فضای حاکم بر عرصه سیاسی ایران در چند هفته پیش تحت تاثیر تصمیم گیری خاتمی برای کاندیدا شدن و یا عدم ورود به صحنه رقابت های انتخاباتی بوده است. هسته مرکزی بحث، نوع مواجه خامنه ای با نامزدی احتمالی خاتمی بوده است. فاکتور اصلی تصمیم گیری خاتمی ، آگاهی از رضایت ضمنی ویا حداقل عدم مخالفت رهبری با هماورد طلبی وی با جناح های گوناگون اصول گرایان است.
او همانگونه که در دیدار های مختلف با دعوت کنندکان تصریح کرده است، به دنبال تقابل و رویارویی با رهبری نیست بلکه در فضایی تمایل به کاندیداتوری دارد که تلقی تعارض با رهبری و نافرمانی نشود. بنابراین سخنان خاتمی پرده از خیال پرورانه بودن دیدگاه برخی از دعوت کنندگان بر می دارد که ضرورت کاندیداتوری وی را از منظر ایجاد چالش برای رهبری توجیه می نمایند. بازگویی سخنان خاتمی در دیدار با نیرو های ایثارگر اصلاح طلب روشنگر است. وی در فرای از صحبت هایش اظهار داشت:
” اولاً کسی که می آید رئیس جمهوری اسلامی ایران است؛ ما نمی توانیم توقع داشته باشیم کسی بیاید که با جمهوری اسلامی مخالف است و در جمهوری اسلامی قانون اساسی مبنا است. هیچ اشکالی ندارد که افراد به اصول قانون اساسی نقد داشته باشند، اما مبنای نظم قانون اساسی است قانون اساسی هم اصول مختلف دارد. ولایت فقیه یکی از اصول قانون اساسی ما و مورد قبول است و اگر در قانون اساسی نبود می شد یک نظریه فقهی در مقابل نظریات سایر فقهی.در کنار آن حقوق ملت هم به رسمیت شناخته شده اند؛ تصریح شده که همه امور از طریق انتخابات خواهد بود و نیز قوا باید از هم منفک باشند و در کار هم دخالت نکرده و مستقل باشند و این مسأله مهمی است.”(۱)
وی به روشنی توضیح می دهد که وی جایگاه ولایت فقیه را در قانون اساسی قبول دارد. در ثانی وی سید علی خامنه ای را ولی فقیه مشروع می داند. ثالثا موفقیت در منصب ریاست جمهوری را مشروط به همراهی و هماهنگی با رهبری بشمار می آورد . خاتمی می خواهد بین رضایت ولی فقیه و تحقق مطالبات ملت پل بزند. امری که وی در ۸ سال دوران ریاست جمهوری اش موفق نشد عملی سازد و نتیجه کار عقب نشینی های متوالی و پیاپی بود.
از اینرو وی به رهبری خوشبین است و می پندارد در شزایطی ممکن است نظر خامنه ای عوض شود . او به مانند هاشمی رفسنجانی امیدوار بود که تجربه نافرمانی مدنی و حرف ناشنوی احمدی نژاد منجر به بازنگری رهبری در سیاست ها و نظر مثبت وی به اصلاحات شود. اما چنین اتفاقی نیفتاد . رهبری مصر به تداوم وضع موجود بدون انحرافات احمدی نژاد است.
بنابراین خاتمی به دنبال مصالحه و پیدا کردن مسیر برای توافق با رهبری است. اومی خواهد به تنش زدایی با رهبری بپردازد و به ترمیم رابطه ای می اندیشد که در ۴ سال گذشته لطمه خورده است. او لازمه سیاست ورزی موثر خود را پایان گسست بوجود آمده با مرکز قدرت می داند. خاتمی دو سال پیش با طرح معذرت خواهی متقابل کوشید راهی باز کند تا معترضین از رهبری عذر بخواهند و هم حکومت بابت برخورد ها و تضییع حقوق رخ داده از مردم پوزش بطلبد. این تقاضا پژواکی در دو سوی میدان پیدا نکرد.
در کل خاتمی به دنبال آشتی با خامنه ای است در چارچوبی که از حداقل های خود عدول نکند و رویکرد اصلاح طلبانه خود را حفظ نماید. از نظر خاتمی مصلحت فقط تحقق خواست اکثریت مردم نیست بلکه رعایت خواست خامنه ای نیز مهم است. در واقع مصلحت فصل مشترک مردم و رهبری است. یعنی مجموعه ای که اگر تهی نباشد ، محتوی چندانی ندارد. او همچنین نوعی روی دربایستی در برابر خامنه ای نیز دارد. به زعم خاتمی ، خامنه ای جروز بزرگانی بوده است که وی در ادامه آنها وارد سیاست شده و در عرصه جمهوری اسلامی فعالیت کرده است. بنابراین نوعی نجابت و شرم و حیا در برابر رهبری به خرج می دهد.
اما حال باید دید خامنه ای چگونه می اندیشد. رصد کردن رفتار خامنه ای و نوع نگاهش به رئیس دولت اصلاحات به وضوح نشان می دهد که وی نگاه مثبتی به خاتمی ندارد. خاتمی برخامنه ای تحمیل شد. عامل اصلی کنار گذاشتن و استعفاء تحمیلی خاتمی از وزارت ارشاد ، ناخرسندی بیت رهبری از رویکرد جدید خاتمی در وزارت ارشاد بود. خاتمی دیدگاهی متفاوت و مخالف با نگاه توطئه اندیش خامنه ای در عرصه فرهنگ را می پیمود. این تعارض برای خامنه ای قابل تحمل نبود. در کل حتی در دهه شصت نمی توان سخن تمجید آمیزی از خامنه ای در مورد خاتمی یافت. در حالی که خامنه ای زمانی تمجید های پر رنگی از شخصیت هایی نظیر دکتر مصطفی معین و عطاء الله مهاجرانی داشته است. امادر خصوص خاتمی تعریف و تحسینی از وی مشاهده نمی شود. شاید این مساله ریشه در مخالفت سید محمد خاتمی با نخست وزیر دلخواه او در مجلس اول داشته باشد. وقتی خامنه ای ، علی اکبر ولایتی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد ، سید محمد خاتمی اولین فردی بود که در مقام مخالف توانایی و شایستگی ولایتی را از منظر تخصص لازم رد کرد. ریاست جمهوری خاتمی نیز بر خامنه ای تحمیل شد. او هرگز فکر نمی کرد وزیر ارشادی که از در اخراج شد از پنجره بازگردد. ولی مصلحت را در تحمل و مهار وی دید و با موفقیت این پروژه را به پایان رساند.
از دید خامنه ای خاتمی یک دولتمرد و سیاستمدار بازنشسته محسوب می شد. پس از شکل گیری جنبش سبز ، خاتمی نیز در فهرست فتنه گرن قرار داده شد. اما تفاوت منش وی با رهبران سمبلیک جنبش سبز و پرهیز او از استفاده از جنبش های اجتماعی و اصلاحات جامعه محور باعث شد تا نظام منزوی سازی و ممنوع الخروجی وی را کافی بداند . در حال حاضر نوع نگاه خامنه ای به خاتمی را می توان بشرح زیر دسته بندی کرد:
اختلاف گفتمانی و هویتی
از منظر خامنه ای که خود را متعهد به حفظ گفتمان اولیه نظام در دهه شصت و تداوم سنت گرایی ایدئولوژیک می داند. خاتمی انحراف محسوب شده و در بهترین حالت در فراگرد استحاله گرفتار است که راه را برای کنار گذاشته شدن هویت انقلابی و ارزشی جمهوری اسلامی مساعد می سازد. او خاتمی را خواسته یا نا خواسته مهره ای در مسیر ایجاد پروستاریکا و گورباچفیزه کردن جمهوری اسلامی می داند. تصوری غلط وجود دارد که می پندارد ضرر احمدی نژاد بیشتر از خاتمی برای خامنه ای بوده است. این نگرش از شباهت گفتمانی احمدی نژاد و خامنه ای غفلت می کند در حالی که با خاتمی تضاد هویتی دارد. احمدی نژاد تقابل عملی با خامنه ای دارد وتفاوت دیدگاهش گسترده نیست. در ثانی جریان وی مخالفت با خامنه ای را در زیر پوشش حمایت از وی دنبال می نمایند. یکی از شعار هی رایج در سفر های اخیر استانی احمدی نژاد که حالت تبلیغاتی دارد عبارت است از :”احمدی و مشایی دو یار ولایی.” خاتمی نگاهی مثبت به بنیاد های اندیشه غرب دارد. پارادایم مدرنیته را پذیرفته است خاتمی کنونی ، خاتمی دهه شصت نیست. او مدیریت کشور و حکمرانی را نیز در تکنوکراسی و فن سالاری و استفاده از روش های مرسوم و تجربه شده در دنیا دنبال می نماید. در حالی که خامنه ای به مدیریت ایدئولوژیک و حاکمیت ارزش های مذهبی مورد نظرش می انگارد . برداشت خاتمی از مذهب به برداشت لیبرالبستی نزدیک است. در حالی که خامنه ای قرائت آمرانه و اقتدار گرایانه دارد. خاتمی ولایت فقیه را در چارچوب قانون اساسی می خواهد. در حالی که خامنه ای خواهان بسط ولایتی است که هیچ محدودیتی ندارد. بر همین مبنا خامنه ای کوشید تا با بر کشیدن احمدی نژاد ، گقتمان های دوره سازندگی واصلاحات را که متفاوت با گفتمان ایدئولوژیک و فقاهتی دهه نخست بود کنار بزند و ارزش های نخستین را احیاء نماید. خامنه ای خاتمی را فردی غربزده می داند که اندیشه هایش می تواند جوانان را منحرف سازد. او شخص خاتمی را متدین بشمار می اورد ولی اندیشه اش را موجب تقویت گفتمان سکولار می داند. بر همین مبنا علی یونسی در ابتدای کارش در وزارت اطلاعات خطاب به تشکل های دانشجویی عنوان کرد که تهدید های عقیدتی نظام در آن دوران عبدالرکیم سروش و ابراهیم یزدی هستند اگرچه هر دو افراد متدین و متشرعی هستند ولی فکر آنان پرورش دهنده افکار سکولاریستی و جدایی دین از سیاست است.
نگرانی از حاکمیت دوگانه
خاتمی اطرافیانی دارد که نمی تواند از آنها بگسلد. این اطرافیان که حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب هستند به دنبال حاکمیت دوگانه هستند. دوگانه سازی منبع اعمال اقتدار در نظام، کابوس خامنه ای است. او بمانند هر مستبد دیگر خواهان تصرف و کنترل تمامی منابع قدرت است. از این رو ز حضور خاتمی در مناصب کلیدی نظام را تهدید به حساب می آورد.
بی اعتمادی در مذاکرات خارجی و تفاوت راهبردی در سیاست خارجی
سیاست راهبردی خامنه ای در سیاست خارجی مبتنی بر گسترش توان اسلام گرایی در منطقه و دنیا و رویکرد تقابلی و خصومت آمیز با غرب است. در حالی که خاتمی به همزیستی و تفاهم با دنیا و غرب باور دارد. او به جای تخاصم هویتی از گفتگوی تمدن ها دفاع می نماید. برنامه خاتمی تنش زدایی با دنیا جهت هموار سازی ورود سرمایه های خارجی به داخل کشور است. در حالی که خامنه ای حضور نیرو های غربی در کشور را توطئه و دسیسه می انگارد. خاتمی به دنبال مصالحه با تروئیکای اروپا بر سر بحران هسته ای بود. اما خامنه ای بنا را بر برخورد گذاشته است. خامنه ای بار ها صریحا خاتمی را به تسلیم و نمایش ضعف در بحران هسته ای متهم نموده است. او تا جایی پیش رفت که در یک سخنرانی حملات شدیدی به مدیریت هسته ای دولت اصلاحات نمود. وی گفت :” “آن دوره به واسطه همراهی با غربی ها و عقب نشینی هایی که انجام گرفت، آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم.”
“در آن دوره ای که ادبیات مسئولان ما آمیخته به تملق گویی از غرب و آمریکا شد، فردی که مجسمه شرارت بود، به خود اجازه داد که جمهوری اسلامی ایران را محور شرارت معرفی کند.” (۲)
در این سخنان علاوه بر اختلاف دیدگاه، نوعی سوء ظن به خاتمی نیز قابل مشاهده است. خامنه ای در جریان سفر به قم بعد از انتخابات جنجالی ۸۸ نیز به مراجع گفت در دوره احمدی نژاد وی هنگام سفر های خارجی خیالش راحت بود. ولی در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی وی عمیقا نگران می شد.
نوسان بین اصلاحات دولت محور و جامعه محور
خاتمی اگر چه معتقد به اصلاحات از پایین به بالا و بروز جنبش اجتماعی برای تحمیل خواست ملت به حکومت نیست و نا فرمانی مدنی را نیز رد می نماید. اما در عین حال کاملا پایبند اصلاحات دولت محور نیست. وی اهل زد و بند با اصحاب قدرت نیست و تحت تاثیر مبازرات نیرو های جامعه مدنی قرار می گیرد. نمی تواند وجو دزندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر را تحمل نماید. در واقع وی بین اصلاحات دولت محور و جامعه محور نوسان می کند. با توجه به این ناپایداری ،از نظر خامنه ای حضور خاتمی در پست های حساس ریسک بالایی دارد.
استقبال از رهبری معتضرین
خامنه ای همانقدر که مخالف حضور خاتمی در سطوح ارشد نظام سیاسی است و ترجیح می دهد او حاشیه نشین باشد. اما از رهبری و میدان داری وی در جنبش اعتراضی استقبال می نماید به خاطر اینکه روحیه محتاط و دور از استقامت خاتمی جنبش اعتراضی را به سمت آرامش و محافه کاری سیاسی هدایت می نماید. او در استفاده از ظرفیت خلق قدرت مردم و نا فرمانی مردد است و ترجیح می دهد سیاست فرار وعقب نشینی را برگزیند تا در مقطع دیگر تلاش صورت بگیرد. این وضعیت در مسیر شکل گیری اپوزیسونی مقتدر و جنبش اجتماعی نیرومند ایجاد اخلال می نماید. همچنین نیرو های جامعه مدنی و معترض را از رفتن به سمت راهبرد های ساختار شکن باز می دارد و همچنین توصیه به عدم تقابل با رهبری و ونهاد ولایت فقیه می کند. این وضعیت در مقایسه با برخورد های رادیکال و تهاجمی برای مجموعه امنیتی کم خطر تر است. بخصوص بعد از فاز خیابانی جنبش سبز که پایه های ولایت اقتدار گرایان را به لرزه در آورد ، آنها احساس خطر بیشتری کردند. حال بعد از گذشت ۴ سال شیفت رهبری ومیدان داری از میر حسین موسوی و مهدی کروبی به سید محمد خاتمی مطلوب رهبری و نیرو های امنیتی و نظامی است. چون دیگر بحث رایج ،استقامت و مقاومت مدنی در برابر ولایت فرعون و اقدامات فراقانونی رهبری و متحدینش و زور آزمایی خیابانی نیست. بلکه توصیه و دعوت به گفتگو و سازش با ولی فقیه است. همچنین برخورد مثبت با نظام سیاسی و اشاعه اصلاح پذیری حاکمیت باعث می شود فضای اعتراض حالت ملایم تر و نرم تر پیدا کند. در این حالت مهار آن برای حاکمیت آسان تر است. همچنین تداوم این مسیر پیامی را منتقل می سازد که رویکرد موسوی و کروبی بی حاصل بوده و جنبش اعتراضی نباید آن تجربه را تکرار نماید. مواردی چون ریزش جنبش سبز ، ناگزیری پذیرش قدرت رهبری ، تنزل اعتراض به کند روی، نگاه فانتزی و آرزو محورانه در سیاست و بی ارزش شدن مبارزات وهزینه دادن اعم از کشته شدن و زندان رفتن در جریان مبارزه و … پسامد های هژمونیک شدن خاتمی در سپهر اعتراضی ایران است.همچنین خاتمی از ان دسته سیاستورزان ایرانی است که در شرایط فشار خارجی و مواجهه با مخاطرات بیرونی ، سطح درگیری و تنش را با حاکمیت کاهش دهند. این ویژگی نیز برای حکومت جذاب است.
این مطلب کوششی بود تا از زوایای مختلف رابطه خاتمی و خامنه ای واکاوی گردد. شکاف بین خامنه ای و احمدی نژاد در حد شکاف با خاتمی نیست. احمدی نژاد در برابر خامنه ای عصیان غیر اعلام نشده کرد. اما اشتراکات وی به مراتب بیشتر از خاتمی است. ازاینرو نمره ای که خامنه ای به احمدی نژاد می دهد بیشتر از خامنه ای است. این نمره از دید خامنه ای متکی بر مولفه هایی چون عدالت محوری، ایستادگی در برابر زورگویی غرب ، پر کاری و تلاش وقفه ناپذیر ، سفر های داخلی و خارجی پایان ناپذیر، پایبندی به ارزشهای نظام ، اعتقاد به دیدگاه های آیت الله خمینی، جوانی و چابکی، رویارویی با غرب و غرب زدگی، باور به حکومت اسلامی ، مهدویت هزاره گرا ، مرزبندی با مدیریت علمی و مخالفت با مکاتب توسعه شناخته شده و … است.
منابع:
۱- http://www.rahesabz.net/story/69097/
۲- http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/07/120730_l39_mousavi-lari_nuclear_khamenei.shtml