محمد غرضی افراطی دیروز و تلخک امروز

تایید صلاحیت محمد غرضی توسط شورای نگهبان اتفاقی عجیب بود و حتی حیرت خود او را نیز بر انگیخت . صحبت های طنز و خنده دار و حرکات غیر متعارف غرضی خیلی زود این کاندید غیر مطرح را به پدیده انتخابات بدل ساخت. حضور او باعث شده تا بخشی از نگرانی های مردم در قالب خنده و تفریح با سخنان و اعمال انتخاباتی وزیر سابق پست و تلگراف و نفت بروز یابد.
اما آیا غرضی همیشه چنین شخصیت کمیکی بوده است ؟ بررسی سابقه وی خلاف این امر را نشان می دهد. اگرچه از ابتدا هم ویژگی های شخصیتی او دستمایه طنز پردازان بوده است.

Untitled-2 copy

گل آقا بعد از حسن حبیبی بیشتر غرضی را موضوع سوژه های خود قرار می داد. اما غرضی در سال های نخستین بعد از انقلاب فردی تند رو و از عواملی بود که به تثبیت استبداد دینی کمک کرد . کاندیداتوری وی فرصت مناسبی است تا پیشینه وی و بخصوص نقشش در بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی مورد بررسی های عمیق قرار بگیرد.
اگر چه روایت رسمی این رویداد را به عمل خود سرانه وی و تصفیه حساب شخصی قبلی با مجتبی طالقانی منتسب می سازد ، اما قرائنی وجود دارد که نشان می دهد ابعاد قضیه فرا تر از این ماجرا بوده است. ارتقاء جایگاه و مقام غرضی از عضویت در جمع اولیه سپاه به استانداری کردستان و خوزستان و وکالت مجلس و وزارت خدشه جدی بر رفتار خودسرانه وی می کشد. اگر او بدون هماهنگی و بر اساس تشخیص فردی ، نماینده معرفی شده آیت الله طالقانی به سازمان آزادی بخش فلسطین را بازداشت کرده بود ، علی القاعده باید مجازات می شد نه اینکه مورد حمایت قرار گرفته و مسئولیت های مهم سیاسی به وی داده شود. به نظر می رسد برخورد با فرزندان آیت الله طالقانی و همراهی با نیرو های تند رو در سپاه مقدمه رشد سیاسی وی در جریان سیاسی خط امام شد.
پیش از اینکه به ماجرای قهر آیت الله طالقانی بپردازیم نخست ضروری است تا مروری کوتاه به سوابق سیاسی غرضی پیش از انقلاب داشته باشیم.
نقطه عزیمت فعالیت سیاسی غرضی عضویت در سازمان مجاهدین خلق است. دوران تحصیل در دانشگاه تهران باعث آشنایی وی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق می شود. او در جمع۶۸عضو سازمان فوق بود که در دادگاه محاکمه شدند. او مدت کوتاهی در زندان ماند. تقی شهرام در خاطراتش توضیح می دهد که غرضی تنها فردی از آن جمع بود که در دادگاه ابراز ندامت کرد و توبه نامه نوشت. بعد از آزادی به خارج رفت ولی ارتباط با سازمان مجاهدین خلق را حفظ کرد. وی در سوریه و لبنان بود و به نجف هم رفت و آمد داشت . در آن مقطع ضمن اینکه با افرادی چون جلال الدین فارسی نزدیک بود. موضعی بر علیه نهضت آزادی نداشت. اما روابطش با محمد منتظری تیره بود. غرضی به جریانی در سوریه نزدیک بود که با فلسطینی ها و بخصوص عرفات درگیر بودند. او بعد از جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ، معترض جدی بخش مارکسیست شد. از این مقطع به بعد وی گروهی تشکیل داد و مسئله اصلی آنها برخورد با جریان مارکسیست ها و پیگیری ترور های درون سازمانی بود. افرادی چون اصغر صباغیان و ناصر آلاد پوش برادر حسن آلاد پوش با وی همکاری می کردند. غرضی با جریان سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی نیز همراهی نکرد و از آنها فاصله گرفت . او نیز شبیه نیرو های سنت گرای مذهبی معتقد به برجسته کردن تضاد با مارکسیست ها بود. در سال های پیش از انقلاب وی با آیت الله طالقانی ،آیت الله بهشتی رابطه نزدیکی داشت. لطف الله میثمی توضیح می دهد بعد از تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ می خواسته با جمعی رهبری جدیدی در سازمان مجاهدین خلق ایجاد کند یکی از افرادی که وی در نظر گرفته بود غرضی بود. بعد از حضور آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو غرضی نیز به پاریس رفت و با پرواز انقلاب به ایران آمد.
او در جمع اولیه تشکیل دهنده سپاه عضویت داشت . اصغر صباغیان و ناصر آلاد پوش نیز با وی بودند. آنها در باغشاه تحت سرپرستی حجت الاسلام لاهوتی همراه با علی دانش منفرد، محمد توسلی ،محسن سازگارا ، تهرانچی، محسن رفیقدوست،علی محمد بشارتی، علی فرزین ، سنجقی و محمود زاده جمع فرماندهی اولیه سپاه پاسداران را تشکیل دادند. غرضی در آن مقطع رابطه اش با دکتر ابراهیم یزدی بد نبود. اما او به همراه محسن رفیقدوست و مرضیه دباغ به قم رفتند و نظر مثبت آیت الله خمینی در انتقال سپاه از دولت به زیر مجموعه شورای انقلاب را جلب کردند. در تحولات بعدی که با فرماندهی جواد منصوری همراه بود غرضی به مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه ارتقاء یافت. او نیز عضو کسانی بود که در هماهنگ کردن سپاه با حزب جمهوری اسلامی نقش موثری داشت. غرضی هیچگاه عضو حزب جمهوری اسلامی نبود. اما رابطه خوبی با آنان داشت. البته رابطه خوب وی بیشتر با جناح راست حزب بود. از این رو خامنه ای بعد از رای نیاوردن علی اکبر ولایتی در مجلس اول ، غرضی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد ولی او نیز نتوانست نظر اکثریت مجلس اول را کسب کند و در نهایت میر حسین موسوی نخست وزیر شد. پس از شکلگیری شکاف بین جناح چپ و راست ،غرضی به جناح راست نزدیک شد.
اما ماجرایی که اسم غرضی را بر سر زبان ها انداخت اقدام وی در دستگیری مجتبی و ابوالحسن فرزندان آیت الله طالقانی در اواخر فرودین ۱۳۵۸ بود . اصغر صباغیان جلوی ماشین فرزندان آیت الله طالقانی را گرفت و آنها را دستگیر نمود. در آن زمان هنوز سپاه فعال نشده بود. ابتدا هیچ مرجعی مسئولیت بازداشت را قبول نکرد. با پیگیری های آیت الله طالقانی و سرهنگ رحیمی فرمانده وقت شهربانی تهران معلوم شد وی در پادگان لویزان بازداشت شده است. محمد رضا طالقانی دیگر فرزند آیت الله طالقانی در پیگیری ها ماشین برادرش را در محل مزبور پیدا کرد. محمد رضا طالقانی خود عضو سپاه بود و با صباغیان و غرضی در آن مجموعه کار کرده بود. بعد از ۲۴ ساعت با بی احترامی مجتبی و ابوالحسن به همراه همسر سابق مجتبی آزاد شدند. آیت الله طالقانی با اطلاع از ماجرا غرضی را احضار کرد و بعد از اینکه وی پاسخ درستی نداد و مسئولیت کار را قبول نکرد ،از رئیس شهربانی خواست غرضی را به دلیل اقدام غیر قانونی بازداشت کند. اما فشار های باعث شد تا غرضی بعد از آزادی فرزندان آیت الله طالقانی از حلقه بازداشت خارج گردد. آیت الله وقتی فهمید که افراد زیادی بدون دلیل بازداشت هستند ، برخورد های بدی در بازداشتگاه ها صورت می گیرد و همچنین در خصوص روابط وی با سازمان پیکار و بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق در بازجویی ها سئوال شده است به حالت قهر تهران را همراه با مجتبی و مهدی پسرانش ،چهپور دامادش و ناصر بختیاری به سمت شمال کشور ترک کرد.
قهر آیت الله طالقانی شوکی به جامعه وارد کرد. محبوبیت بالای وی باعث شد تا مردم به خیابان ها بیایند. سازمان مجاهدین خلق نیز اعلامیه داد و برای حمایت از خواست آیت الله طالقانی اعلام حمایت کرد. بر خلاف ادعای حکومت اعتراضات خیابانی سازمان یافته نبود و نیرو هایی فراتر از طرفداران سازمان مجاهدین خلق در راهپیمایی ها حضور داشتند. دولت موقت و رئیس کمیته از خود سلب اختیار کردند. سپاه پاسداران نیز دخالت در بازداشت ها را تکذیب کرد.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با صحنه گردانی مرتصی الویری ، محمد بروجردی ،بهزاد نبوی و محسن رضایی راهپیمایی در دفاع از آیت الله خمینی برگزار کردند و ظاهرا پشتیبانی خود از آیت الله طالقانی را نیز اعلام کردند. اما هدف اصلی آنها مقابله با سازمان مجاهدین خلق نبود بلکه تضعیف آیت الله طالقانی و اعتبار زدایی از وی را مد نظر داشتند. سرانجام بعد از سه روز آیت الله طالقانی به قم رفت و ماجرا فیصله یافت. بعد از این ماجرا آیت الله خمینی با پیشنهاد تشکیل شورا های آیت الله طالقانی موافقت کرد. آیت الله طالقانی نیز در سخنرانی در مدرسه فیضیه اعلام کرد :” ربودن فرزندان من در روز روشن ان هم پس از ملاقاتی که با نماینده فلسطین داشتند از طرف من نگرانی آور بود و احساس کردم همان کبریتهایی که در سنندج منشا اشتعال شد و در گنبد، از اینجا شروع شده . برای اینکه مساله به صورت تفاهم و دقت و بدون احساسات بررسی شود از جانب دولت ، مراجع، شورای انقلابی کمیته ها ، من صلاح در این دیدم که چند روزی تهران را ترک کنم و دفتر ها بسته باشد .”
علی رغم تاکید چندین باره مسئولین دولتی وقت و اعلامیه شورای انقلاب برخوردی با افراد خاطی صورت نگرفت. هیچ حکم قضایی برای بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی صادر نشده بود. اما نه تنها غرضی و اصغر صباغیان مواخذه و محاکمه نشدند بلکه غرضی مورد توجه بیشتر حاکمیت قرار گرفت.
اطلاعات موجود کنه قضیه و چگونگی ماجرا را روشن نمی سازند. کشف حقیقت ماجرا نیازمند بررسی های دقیق تر و اطلاعات بیشتر است. کاندیداتوری غرضی و مواجهه وی با افکار عمومی فرصت مناسبی است تا از ماجرای بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی رمز گشایی گردد. مشخص شدن تمامیت این ماجرای تلخ منبع ارزشمندی در روشن شدن چگونگی انحراف انقلاب به استبداد دینی است.
بر مبنای اطلاعات موجود فرضیه خود سر بودن دستگیری و عمل غرضی رد می شود. مشخص است طرح و برنامه ای در پشت سر این ماجرا بوده است.. از تحقیقات و مطالعه روایت ها و اسناد موجود می توان نتیجه گرفت که قضیه فوق سه لایه داشته است. نخست درگیری قبلی غرضی با مجتبی طالقانی در سوریه و لبنان و درگیری های داخلی سازمان مجاهدین خلق . مجتبی طالقانی به شاخه مارکسیست ها پیوست. اما بعد از انقلاب دیگر کار سیاسی را کنار گذاشت و به سازمان پیکار نپیوست. پیش از انقلاب غرضی و آلاد پوش پیگیر ترور های درون سازمانی سازمان مجاهدین خلق بودند. یکی از کسانی که وضعیت مبهمی داشت محبوبه افرا بود. نیرو های مذهبی سازمان معتقد بودند وی به دلیل اصرار بر حفظ باور های مذهبی اش تصفیه شده است. اما شاخه مارکسیست مدعی بود که وی تغییر ایدئولوژی داده بود و بعدا به نحوی غافلگیرانه خود کشی کرده بود. ناصر آلاد پوش در دیداری با مجتبی طالقانی خواهان اعتراف به قتل می شود. اما بعد از اینکه او توضیح می دهد وی خود کشی کرده و پزشک قانونی فرانسه نیز این مساله را تایید کرده است ، به تهدید وی می پردازد که اگر به ایران بیاید پایش را قلم خواهند کرد .البته این ادعا روایت مجتبی طالقانی است. اما ناصر آلاد پوش برادر خود حسین که به شاخه مارکسیست نزدیک بود را نیز در صورت بازگشت به کشور و تبلیغ سازمان پیکار تهدید مشابهی کرده بود. بنابراین این گزاره صحت ادعای مجتبی طالقانی را تایید می کند منتها هنوز برای اثبات صدق آن کافی نیست.
لایه دوم درگیری بین ایرانی های مدافع موسی صدر و شیعیان لبنان با فلسطینی ها و یاسر عرفات بود. ابراهیم یزدی و مصطفی چمران از پیش از انقلاب با سازمان آزادیبخش فلسطین مشکل داشتند و اول انقلاب دفتر این سازمان در اهواز را به دلیل ترویج تجزیه خوزستان تعطیل کردند.
لایه سوم مشکل حاکمیت با اندیشه های آزادی خواهانه آیت الله طالقانی بود. تثبیت استبداد و بازسازی سلطنت در قالب ولایت فقیه و حاکمیت تک صدایی خط امام محتاج مهار و مشروعیت زدایی از آیت الله طالقانی بود. اما محبوبیت آیت الله طالقانی اجازه رویارویی مستقیم را نمی داد.
مواردی که فرضیه سازمان یافتگی و دخالت حاکمیت در این حرکت را تایید می کنند بشرح زیر است:
۱- غرضی تا پیش از بازداشت رابطه نزدیکی با احمد خمینی داشت .بعید به نظر می رسد بدون اطلاع وی دست به چنین اقدامی زده باشد. یا حداقل پشتگرمی به حمایت وی چنین جسارتی را به غرضی داده بود. مجتبی طالقانی روایت می کند که سید احمد خمینی در تماس مستمر با دفتر آیت الله طالقانی خواهان آزادی سریع غرضی بوده است.
۲- علی محمد بشارتی مسئول اطلاعات وقت سپاه می گوید دستور بازداشت مجتبی طالقانی را وی صادر کرده است. برخی مدعی شده اند ارتباط احتمالی مجتبی طالقانی با نا آرامی ها در گنبد دلیل بازداشت بوده است. الویری می گوید علت بازداشت ارتباط با گروه چپی و داشتن اسلحه غیر قانونی بوده است. در حالی که مجتبی طالقانی ارتباطی با هیچ گروه سیاسی در ان زمان نداشت و در منزل پدرش بود. همچنین ارتباط با گروه چپ در ان زمان جرم نبود و تعداد زیادی از افراد و از جمله تشکل متبوع الویری یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کلی اسلحه غیر قانونی داشتند. جالب آنجا است که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در آن زمان با صدور بیانیه ای بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی را صریحا محکوم کرد. امری که بعد عا اذعان کرد موافقش بوده است. برخورد دوگانه سازمان مجاهدین انقلاب در این خصوص در شناخت نوع فعالیت ان روشنگر است.
۳- الویری می گوید در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تصمیم می گیرند در دفاع از بازداشت مجتبی طالقانی و مقابله با مانور سازمان مجاهدین خلق راهپیمایی برگزار نمایند . اما مخالفت آیت الله طالقانی با تداوم تظاهرات ها باعث می شود در محذوریت قرار بگیرند. آنها آیت الله مهدوی کنی را علی رغم اینکه خودش مخالف راهپیمایی بوده است واسطه می کنند تا با آیت الله خمینی تماس بگیرد و موافقت وی را با راهپیمایی بگیرد. مهدوی کنی با احمد خمینی صحبت می کند. او توضیح می دهد نظر امام که معلوم است با تداوم تشنج مخالف است. اما وقتی موضوع را با پدرش مطرح می کند ، آیت الله خمینی می گوید راهپیمایی منعی ندارد. بدینترتیب راهپیمایی فوق با استفاده از رسانه های عمومی و امکانات حاکمیت برگزار شد. مانور فوق در ظاهر برای توقف بحران افکنی در برابر انقلاب و دفاع از آیت الله خمینی و طالقانی بود ولی عملا محدود کردن حوزه فعالیت آیت الله طالقانی و همچنین بازدارندگی در برابر استفاده از سازمان مجاهدین خلق را دنبال می کرد. الویری مدعی است بعد از این راهپیمایی ،آیت الله مطهری شب به منزل وی زنگ زده و ابراز خوشحالی کرده است.
۴- بردن فرزندان آیت الله طالقانی به ساختمانی که از مراکز اصلی سپاه پاسداران بود نشان می دهد طراحان این حرکت از جانب حاکمیت آسوده خاطر بودند.
۵- بعد از این ماجرا سخنی از آیت الله خمینی پخش شد که من اگر احمد را بازداشت کنند هیچ حرفی نمی مزنم. مدتی بعد یکی از پسران آیت الله مشکینی دستگیر شد و او به صراحت عنوان کرد من هیچ مخالفتی ندارم. تریبون های مدافع حکومت و خط امام شروع به تبلیغ این مشی و نکوهش غیر مستقیم اعتراض آیت الله طالقانی کردند. در واقع بین این برخورد خط امامی ها با آیت الله طالقانی با سرزنش حاکمیت کنونی از رفسنجانی به خاطر حمایت از فرزندانش ، مشابهت مشخصی وجود دارد.
۶- سرهنگ رحیمی بعد از بازداشت غرضی با تلفن های تهدید آمیزی مواجه شد که به وی هشدار می دادند عدم آزادی سریع غرضی برایش گران تمام می شود. آخر هم چنین شد و چندی نگذشت که وی از کار بر کنار گشت!
۷- مجتبی طالقانی روایت می نماید که احمد خمینی به نقل از پدرش پیغام تهدید آمیزی برای آیت الله طالقانی صادر می کند که اگر مملکت به هم بخورد مسئولیتش با آیت الله طالقانی است. آیت الله طالقانی که نیز نگران قطبی شدن فضا بود معنای این تهدید تلویحی را می دانست. ضمن اینکه سیاست وی تقابل با آیت الله خمینی نبود. مهندس بازرگان و دولت موقت نیز معترض قهر آیت الله طالقانی بودند. بنابراین آیت الله طالقانی به ناچار به قم رفت و قهر سیاسی به دلیل بازداشت های خود سرانه و تعرض به آزادی ها را کنار گذاشت و به موافقت آیت الله خمینی با تشکیل شورا ها رضایت داد

موارد فوق خود سرانه بودن بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی را منتفی می سازد و انگاره های جدی برای سازمان یافته بودن و حمایت سطوح بالای حکومت را طرح می نماید ولی هنوز نمی توان در این خصوص حکم قطعی صادر کرد بلکه باید شواهد و مستندات بیشتری ارائه شود.
بنابراین کاندیداتوری غرضی فرصت مناسبی برای روشن شدن همه ابعاد و دلیل اصلی پرونده تاریخی و جنجالی بازداشت فرزندان آیت الله طالقانی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.