آیت الله بهشتی پس از مخالفت مقدم مراغه ای در مجلس خبرگان با اصل ولایت فقیه چنین در مقام دفاع صحبت کرد و به نفع اصل فوق استدلال نمود: «
برادر و خواهر ، تو که انقلاب کردی ، تو که فداکاری کردی، تو که فرزند و وشوهر و برادر و خواهر همسر را از دست دادی، تو که زندان رفتی، و زجر کشیدی، تو که تبعید شدی ، تو که در تنگنا بسر بردی ، تو گه از شر پلیس مزدور استبداد و استعمار ،حتی یک شب در خانه ات هم بودی امنیت نداشتی و هر شب آماده بودی که همان شب یا فردا در خانه نباشی ، از تو می پرسم ، مجلس خبرگان از تو می پرسد همه آن رنج ها و شکنجه ها را تحمل کردی که چه بدست بیاوری؟
تو خود گفتی با فریاد گفتی ، استقلال ، آزادی و حکومت اسلامی ، بعد که شکل این حکومت از طرف رهبری و جامعه و کسانیکه تو به انها اعتماد داشتی مشخص شد ، جمهوری اسلامی و شرائط آن هم مساعد شد ،که شکلش هم مشخص بشود ، باز هم فریاد بر کشیدی استقلال ، آزادی جمهوری اسلامی ،یعنی تو به استقلال و آزادی بسنده نکردی ، اگر آرمان این انقلاب فقط استقلال و آزادی بود ،جای این بحث بود که آیا این اصل اینجا ضرورت دارد یا ضرورت ندارد ، تازه جای این بحث بود ،چون بنده معتقدم بدون بدون این اصل توی این کشور ایران ، استقلال و آزادی هم تامین شدنی نیست. ولی من نمی خواهم وارد این بحث بشوم.
دیگر مطلب این است که این جامعه فریاد بر کشید : استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی ما عرضمان این است که اگر قرار است نظام آینده جمهوری اسلامی باشد در این صورت باید این نظام ،رهبری و مرکز ثقل اداره اش بر دوش کسی یا کسانی باشد که چه از نظر آگاهی به اسلام و چه از نظر مقید بودن به وظائف یک مسلمان در تمام ابعاد وظیفه فردی ،خانوادگی، سیاسی ،اجتماعی الگو و نمونه باشد. بنده در این مورد تکیه دارم. بنده نمی گویم حالا فردا به این مرحله می رسیم اما بعنوان یک هدفی که اگر فردا نتوانیم برسیم ، انشاء الله چند رو بعد از فردا به ان مرحله می رسیم ، چند ماه بعد از فردا ، چند سال بعد از فردا
بنده عرضم این است ای ملت عزیز انقلابی و مسلمان ایران اگر می خواهی به اصل جمهوری اسلامی ونظام اسلامی برسی . باید آن دورنمائی را که در برابرت از نظام جمهوری اسلامی ترسیم شده خوب بنگری در آن دورنما در آن آینده ، باید رئیس جمهورت ، باید نخست وزیرت ، باید وزرایت ،استاندارهایت و چهره های برجسته مدیریت جامعه ات کسانی باشند که از نظر آگاهی و عمل برای تو الگو باشند. تو ان جامعه ات که همیشه به بقاء ورشد اسلام امیدوار بود، حالا ما آمدیم توی قانون اساسی گفتیم برای اینکه نقطه شروعی برای این آینده این نقطه شروع است. برای اینکه نقطه شروعی برای آینده این فقط نقطه شروع است. برای اینکه نقطه شروعی برای این آینده درخشان پاک اسلامی پیشبینی و تامین کرده باشیم بعنوان قانون اساسی می گودیم لا اقل بعد از این نقطه مرکزی یعنی آنجا که همه تصدی و مسئولیت ها باید از او سرچشمه بگیرد. اقلا دارای این شرط باشد. این را بعنوان حداقلی گقتیم. من اجازه می خواهم که این سئوال را یک بار دیگر برای ملت مان مطرح کنم. ای ملت مسلمان انقلابی ایران ای شما تحصیل کرده های مسلمان انقلابی ما اجازه می دهید این اصل را از قانون اساسی برداریم؟
آقای مراغه ای نمی دانم چون سرکار در گروه اول نبودید ،آیا این جزوه را که در دبیرخانه به همراه پیشنهادی که به اینجا رسیده در روزنامه ها نیز منتشر شد که بریده اش را در آورده اند آیا فرصت کرده اید جزوه را که مربوط به گروه اول است مطالعه بفرمائید [ یکی از جزوات طبق روایت مهندس عزت الله سحابی نظر مظفر بقائی بود که اعتراض کرده بود چرا وقتی روحانیت انقلاب کرده است ولی اصل ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی نیست ! . ]ببینید وقتی این اصول مطرح شده ، نظرات رسیده را که دوستان استخراج کرده اند ، عموما تکیه دارد که چرا این اصل را نگذاشتید توی قانون اساسی ؟ بسیار خوب مجلس خبرگان کارش این بود که این نظرات را مطالعه کند. با جمعبندی اینها پیشنویس را تکمیل کند؟ این پیشنویس را ما تکمیل کرده ایم. » (۱۳۴)
سپس وی با برشمردن ویژگی دموکراسی های غربی و نظام های مکتبی بلوک شرق این چنین ادامه می دهد : « آن چیزی که آقای مراغه ای و افراد دیگر پیشنهاد می کنند در این زمینه برای جمهوری دمکراتیک بدون قید اسلام بسیار بجا ست. سرکار می فرمائید که صرفا ما حکومت را به آراء عامه بدهیم بدون هبچ قیدی اینکه ما تمام اختیار را به آراء عامه بدهیم بدون هیچ قیدی و بگذاریم هر قیدی در خارج قانون بوجود آمد ، بوجود بیاید این مناسب یک قانون اساسی یک نظام مکتبی نیست و چون ملت ما در طول انقلاب و در رفراندوم اول انتخاب خودش را کرد و گفت جمهوری اسلامی. با این انتخاب چهارچوب نظام حکومتی بعدی خودش را تعیین کرد. این اصل و اصول دیگری که در قانون اساسی همه جا می گوئیم بر طبق ضوابط اسلام بر طبق احکام اسلام در چهارچوب مقررات اسلام بر عهده یک رهبر اسلام آگاه واسلام شناس فقیه و با تقوا همه بخاطر آن انتخاب اول ملت ما است. در جامعه های مکتبی در همه جای دنیا معتقد هستند که حکومتشان بر پایه مکتب باشد.
اجازه بدهید ما از جامعه اسلامی برویم سراغ یک جامعه دیگر مثلا جامعه مارکسیستی ، جامعه مارکسیستی هم یک جامعه مکتبی است. سئوال می کنم آیا در قانون اساسی جامعه های مارکسیستی، اصول این قانون های اساسی مثل شوروی مثل چین مثل جاهای دیگر مکرر مقید نمی کند همه چیز را به اینکه در انطباق اصول مارکسیست یا مارکسیست لنینیسم ،یا مارکسیست لنیینست مائوئیست و امثال اینها . اینجا در خدمت آقایان و خواهرمان ترجمه فارسی قانون اساسی شوروی در اختیارتان گذارده شد.
ترجمه قانون اساسی چین در اختیار تان گذاشته شد، ترجمه فارسی قانون اساسی بلغارستان در اختیار گذاشته شد ،ملاحظه گردید که در این قانون های اساسی در موارد متعدد مقید می کند مطلب را نه فقط به آراء مقید میکند به چهارچوب مکتب مارکسیست لنینیست مائوئیست و امثال اینها.
یا همین مارکسیست حتی در مورد حکومت، قانون اساسی شوروی در همان اوائلش مقید می کند حکومت را که حکومت باید در دست حزب مارکسیست کارگری باشد. چون جامعه مکتبی است بنابراین بینندگان و شنوندگان نیز توجه کنند. ما اینجا هر چه در رابطه با اسلام از اول تا حالا آوردیم و بعدا هم ممکن است هر جا لازم که باشد بیاوریم ،همان چیزی است که هر جامعه مکتبی در دنیا ناچار است رعایت بکند. چه قانونش باید بر پایه و در چهارچوب مکتب باشد و نمی تواند آن ر اصرفا به آراء عمومی بدون قید و بند واگذار کند. چه حکومت و مبنای حکومت و مرکز ثقلش را . باز هم تکرار می کنم قصه ،قصه مکتب و حاملان اندیشه و عاملان به مکتب است و قصه لباس نیست . » (۱۳۵)
بدنینترتیب با دفاع محکم بهشتی و نحوه اداره جلسه توسط وی رای گیری صورت می گیرد و ۵۴ نفر از ۷۵ نفر عضو مجلس خبرگان در حد ۷۲ درصد مجموعه به گنجاندن ولایت فقیه به عنوان مبنای نظام و قدرتمند ترین نهاد حکومتی رای مثبت می دهند.
از خلال دفاعیات بهشتی کاملا روشن می شود وی کاملا با دموکراسی و حکومت مردم بر مردم مخالف بوده است و نظا م سیاسی ایده آل وی یک نظام تمامیت خواه است که فقیه و بخشی از دینداران جامعه را در نقش قیم و هدایت گر مردم قرار می دهد.
اما استدلال های بهشتی بشدت مخدوش است. نخست وی سعی می کند فضا را احساسی نماید. در صورتی که این نوع برخورد جو سازی است و با استدلال منطقی خوانایی ندارد. ثانیا وی خود ر اسخنگوی تمامی اقشار مذهبی انقلابی معرفی می کند واز موضع ملت ایران سخن می گوید. در حالی که او چنین شرایطی نداشته ودر بهترین حالت سخنگوی بخشی از جامعه بوده است. به شهادت فرزندان ، نزدیکان وطرفداران بهشتی وی فرد محبوبی نبوده و بشدت مورد اعتراض طیف های مختلف سیاسی قرار داشته است. حسن روحانی تا جایی وضع وی را در افکار عمومی تا قبل از جان باختن وخیم ارزیابی می کند که امکان دفاع از وی در عرصه عمومی نبود.
اما ایراد منطقی دیگر این است که وی بین دفاع از تئوری ولایت فقیه و انقلابی مسلمان بودن پیوند الزام آور برقرار می کند گوی همه نیرو های انقلابی مذهبی طرفدار تئوری ولایت فقیه هستند. در حالی که ترکیب مدافعان و مخالفان این نظریه در مجلس خبرگان قانون اساسی بطلان این ادعا را روشن می سازد.
مهندس عزت الله سحابی ، آیت الله طالقانی ، مقدم مراغه ای ، و محمد جواد حجت کرمانی که مخالف این طرح بودند از نیر وهای انقلابی و دارای سوابق مبارزاتی و زندان درخشان بودند. در حالی که مدافعین چون بهشتی ، کیاوش ، حسن آیت جلال الدین فارسی دارای پیشینه برجسته سابقه مبارزاتی و تحمل زندان وشکنجه و محرومیت دستکم در برابر مخالفین نبودند. فقط آیت الله منتظری ،سید جلال طاهری و … در این خصوص قابل مقایسه با دسته اول بودند. در میان صفوف مخالفین مانند سازمان مجاهدین خلق و فدائیان خلق تعداد افراد اعدام شده وشکنجه شده و شمار بالای سالیان تحمل حبس به نحو چشمگیری بیشتر بود.
بسیاری از مدافعین ولایت فقیه در مجلس خبرگان و در فردای انقلاب یا پای شان به زندان هیچگاه باز نشده بود و یا در مقاطعی در مبارزه متزلزل شده و با شرکت در مراسم سپاس مشمول عفو ملوکانه محمد رضا شاه پهلوی شده بودند. این برخورد بهشتی مغلطه ای آشکار ودادن آدرس غلط بود.
از سوی دیگر در بین جریان اسلامی و مسلمان دیدگاه های مختلفی نسبت به اندیشه سیاسی اسلام وجود داشت. از اینرو برخورد تقلیل انگارانه بهشتی در معادل قرار دادن حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه با حقیقت سازگاری نداشت.
تقریبا تمامی مخالفین اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان مسلمان و افراد مذهبی بودند. آنها همه با سازگاری قوانین با احکام شرعی موافقت داشتند. اختلاف بر سر جزئیات و نحوه اجرابود. مقدم مراغه ای خود یک فرد مذهبی و عضو حزب جمهوری خلق مسلمان و از پیروان آیت الله شریعتمداری بود. منتها وی به جای حکومت اسلامی به حکومت مسلمانان و آشتی دادن دموکراسی و نحوه حکومتداری اسلامی می اندیشید.
دیدگاه بهشتی با غیبت کبری امام زمان نیز تعارض دارد. اگر قرار بود مردم مستقیما تحت هدایت اسلام شناس قرار بگیرند و قوانینش شرعی برای آنها جنبه الزام آور داشته باشد ، آنگاه باید دوران غیبت صغری ادامه پیدا می کرد و نمایندگان امام غائب تداوم می یافتند نه اینکه جامعه شیعیان به حال خود در دوره غیبت کبری رها شود.
دیگر ایراد این بحث پارادوکسی است که در آن نهفته است. بهشتی از یکسو برقراری جمهوری اسلامی را نتیجه انتخاب آزاد مردم معرفی می کند و سپس می گوید اقتضاء این نوع نظام سیاسی مکتبی خودداری از پذیرش بدون قید و بند آراء عمومی است. در حالی که نظام مطلوب وی ، خود از طریق انتخاب بدون پیش شرط مردم بوجود آمد.
استدلال وی حتی باقبول تفسیر او از مکتبی بودن نیز مخدوش است. چون قبل از رای دادن مردم جمهوری اسلامی هیچ تجربه عینی نداشت. مردم در سخنان و وعده های آیت الله خمینی به این گزینه که البته گزینه دیگر ( جز نظام سلطنتی ) نیز نداشتند رای دادند . آیت الله خمینی به صراحت قبل از رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ گفت اسلام همه اش دموکراسی است. اسلام عین دموکراسی است!
بهشتی علاوه بر تلاش نظری و تشکیلاتی کوشید به نوعی مخالفان را نیز نرم نماید. مهندس عزت الله سحابی می گوید بعد از اینکه در میدان خزانه تهران در مخالفت با ولایت فقیه سخنرانی کرد . به هنگام حضور در مجلس خبرگان با خشم اکثر چهره های روحانی و از جمله شیخ علی تهرانی مواجه شد. اما آیت الله بهشتی با روی گشاده وی را در بغل گرفت و در گوش وی گفت بگذارید این درد ها در سینه بماند!
در حالی که بین این سخن وی و دفاعیاتش از ولایت فقیه در صحن علنی مجلس خبرگان تعارض وجود دارد و نوعی دوگانگی ر ا به نمایش می گذارد.
حوادث بعدی نشان داد بهشتی چندان در عمل مطیع اوامر ولی فقیه نبود. وی و همفکرانش در حزب جمهوری اسلامی در بسیاری از مقاطع آیت الله خمینی را تحت فشار قرار دادند و پذیرای میانجیگیری های وی در حل اختلافات با بنی صدر نبودند. نامه نگاری های انتقادی و اعتراضی آنها گواه بر این ادعا است.
آنها فقط در مرحله اعتراض باقی نماندند بلکه عملا هنگامی از مواضع آیت الله خمینی اطاعت می کردند که همسو با خواست آنها باشد. بهشتی در صحبت با اعضاء حزب به صراحت می گفت باید در مواقعی از رهبری جلو بیفتید.
بنابراین به نظر می رسد حمایت بهشتی از نظریه ولایت فقیه بیشتر ناظر به استقرار حکومت اسلامی بر پایه اسلام فقاهتی بنیاد گرا است که عرصه مشارکت سیاسی وحکمرانی را محدود به اسلام گرایان ایدئولوژیک فقه گرا می کند. در واقع تبعیت مطلق از اوامر فقیه اسلام شناس برای وی موضوعیت نداشته است . به عبارت دیگر وی از منظر ابزاری و کارد گرایانه در چارچوب طرح سیاسی انحصار طلبانه اش از نظریه ولایت فقیه دفاع کرده است . همچنین او صحنه گردانی سیاسی خود و جریان متبوعش را در غیاب اختیارات گسترده آیت الله خمینی متصور نمی دید و چه بسا در ذهنش ،خود را در کسوت ولی فقیه آینده می دید!
منابع :
۱۳۴- هفته نامه خلق مسلمان مورخ ۲۵/۰۶/۱۳۵۸
۱۳۵- پیشین