درسی از ناکامی شورای ملی سوریه

هیلاری کلینتون در شهر زاگرب اظهاراتی را بر علیه شورای ملی سوریه بیان نمود. وی این نهاد را فاقد توانایی و صلاحیت برای رهبری جنبش ضد استبدادی سوریه اعلام کرد. در این یاداشت بدون اینکه وارد داوری در خصوص درستی و یا نادرستی اظهارات وی بشویم به بخشی از استدلال های وی اشاره می شود. این استدلال به نظر نگارنده در ناکامی شورای ملی سوریه مهم است. کلینتون می گوید :« در ساختار رهبری مخالفان حکومت سوریه باید نمایندگان کسانی حضور داشته باشند که در داخل آن کشور در مبارزه علیه رژیم بشار اسد، رئیس جمهوری، درگیر هستند و می توانند سرنوشت ملت خود را تغییر دهند. »


« این شورا “نماینده کسانی است که خصوصیات و نیات بسیار خوبی دارند اما در بسیاری موارد، بیست، سی یا چهل سال گذشته را در خارج از سوریه به سر برده اند.”
وی افزود: “رهبری مخالفان باید نماینده کسانی باشد که در خط مقدم به نبرد می پردازند و از جان خود برای کسب آزادی مایه می گذارند و ساختار رهبری مخالفان باید به گونه ای تحول یابد که نماینده تمامی مردم سوریه و به حفاظت از حقوق همه آنان متعهد باشد.”
« شورای ملی می تواند بخشی از ساختار گسترده تر رهبری مخالفان باشد اما این رهبری باید از نمایندگان مردم داخل سوریه و کسانی تشکیل شود که لازم است مطالبات مشروعشان شنیده شود و تلاش های دولت آمریکا بر این هدف متمرکز است. »(۱)
نوع استدلال کلینتون درست است اما اصل ورود آمریکا به این مباحث و تلاش عملی برای شکل دهی به رهبری اپوزیسیون فاقد وجاهت است.
این بخش از استدلال کلینتون حقیقت هایی را آشکار می سازد. رهبری می تواند موثر و مشروع باشد که در پیوند با نیرو هایی که در وسط میدان هستند شکل بگیرد. رهبری باید در عرصه فیزیکی مبارزه حضور داشته باشد. از سوی به دیگر درک و شناخت دست اولی از مشکلات و شرایط مبارزه و چالش ها دست یافته باشد. نه اینکه از دور دستی بر آتش داشته باشد.
از سوی دیگر رهبری خود باید در صحنه پرداخت هزینه و یا پتانسیل بالقوه آن فعالانه حضور یابد . برای کسی که هر لحظه ممکن است قربانی جنایت حکومت اسد گردد و در حال مبارزه نفس گیر است قابل هضم نیست کسانی در هتل های ترکیه و اروپا در نشست هایی بنشینند و بعد برای وی تعیین تکلیف کنند و نوع فعالیت وی را مشخص کنند.
از راه دور جریانی نمی تواند مردم داخل کشور را به عمل سیاسی که متضمن پرداخت هزینه و مبتلا شدن به گرفتاری است ، دعوت نماید. لازمه شکل گیری جنبش اعتراضی موفق وجود اعتماد بین رهبری و بدنه جنبش است. آمادگی رهبری برای پرداخت هزینه و حضور مستقیم وی در صحنه مبارزه عاملی مهم در خصوص ایجاد اعتماد است. از سوی دیگر رهبری باید شناخت درستی از واقعیت های مبارزه داشته باشد. از راه دور بدون درک دست اول از تنگنا ها نمی توان تصمیمات درست گرفت.
این استدلال برای جنبش دموکراسی خواهی ایران نیز مفید است. کسانی که در فکر ایجاد آلترناتیو سازی در خارج از کشور بدون توجه به نیرو های سیاسی داخل هستند و فکر می کنند با برگزاری نشست بین برخی از نیرو های سیاسی خارج از کشور که اکثر آنها از فعالین حرفه ای سیاسی هستند و حضور در پارلمان های کشور های خارجی می توانند گذار به دموکراسی را در ایران رهبری کنند ، شایسته است از تجربه شورای ملی سوریه درس بگیرند.
شورای انتقالی لیبی بر عکس شورای ملی سوریه در بطن مبارزات شرکت داشت و رهبرانش در داخل لیبی بودند و در پیوند مستقیم با جنبش انقلابی لیبی فعالیت می کردند.
نکته جالب توجه این است که گروه های فعال در خارج از کشور ایرانی که در صدد ایجاد بدیل هایی برای جمهوری اسلامی هستند در شرایطی به دنبال تحقق اهداف شان هستند که خبری در داخل ایران نیست و جنبش اعتراضی بالفعلی وجود ندارد. باز شورای ملی سوریه در ارتباط با حرکت اعتراضی داخل سوریه تاسیس شد و نمایندگی بخشی از مخالفین را بر عهده داشت. اما این حالت برای گروه های ایرانی فوق الذکر وجود ندارد.
البته این استدلال ها برای کسانی که بدون توجه به شرایط داخل کشور و مستقلا از خارج فراخوان برای آکسیون های سیاسی نظیر راهپیمایی ،تحصن و اعتصاب می دهند نیز مفید است. تجارب ناکام این فراخوان ها هشداری است برای تجدید نظر جدی در این روش ها.
البته اپوزیسیون خارج از کشور دارای ظرفیت مثبت برای مشارکت در گذار به دموکراسی است. اما این نقش مثبت در ارتباط و ایفای نقش مکمل برای جنبش اعتراضی داخل کشور معنا پیدا می کند. خارج از کشور می تواند ارگان اطلاع رسانی رهبری داخل کشور باشد و یا در مقام مشاوره عملی نماید. اما رهبری در خارج از کشور در بهترین حالت همان سرنوشتی را پیدا می کند که شورای ملی سوریه پیدا نمود.
تجربه رهبری انقلاب بهمن ۵۷ آیت الله خمینی در این خصوص روشنگر است. ممکن است برخی این رویداد را به منزله مدل موفق رهبری در خارج از کشور بشمار آورند. اما آیت الله خمینی موقعی در موقعیت رهبری قرار گرفت که راهیپمایی های زنجیر ه ای بعد از قیام نوزده دی قم آغاز شد. آن نیرو و جنبش به تدریج آیت الله خمینی ر ا در جایگاه رهبری قرار داد.
اما بدنه و ساختار رهبری وی در داخل کشور قرار داشت. اگر آن مجموعه نبود آیت الله خمینی بمانند سال های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۶ در گمنامی بسر می برد. بعد باید توجه داشت آیت الله خمینی تبعید شده بود . موقعیت رهبری وی زمانی اوج گرفت که به داخل ایران آمد. بعید به نظر می رسد بدون حضور آیت الله خمینی در ایران ،سقوط رژیم پهلوی امکان پذیر می شد. موقعی که وی به ایران آمد معلوم نبود انقلاب پیروز می گردد. نه تنها این تصورات نبود بلکه نگرانی های جدی وجود داشت که وی دستگیر گشته و یا هواپیمایش منفجر شود.
بنابراین باید توجه داشت شکل گیری رهبری موثر یک ابر جنبش اعتراضی نیازمند حضور و مشارکت رهبران در داخل جنبش اعتراضی و درهم تنیدگی و ارتباط مستقیم با مسائل است. از راه دور و خارج از کشور نمی توان رهبری موثر اعمال نمود .
منابع :
۱- http://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/11/121101_l03_syria_clinton_opposition.shtml

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.