در خاطراتی که معشوقه صادق قطب زاده از آخرین دیدار وی با آیت الله خمینی نقل می کند ، می توان پیوند بین فتوی سیاسی و نظریه ولایت فقیه از دید آیت الله خمینی را دریافت.
وی نقل می کند قطب زاده وقتی از بازداشت اول آزاد شد ، ابتدا تصور می کرد بنا به دستور آیت الله خمینی آزاد شده است. اما الوالحسن بنی صدر می گوید پافشاری وی باعث آزادی اش شده و بنیانگزار جمهوری اسلامی نظر به تداوم بازداشت وی داشته است. قطب زاده متحیر و ناراحت پیش آیت الله خمینی می رود و گفتگویی تند بین آنها در می گیرد.
آیت الله خمینی در ابتدا به قطب زاده می گوید من به تو گفته بودم که نباید بر علیه حکومت و مسئولین حرف بزنی. قطب زاده در پاسخ می گوید شما حق ندارید به من بگویی که حرف نزنم این یک دستور سیاسی است. من در مسائل شرعی و مذهبی فقط از شما تبعیت می کنم . اگر اینگونه باشد پس اسلام می شود همه اش سانسور. آیت الله خمینی در جواب می گوید:” من به تو دستور می دهم. من این حق را دارم . آنچه من دستور می دهم به خاطر حفظ انقلاب و اسلام است و تو باید بمانند احکام شرعی اطاعت کنی” (۱)
صرفنظر از اینکه واقعا چنین گفتگویی بین قطب زاده و آیت الله خمینی صورت گرفته باشد ، اما نحوه عملکرد و دیدگاه های موسس جمهوری اسلامی در دوران رهبری چنین رویکردی را نشان می داد که نظریات سیاسی خود را در سر بزنگاه ها و نقاط عطف و تعیین کننده لازم التباع می پنداشت .
در اصل در این حوزه فرقی بین آراء فقهی و نظریات سیاسی اش قائل نبود. از این رو مرز بین فتوی سیاسی و نظریه ولایت فقیه در سیره عملی آیت الله خمینی مخدوش شده بود.
وی از معدود فقهایی است که دایره ولایت فقیه جامع الشرایط را از حوزه امور حسبیه ، مسائل بدون متصدی در شرع و امر قضاوت به امور حکومتی و مملکت داری توسعه داد. از دید آیت الله خمینی حکومت خود از شئون اصلی شرع و در ردیف احکام اولیه بود. حتی او اهمیت اقتدار حکومت و مصلحت نظام دینی را از خود اصول و موازین دینی بالا تر می دانست. نهیب وی به سید علی خامنه ای در این خصوص روشنگر است. رئیس جمهور سال های نخست و میانی دهه شصت پس از دخالت آیت الله خمینی در زمینه قانون کار به نفع دولت و به ضرر شورای نگهبان کوشید تا نظر آیت الله خمینی در خصوص حق دولت برای تحمیل شرایط به کارفرما را به گونه ای تبیین کند که مزاحمتی با احکام شرعی و دیدگاه فقهای سنتی در خصوص احکام معاملات از قبیل مزارعه و مضاربه نداشته باشد . اما آیت الله خمینی در واکنش به سخنان وی در نماز جمعه موضع محکمی بشرح زیر گرفت :
« جناب حجتالاسلام آقاى خامنهاى، رئیس محترم جمهورى اسلامى، دامت افاضاته.
پس از اهداى سلام و تحیّت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ما ها گمان کنیم که هرچه مىگوییم و مىکنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایى که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض مىکنم.
از بیانات جنابعالى در نماز جمعه این طور ظاهر مىشود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقهاى که از جانب خدا به نبى اکرم-صلى الله علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمىدانید. و تعبیر به آن که اینجانب گفتهام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است بکلى برخلاف گفتههاى اینجانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام -صلى الله علیه و آله و سلم- یک پدیده بىمعنا و محتوا باشد و اشاره مىکنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمى تواند ملتزم به آنها باشد: مثلاً خیابانکِشیها که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامى به جبههها، و جلوگیرى از ورود و خروج ارز، و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو-سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیرى از گرانفروشى، قیمتگذارى، و جلوگیرى از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلى، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها.
باید عرض کنم حکومت، که شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله -صلىالله علیه و آله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و مىتواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند.
آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته مىشود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمىکنم.
ان شاء الله تعالى خداوند امثال جنابعالى را، که جز خدمت به اسلام نظرى ندارید، در پناه خود حفظ فرماید. »
همانگونه که مشاهده می شود آیت الله خمینی اختیارات نا محدود برای حکومت اسلامی و در کانون آن ولایت فقیه جامع الشرایط قائل است. او همچنین نظریات سیاسی فقیه در امور مهم و سیاست های کلان را نیز بمانند احکام شرعی و فتاوی فقهی خود می دانست. به زعم وی نظرات سیاسی اش در راستای حفظ اسلام و صلابت آن بود. مخالفت با این نظریات به منزله هدم و متزلزل شدن پایه های اسلام بود. بنابراین او و طرفدارانش این همانی بین اسلام و جمهوری اسلامی و ولایت فقیه برقرار کرده بودند. گویی هر کسی در برابر مصلحت سنجی و فرامین آیت الله خمینی تبعیت عملی نمی کرد در مقابل خداوند و پیامبر ایستاده بود.
آیت الله خمینی در چندین موارد نیز به گونه ای سخن گفته که گویا اعمال و تصمیمات وی از پشتوانه الهی و مشیت خداوند برخوردار بوده است. گویی او از خداوند ماموریتی داشته و تصمیماتش سر خود نبوده است. نخست آیت الله دکتر سید مهدی حائری یزدی در خاطراتش می گوید از پاسخ آیت الله خمینی به انتقادات او چنین استنباط کرده که وی خود را مستظهر به امداد های غیبی و ارتباط ماورائی می دانسته است.
علی محمد بشارتی نیز تعریف می کند موقعی که مسئول اطلاعات سپاه پاسداران بوده است. گزارشی از سخنان آیت الله شریعتمداری برای آیت الله خمینی نقل می کند که وی در تابستان ۱۳۵۸ در شهر مشهد گفته است من بالاخره علیه آیت الله خمینی اعلام جنگ می کنم. رهبر انقلاب در پاسخ می گوید :” این ها چه می گویند ، پیروزی ما را خدا تضمین کرده است . ما موفق می شویم. در این جا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم. (۲)
هاشمی رفسنجانی نیز می گوید احساس می کردیم امام علم غیب دارد . وی می گوید : « توکل ایشان بسیار بالا بود و امثال ما را هم به تعجب وا می داشت که این قدر انسان توکل داشته باشد. ایشان در مرتبه توکل آنچنان قوی برخورد میکردند که آدم احساس میکرد ایشان علم غیب دارند. گاهی هم می پرسیدیم. البته ما میدانستیم که چنین چیزی نیست. ولی باز تعجب میکردیم. گاهی سئوال می کردیم که امام زمان یا موارد دیگری در مسائل به شما کمک می کنند؟ ایشان جواب منفی می دادند. قبول نداشتند این حرفها را که از راههای غیر متعارف چیزی گرفته شود. بالاخره امام یک مجتهد هوشیار نابغه و همه جانبه نگر بودند.» (۳)
اگرچه آیت الله خمینی هیچگاه مدعی رابطه خاص با امام زمان نشد و اساسا ظهور وی را قریب الوقوع نمی دید. اما به نوعی محکم رفتار می کرد و واهمه از تبعات منفی تصمیماتش نداشت ، که این تصور القاء می شد از نوعی قدرت ماورائی برخوردار است.
البته نقش تسلط وی بر مباحث عرفانی و مشرب معنوی خاصش نیز به وی اعتماد به نفس بالایی در یکسان انگاری بین نظرات خودش و واقعیت اسلام بخشیده بود گویی با خداوند وحدت وجود یافته است.!
بنابراین آیت الله خمینی نظرات سیاسی خود در مسائل مهم را چون فتوی شرعی برای مردم می دانست که همگان باید از آن تبعیت کنند و گرنه حیات اسلام و کشور به خطر می افتد. این تلقی نقش زیادی در انحراف انقلاب اسلامی به استبداد دینی ایفا کرد.
منبع :
۱- کتاب مردی در آینه ، نوشته کرول ، جروم ، سال انتشار ۱۹۸۷ ،ص ۲۳۵
۲- خاطرات محمد رسی شهری ، جلد اول ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۳ ، ص ۲۴۲
۳- http://www.khabaronline.ir/detail/216884