دولت ملت سرمشق غالب ساماندهی جوامع مدرن است. اما این سخن به معنای نبود مشکل در کشور ها پیرامون تثبیت این مدل نیست. شماری از کشور ها هنوز از درگیری های قومی و عدم توازن در روابط اقلیت و اکثریت و عدم جذب اقلیت های قومی در روند های سیاسی رنج می برند. اما کشور های پیشرفته و بخصوص آنهایی که از مراحل بالای توسعه سیاسی برخوردار هستند تقریبا این مشکل را حل کرده اند و با تعریف شهروند بر فراز تمایزات نژادی ، تباری ، فرهنگی ، زبانی و مذهبی رابطه بین افراد و دولت را مشخص نموده و ملتی واحد و یکپارچه را با به رسمیت شناختن و رعایت الزامات کثرت گرایی نژادی ، زبانی ، فرهنگی و مذهبی به وجود آورده اند.
نا تمامی پروژه ملت- دولت سازی در ایران ، بحران در روابط بین پیرامون و مرکز و اقلیت های قومی با مردم فارس را در طول چند دهه گذشته تداوم بخشیده است. به عبارت دیگر کشور هنوز در مرحله گذار از ممالک محروسه به دولت- ملت مدرن به سر می برد و نتوانسته قرائت جدیدی از ملت که مورد توافق همه قومیت های مردم ایران باشد را تثبیت و تحکیم سازد. روایت رسمی از ملت تا حدودی متکی به اجبار قدرت دولت است. اگر چه در عین حال از عناصر فرهنگی و هویتی استمرار کهن هزاران ساله تاریخی نیز برخوردار است.
جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته کوشیده است شیعه محوری مورد نظر خودش را به عنوان پایه ملت ایرانی معرفی کند و جا بیندازد. مقاومت بخش هایی از جامعه این پروژه را ابتر گذاشته است. در مقابل میراث بجا مانده از دوران پهلوی که در پی ملت سازی بر اساس الگوی ایران پیش از اسلام بود ، هنوز پا برجاست و تبعات منفی سیاست یکسان سازی هویتی آن که بر مبنای درکی انتزاعی و غیر واقعی از هویت سیال و پویای ساکنان قلمرو کنونی ایران در طول تاریخ بود ، همچنان باقی است.
این وضعیت و وجود تنش های فرهنگی و سیاسی در مناطق قومیت نشین و اعمال برخی از تبعیض ها و ستم ها از سوی حکومت از طرفی و تندروی برخی از هویت طلبان قومی و اراده های تجزیه طلب از سویی دیگر به نوعی آشفتگی و بحران در روابط ملت و شاکله هویتی آن دامن زده است. اگر چه دامنه این بحران وسیع نیست ولی برای توسعه و زیست مناسب در کشور مشکل زا است و همچنین تبعات منفی در آینده برای تمامیت ارضی و از هم گسیختگی بین اعضاء خانواده اقوام ایرانی را در پی خواهد داشت.
پاسخ های متفاوتی برای حل این بحران وجود دارد. البته برخی از فعالان مرکز گرای ایرانی اصلا قائل به وجود این بحران نیستند و ان را توطئه ای از سوی دولت های خارجی می پندارند.
اما نگارنده این مشکل را امری عینی و داخلی می پندارد و در عین حال منکر بهره برداری های مقطعی دولت های خارجی و بخصوص آنهایی که با جمهوری اسلامی درگیر هستند، نیست.
در این یادداشت کوشش می شود تا به اختصار مزیت های تعریف ملت بر اساس شهروند دولت و قابلیت های آن برای پایان روند ملت سازی مدرن تشریح گردد.
در این نگرش ملت شهروندان یک دولت هستند که الزامی در تعلق آنان به فرهنگ ، زبان ، نژاد و مذهب واحد وجود ندارد بلکه به عنوان شهروندان دولت ایران که در قلمرو خاص جغرافیایی کشور دارای اقتدار مشروع است ، نگریسته می شوند. این شهروندان دارای یکسری حقوق و تکالیف تعریف شده سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی هستند . مبنای این حقوق بر رعایت عدالت سیاسی و اجتماعی است و هر شهروند در سهمی برابر با دیگران در مشارکت سیاسی و تعیین سیاست ها و تصمیمات کلان کشور نقش دارد.
انتساب شهروند از طریق خاک و یا خون صورت می گیرد. همچنین عرصه برای مهاجرت نیز باز است و هر کس با پذیرش شرایط شهروندی ایران فارغ از ملیت قبلی ، زبان ، هویت فرهنگی و مذهبی می تواند شهروند دولت ایران و عضوی از ملت ایران گردد.
دولت ایران بر پایه قلمروی که از بستر تاریخ به جای مانده است و حداقل قدمتی قریب به ۲۶۰۰ سال دارد ، فعالیت می کند. اساسا ملت ها بر پایه روابط نظام یافته و تعامل های طولانی در طول تاریخ شکل می گیرند. مرز های کنونی ایران متکی به یک موجودیت قدیمی تاریخی و در هم آمیختگی فرهنگی و تمدنی هزاران ساله و نسل اندر نسل است. مذهب شیعه نیز در ایجاد همبستگی و پیوند بین پاره های مختلف ایرانی نقش مهمی ایفا کرده است.
حال از آنجاییکه هر ملتی نیاز به زبان مشترک برای ارتباط دارد لذا زبان فارسی به دلیل سابقه و تعداد بیشتر فارسی زبانان در بین ساکنین ایران حکم زبان مشترک را دارد. اما در هر منطقه که حد نصاب مشخصی از افرادی زندگی می کنند که زبان مادری متفاوتی دارند باید آن زبان در آن منطقه به عنوان زبان دوم تدریس شده و در ادارات مورد استفاده قرار گیرد. همچنین سنن و آداب و رسوم خاص هر گروه قومی و فرهنگی متمایز بدون هیچگونه محدودیتی مجال بروز پیدا نماید.
اما در کلیت سیمای فرهنگی جامعه عناصر تمدن ایران و مذهب شیعه نقش دارند بدون آنکه در عرصه عمومی هژمونی داشته باشند و بخواهند جای دیگر فرهنگ های محلی و مذاهب دیگر را تنگ کنند. اما در عین حال یه دلیل قدمت طولانی آنها در بافت فرهنگی جامعه حضور دارند. به بعارت دیگر کلیت فعلی جامعه ایران متکی بر این ستون ها است و نادیده گرفتن آنها موجب فروپاشی جامعه می شود.
در این مدل امکانات، منابع و فرصت ها به صورت یکسان بین همه شهروندان که در بخش های مختلف کشور حضور دارند توزیع می شود. همه حق دارند فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خاص خود شان را داشته باشند. در تعیین کارگزاران محلی و ملی نقش ایفا کنند. در این مدل ضمن اینکه تکثرگرایی قومی ، نژادی ، زبانی و فرهنگی به رسمیت شناخته می شود و حق فعالیت های جداگانه فرهنگی امکان تحقق دارد ، در عین حال بستر های لازم برای در هم آمیختگی و تعامل بین گروه های مختلف و همبسته شدن آن در قالب کشور بزرگ ایران را نیز فراهم می آورد.
این راهکار به تنش ها و مباحث مربوط به چگونگی هویت ایرانی و تعریف ملت بر پایه شاخصه های تمدنی و فرهنگی پایان می دهد و این مباحث را از حوزه ملت – دولت خارج می سازد. در اصل ملت ضمن آنکه به صورت کلی بر یک پیشینه فرهنگی استوار است ولی بیشتر صبغه سیاسی دارد. دیگر جایی برای مرافعه بین اینکه قومیت ها ملیت هستند ؟ یا نه و اینکه ایرانی کیست و چه هویتی دارد ؟ ایران پیش از اسلام اصل است یا اسلام عنصر اصلی ملیت ایرانی است ؟ باقی نمی ماند . در واقع ملت بر اساس اجتماع شهروندان با حقوق برابر شناخته می گردد و تعین می یابد.
توزیع برابر منابع و تمرکزدایی از مدیریت کشور بازدهی این رویکرد به ساماندهی ملت و دولت را برقرار می سازد. تداوم این روند چه بسا از نزاع های قومیتی و مذهبی کاسته و ارتباطات انسانی و فرهنگی را گسترش بدهد و بدینترتیب ظرفیت های ملی را گسترش بخشد.