تقابل استراتژیک سبز و بنفش

سخنان روحانی در جریان رای اعتماد مجلس نهم به وزیران پیشنهادی اش و دفاع از کسانی که مورد حمله اصول گرایان تند رو قرار گرفته بودند و همچنین نطق او در اجلاس خبرگان از فاصله جنبش سبز و گفتمان اعتدال پرده برداشت.

روحانی از ابتدا نیز مرزبندی و مخالفتش با جنبش سبز را بیان کرده بود. او نه تنها هیچگاه کلمه ای در حمایت از جنبش سبز به زبان نیاورده بود بلکه بعد از فراخوان موسوی و کروبی برای راهپیمایی ۲۵ بهمن مخالفتش را علنی ساخت و آنها را به همسویی و آب به آسیاب اسرائیل ریختن متهم ساخت. همچنین روحانی در سومین سالگرد راهپیمایی حکومتی ۹ دی با خبرنگار صدا و سیما مصاحبه کرد و ضمن تجلیل از آن راهپیمایی و مرزبندی با فتنه، حضور مردم را به معنای دعوت معترضین به قانون گرایی و ارسال پیام ایستادگی بر روی آرمان ها به دشمنان تعبیر کرد.

download

روحانی در ایام انتخابات نوعی مصلحت گرایی سیاسی به خرج داد. او سخنی در همراهی با جنبش سبز اعلام نکرد اما در عین حال به گونه ای با ابهام سخن گفت تا رای بخشی از طرفداران جنبش سبز را جلب نماید.

در این راستا برخی با استدلال گزینش بد و بدتر و یا مخالفت مشترک روحانی و موسوی با دولت احمدی نژاد و همچنین برخورد احساسی سعی کردند تصویری مشابه و همسان از سبز و بنفش ارائه بدهند. نام بردن از موسوی و کروبی در جریان میتینگ های انتخاباتی روحانی و شادمانی خود جوش مردم بعد از اعلام پیروزی روحانی این فضا را تقویت کرد. اما به مرور بعد از انتخابات با روشن شدن موضع گیری ها معلوم شود این تصور با واقعیت تطبیق ندارد و فاصله عمیق گفتمانی و راهبردی جنبش سبز با اعتدال را نمی توان نا دیده گرفت و یا فرو گذاشت.

در این میان نقطه اوج این تمایز سخنان روحانی در مجلس بود که جنبش سبز را به اردوکشی خیابانی تنزل داد و در کنار فجایع رخ داده در بازداشتگاه کهریزک قرار داد. او به صراحت پیروزی خود و ۲۴ خرداد را به معنای خاموش شدن فتنه اعلام کرد.

دفاع وی و وزیرانش در مقابل حمله جریان فوق به خاطر حضور و همراهی با میر حسین موسوی بر این پایه قرار داشت که با ۲۴ خرداد دیگر پرونده تقلب در انتخابات ۸۸ بسته شد و نظام سربلند بیرون آمد.

محمد علی نجفی و ربیعی نیز اصل انتساب فتنه را پذیرفتند و با تکذیب شرکت خود در جنبش سبز نوعی برخورد کردند که این جنبش تمام شده است.

در اصل برخورد افرادی مثل نجفی را می توان در رویکرد تکنوکرات هایی جست که در هر شرایطی که فرصت را مناسب می بینند تمایل به نقش آفرینی در قدرت و حضور در مصادر اجرایی و تصمیم گیری دارند. در سال ۱۳۸۸ آنها فکر می کردند با همراهی موسوی می توانند به دوران خانه نشینی ۴ ساله بعد از ۱۳۸۴ پایان بخشند اگر سیر حوادث را پیشبینی می کردند با موسوی همکاری نمی کردند. در اصل رابطه آنها با موسوی تا زمانی بود که امید داشتند وی رئیس جمهور شود و بعد از نا امید شدن به همکاری پایان دادند.

بنابراین گفتمان اعتدال روحانی بدیل و جایگزین جنبش سبز است و با آن تقابل استراتژیک دارد. دولت روحانی همانطور که با گفتمان سوم تیر و اصول گرایان تند رو مشکل دارد با طرفداران جنبش سبز و مدافعان گذار به دموکراسی همدل نیست و به چشم رقیب به آنها می نگرد. بین سبز و بنفش نمی توان همسانی و با اشتراک گفتمانی و محتویی برقرار کرد.

البته بین روحانی و جنبش سبز رابطه ای پارادوکسیکال برقرار است . حاکمیت برای ترمیم مشروعیت و پایان بخشی به جنبش سبز که آن را به دفن فتنه تعبیر می کند ، به ریاست جمهوری روحانی رضایت داد. در اصل پافشاری و ایستادگی میر حین موسوی ، کروبی ، رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی و مقاومت جنبش سبز فضا را برای ریاست جمهوری روحانی هموار ساخت.

حال ریاست جمهوری روحانی علی رغم نظر حکومت و خواست او می تواند به نتیجه متضادی منجر شود و راه را برای خیزش مجدد جنبش سبز مساعد نماید.

از اینرو تقابل استراتژیک یاد شده به معنای فقدان هیچ نوع رابطه مفید نیست .در سطح تاکتیک و پروژه امکان همکاری های موردی و موقت وجود دارد. تنش زدایی در سیاست خارجی ، کاهش بحران هسته ای ، بهبود اقتصادی ، شکستن فضای پلیسی ، رونق فعالیت های فرهنگی و هنری حوزه های همکاری بین جنبش سبز و برنامه اعتدال روحانی است اما مقصد ، مبنای نظری و شیوه فعالیت دو جنبش تفاوت های مبنایی دارد که قابل تحویل نیست.

موفقیت دولت روحانی در بهترین حالت حکم یک پل را برای جنبش سبز دارد که آن را در رسیدن از وضع موجود به مقصد مطلوب یاری می رساند. در اصل طاقی است که بر روی شکاف وسیع و عمیق شرایط کنونی کشور با استقرار حاکمیت ملی و مردم سالاری بسته شده است. باقی ماندن در این پل مزیتی پایدار برای اهداف و مطالبات جنبش سبز ندارد. اما لازمه بهره برداری از دولت یازدهم به مثابه پل نیازمند جلوگیری از ادغام و حفظ مرز های تمایز راهبردی و گفتمانی جنبش سبز با رویکرد اعتدال و نفی رفتار دو زیستی در عرصه سیاسی است.

محور های تقابل استراتژیک بین جنبش سبز و گفتمان اعتدال را می توان در موارد زیر دسته بندی کرد :

ü دمکراسی

جنبش سبز هموار سازی و تسریع گذار به دموکراسی را هدف خود قرار داده است . منظور دمکراسی متعارف در دنیا است که در چارچوب امکانات کنونی ایران قابل حصول است . اما دولت روحانی به دنبال جمهوری اسلامی معتدل است. که ظرفیت آن حداکثر شبه دموکراسی است. جمهوری اسلامی معتدل در قالب سازمان سیاسی مناسب برای ایران در محدوده افراطی می گنجد. البته رهبران نمادین جنبش سبز حفظ چارچوب نظام و اجرای بی تنازل قانون اساسی را دنبال می کنند اما آنها پذیرفته اند چگونگی سامان سیاسی آینده ایران با رای مردم تعیین شود و آنها خود را تنها بخش مدافع اصل ظام سیاسی جنبش سبز می دانند و رویکرد جنبش را به دیدگاه کلان سیاسی خود تقلیل نمی دهند. ضمن اینکه جمهوری اسلامی مد نظر آنان با پایان دادن به دخالت های فرا قانونی ولی فقیه و دگرگون سازی نهاد های موجود با هدف بازسازی دمکراتیک قدرت تفاوت زیادی با شاکله و موجودیت کنونی دارد.

 

ü راهبرد

راهبرد و استراتژی جنبش سبز ایمان به قدرت مردم و استفاده از ظرفیت اعتراضات خیابانی و جنبش اجتماعی بود . این جنبش از آزاد سازی نیرو های مردم در مسیری سازمان یافته وبا برنامه هراسان نبود. مشکلات ایران را فرا تر از جابجایی قوای انتخابی می دید و می خواست دولت اصلی و در سایه را که منابع اصلی قدرت را در دست دارد عقب براند. در حالی که در برنامه اعتدالی دولت روحانی اصلاحات پارلمانتاریستی و انتخابات محوری طریقیت و موضوعیت دارد و می خواهد از طریق نخبه گرایی و اجماع نیرو های حد وسط و عقلای دو جناح اصول گرایان و اصلاح طلبان جلو ببرد. در گفتمان اعتدال گرایی ، خلق نیروی ملت در قالب خیابانی مصداق افراط محسوب می شود. این گفتمان به تحول در عرصه سیاست موجود دل بسته است. جنبش سبز جامعه محور است اما گفتمان اعتدال دولت محور است. دولت محوری فضا را برای تحرک کسانی که به دنبال قدرت و امتیازات آن هستند مساعد می سازد و یکی از آفت های آن جولان یافتن منفعت طلبان است. اما جنبش سبز در فاز پسا انتخاباتی خود به نیرو های حق طلب که دنبال خیر عمومی هستند میدان می داد. البته در عین حال فضا برای تحرک نیرو های آشوب طلب و هرج و مرج گرا نیز مساعد می شد.

 

ü برخورد با رهبری

جنبش سبز و رهبران نمادینش در مقابل رفتار فرعونی و استبدادی خامنه ای و ولایت مطلقه فقیه فرا قانونی در عمل ایستادند و نا فرمانی مدنی پیشه کردند. جنبش سبز قائل به ایستادگی در برابر دیکتاتور و مبارزه با خامنه ای است. اما گفتمان اعتدال تعامل و رابطه خوب با خامنه ای را از مبانی رفتاری خود می داند و دامنه فعالیت هایش را به رعایت خطوط قرمز و عدم مخالفت رهبری مقید می سازد.

 

ü توسعه

گفتمان اعتدال روحانی در ابعاد توسعه وزن زیادی برای توسعه اقتصادی قائل است. او در مراسم معارف وزیر کشور گفت : « ما به دنبال استاندارهایی هستیم که در پی توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باشند چرا که این توسعه می‌تواند توسعه سیاسی و امنیتی را در کشور به همراه داشته باشد».

بنابراین روحانی حداقل توسعه سیاسی را اولویت نمی داند. در اصل غایت برنامه اعتدال روحانی چینی شدن ایران است. اما جنبش سبز توسعه سیاسی و فرهنگی را مقدمه حل مشکلات کشور و دستیابی به توسعه پایدار اجتماعی و امنیتی ، علمی ، تکنولوژیک می داند. غایت توسعه نیز پیشرفت در کنار دمکراسی و تحقق آزادی ها و حقوق شهروندی است.

توجه به تفکیک و تفاوت راهبردی و محتویی جنبش سبز با گفتمان اعتدال مسئله ای کلیدی برای گذار مسالمت آمیز به دمکراسی است . ادغام و خلط رنگ های سبز و بنفش نه تنها با واقعیت سازگار نیست بلکه به لحاظ عملیاتی و راهبردی نیز مشکلاتی را در حوزه سیاسی ایجاد می نماید. این تفکیک برای موفقیت دولت یازدهم و خنثی سازی سنگ اندازی های اصول گرایان افراطی نیز مفید است .

مدافعان و حاملان جنبش سیز در مقطع کنونی ضرورت دارد بر حقانیت این جنبش و مطرح بودن مطالبات و اهداف آن پای فشاری نمایند و در عمل نشان دهند پرونده جنبش سبز و تخلفات و تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم همچنان باز است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.