر تقاضای زیاد برای زیارت دولت تصمیم گرفته است تا ابتدا بازنشستگان ارتش و سپاه به سفر زیارتی بروند! و سپس کارمندان دیگر وزارتخانه ها .


وی تصریح کرد هیچیک از گروگان ها در حال حاضر فعالیتی در مجموعه های امنیتی و نظامی ایران ندارند و ماموریتی نیز در دمشق نداشته اند. بدینترتیب وی صحت کارت های شناسایی را تایید کرد که توسط یکی از اعضاء گردان برا از مخالفین مسلح سوری چندی پیش نشان داده شد و بر اساس همین کارت ها برخی از گروگان ها منتسب به سپاه پاسداران گشتند.
از آنجاییکه افراد نظامی تجربه شرایط بحرانی و رویارویی نظامی را دارند و بیشتر از شهروندان عادی نسبت به خطرات پیش رو آگاه هستند دشوار بتوان ادعای صالحی را باور کرد که آنها فقط با انگیزه زیارت دست به چنین مخاطره ای زده اند. بخصوص که از نیرو های سپاهی ولو بازنشسته انتظار می رود متوجه حساسیت و موضع منفی جنبش اعتراضی سوریه نسبت به نیرو های سپاهی ایران باشند.
همچنین باید توجه داشت هر ایرانی می تواند بدون ویزا تا ۹۰ روز به سوریه سفر بکند بنابراین زائران ایرانی نیازی به گرفتن ویزا ندارند.
تا پیش از اظهارات صالحی به مراتب احتمال اینکه افراد فوق زائر باشند بیشتر بود. تصور می شد که جمعی از افراد که در بین آنها برخی از اعضاء سپاه بوده اند به سفر زیارتی رفته اند و متوجه وضعیت نا امن سوریه نبودند.
نوع تبلیغات رسانه های حکومتی و صدا و سیما به گونه ای که در سوریه نا آرامی اندکی وجود دارد و حکومت بر همه چیز مسلط است و زندگی به صورت نرمال در شهر های سوریه در جریان است. طبیعی است برخی افراد مذهبی سنتی که معمولا فقط اخبار رسانه های دولتی را تعقیب می کنند تصور تبلیغاتی حکومت را باور کنند. معمولا در هیات های مذهبی و مساجد بخصوص در شهرستان ها متعارف است که جمعی از مردان به صورت دسته جمعی به سفر زیارتی می روند.
علی القاعده نیروهای اطلاعاتی و نظامی اگر ماموریت در یک کشور خارجی داشته باشند اوراق هویت و مجوز حمل سلاح با خود به همراه نمی برند. همچنین منطقی نیست ۴۸ نیروی امنیتی یک جا همراه با هم به مسافرت بپردازند .
روال معمول در کشور ها و بخصوص رابطه نزدیک بین ایران و سوریه نیز حضور نیرو های محافظ و فراهم کردن فضای امن برای هیات ایرانی را ضروری می سازد. بنابراین دشوار بتوان باور کرد افرادی که از ناحیه ایران برای همکاری اطلاعاتی با ارتش سوریه اعزام شده اند این چنین تنها و بدون پوشش حفاظتی به حال خود رها شوند.
ولی کسانی که تجربه نظامی دارند بعید به نظر می رسد که چنین برخورد های ساده اندیشانه ای داشته باشند و به راحتی خود را در معرض خطر قرار دهند. آنگونه که چند منبع گزارش داده اند راننده اتوبوس گروگانها آنها را به مخالفین مسلح معرفی کرده است. در حالی که این افراد بر اسا تجربه نباید بسادگی حرف های راننده و تغییر مسیر را باور می کردند.
البته این حالت در عین حال رد کننده ماموریت امنیتی این افراد نیز می تواند تفسیر شود. چون انها می توانستند با کانال ارتباطی شان در حکومت سوریه تماس گرفته و درستی تغییر مسیر را جویا شوند.
با فرض پذیرش حرف های صالحی ،مسئولیت حکومت ایران حتی اگر این افراد ماموریت نداشته اند باز به دلیل سهل انگاری و بی مبالاتی بیشتر می شود که براحتی برخی بازنشستگان نظامی ایرانی را با ارزیابی های غلط خود به دل حادثه پرتاب کرده اند.
اما با قار دادن مجموعه قرائن می توان دو فرضیه را رد نظر گرفت. نخست حالتی می تواند مد نظر قرار گیرد که این افراد واقعا زائر بوده اند و در میان آنها چند عنصر سپاهی و بسیجی نیز بوده اند که بصورت انفرادی شرکت کرده و ماموریت نداشته اند. همچنین از عناصر پایین نیرو های نظامی ایران بوده اند. اما فرضیه دوم بر عکس این تحلیل ساده بر طراحی پیچیده ای مبتنی است. از آنجاییکه مقامات حکومت ایران به صراحت عنوان کرده اند تا جایی که در توان دارند از بقای حکومت اسد حمایت می کنند و گزارش های متعددی نیز از همکاری امنیتی و آموزشی بین سپاه ایران و ارتش سوریه منتشر شده است . لذا می توان فرض کرد حکومت ایران در راستای ارزیابی مستقیم و دست اول از صحنه های درگیری و ارائه مشاوره برای راهبرد موثر مقابله عده ای از نیرو های زبده امنیتی خود را در داخل یک جمع از بازنشستگان نظامی راهی سوریه کرده است. برخی از آنها هم کارت عضویت در سپاه و مجوز حمل سلاح ر ا همراه خود برده اند تا پس از گرفتاری این عامل دلیلی منطقی بر عدم ماموریت اطلاعاتی
آنها قلمداد شود .
با توجه به اطلاعاتی که تا کنون در دست است نمی توان هیچیک از این فرضیه ر ا به صورت قطعی درست دانست و یا آنها ا به نحو قانع کننده ای رد کرد.
اما هر کدام از این فرضیه ها درست باشد ، جان این افراد باید مصون از تعرض نیرو های مخالف سوریه باشد. قوانین جنگ ،موازین حقوق بشری و اصول انسانی حکم می کند که این افراد حتی اگر مامور امنیتی جمهوری اسلامی بوده باشند ، با آنها مطابق اسراء برخورد شود. همچنین از شتابزدگی در برخورد با آنها اجتناب گردد.
وقتی جمهوری اسلامی از خشونت روزی حکومت سوریه دفاع می کند و بابی اعتنایی به مطالبات مخالفان راهی برای تعامل و مصالحه با آنها باقی نمی گذارد ، طبیعی است نیروهای مخالف و بخصوص ارتش آزاد سوریه حساسیت نسبت به حکومت ایران پیدا کنند. اما این مساله انتقام گیری ، شتابزدگی و عدول از موازین دادرسی منصفانه و عدالت قضایی را توجیه نمی کند.
مصطفی الاحمد سخنگوی گروه گروگانگیر پس از ایکه خبر می دهد سه تن از گروگان های ایرانی در بمبارانی که ارتش سوریه در مواضع مخالفان انجام داد ، کشته شدند و بلافاصله تهدید می کند که اگر حکومت ایران از اقدامات خود بر علیه مخالفان بشار اسد دست بر ندارد بقیه گروگان ها را خواهند کشت. تعارض بین سخنان وی که از یک طرف حکومت سوریه را مسبب قتل کشته شدگان ایرانی معرفی می کند و سپس تهدید به قتل دیگران می کند ، گروگانگیر ها را در مظان اتهام کشتار ادعایی فوق می کند!
هر گونه دست اندازی و تعرض به جان گروگان های ایرانی ضمن اینکه مصداق بارز جنایت جنگی است اعتبار ارتش آزاد سوریه و مخالفین مسلح را نیز زیر سئوال می برد.
به نظر می رسد بخشی از نیرو های مخالف مسلح و بخصوص سلفی ها تمایل دارند تا فضای سوریه را به سمت تقابل با ایران ببرند. عملکرد حکومت ایران نیز به چنین فضایی دامن می زند. بنابراین در این چهارچوب گروگان ها طعمه ایی برای مهار حکومت ایران و قرار دادن آن در موضع دفاعی خواهند بود.
به هر حال هویت گروگان ها هر چه باشد حقوق آنها و به خصوص حق حیات آنها باید به رسمیت شناخته شود و این مساله در چهارچوب روال های متعارف عدالت قضایی ، ساز و کار حل و فصل مشکلات امنیتی بین کشور ها و روش های دیپلماتیک حل شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.