جنگ طلبان ضد جنگ

جنگ طلبی ضد جنگ در نگاه اول پارادوکسیکال و متضاد به نظر می رسد . به لحاظ مفهومی ممتنع است. اما بررسی موضع گیری ها و مخالف ها با جنگ در عرصه سیاسی ایران رویکردی را آشکار می سازد که در عمل برخورد دوگانه ای با جنگ دارد. از اینرو بر چسب نا سازواره “جنگ طلب ضد جنگ” به رفتار و یا به بیان دقیق تر نتیجه مواجهه آنها تناسب دارد.
پیرامون مخالفت با جنگ و نظامی گری نظرات متنوعی در بین فعالان سیاسی و مدنی ایران وجود دارد . اکثریت با دمیدن بر آتش جنگ افزوزی مخالف هستند اما شیوه ها تقاوت دارد.

persian_gulf_birds
مخالفتی ارزشمند است که به شکل اصولی و منطقی اصل جنگ و استفاده از زور برای پیشبرد مقاصد و برنامه های سیاسی را رد می کند. ضدیت با جنگ هنگامی مطلوب است که بر اساس نگاهی عمقی و شناسایی درست ریشه های نزاع ، خشونت را نفی کند و فضا را به سمت گسترش صلح پایدار سوق دهد. برخورد گزینشی با جنگ وافی مقصود نیست.
مخالفت با جنگ رابطه وثیقی با صلح گرایی دارد. صلح گرایی بر فرهنگ مدارا و تکثر گرایی استوار است. معنای مطلوب و راستین مواجهه منفی با جنگ طلبی زمانی است که ستیزه جویی و برخورد های مبتنی بر جدال و تضاد در رفتار فردی و جمع کنشگران مشاهده نشود.
رصد کردن مواضع کوشندگان سیاسی مدعی مخالفت با جنگ در ایران از رویکردی پرده بر می دارد که در برخوردی اعوجاج گونه در رد جنگ طلبی دارد. این رویکرد ضمن مخالفت با جنگ ولی عناصر فرهنگ ستیز و خشم پراکنی را در خدمت می گیرد و تضاد های آشتی نا پذیر را در فضای عمومی گسترش می دهد. ما با فعالانی مواجه هستیم که ضدیت با جنگ را محدود به مصداق خاص غرب و به ویژه آمریکا تقلیل می دهند و بنیاد های تقابل و تخاصم را در قالب نظریه امپریالیسم به خدمت می گیرند. در واقع امتداد منطقی دیدگاه آنها، انحراف مخالفت با جنگ و نظامی گری به جنگ با آمریکا و اسرائیل است.
در نگاه آنها اصل جنگ ایراد ندارد بلکه زمانی بد است که آمریکا و متحدانش در برخورد نظامی دخیل باشند و از هر حرکت ستیزه جویانه ای که بر علیه آمریکا و متحدانش صورت پذیرد مستقیم و یا غیر مستقیم استقبال می کنند.
این جریان مخالفتش با جنگ را زمانی بروز می دهد که امریکا و غرب درگیر جنگ و با حمله نظامی شوند در غیر این صورت در برخورد با منازعات دیگر ساکت است و یا تلویحا همراهی می نماید.
در اصل غرب ستیزان برخورد ابزاری در ضدیت با جنگ دارند. اگر چه این جریان از هویت های مختلفی تشکیل می شود اما سرفصل مشترک آنها را می توان در محدود کردن مخالفت جنگ با سیاست های آمریکا و متحدانش در جهان یافت.
اگر در هر نقطه جهان درگیری و منازعات خونین و خشنی رخ دهد آنها منفعل هستند و واکنش خاصی نشان نمی دهند.
به عنوان مثال اگر بشار اسد در سوریه ده هزار نفر را به خاک و خون بکشاند مخالفت آنها بروز نمی یابد اما همه نگرانی و دغدغه آنها این است که امریکا مداخله نظامی نکند. توجهی ندارند که جنگ در سوریه دو سال است که با نقش آفرینی اصلی حکومت سوریه آغاز شده است اما شروع جنگ از منظر آنان حمله احتمالی آمریکا است!
مثال های مشابه دیگری می توان زد و تناقض های این جریان را نشان داد. رویکرد خشن و نگاه تجاوز گرانه سوریه و چین و حکومت های مستبدی مانند کره شمالی ، سودان و ایران واکنشی را در آنها بر نمی انگیزد. حتی برخی از انها مشوق ستیزه جویی های این حکومت ها هستند.
این جریان در بحران هسته ای ایران در پوشش مبارزه با جنگ طلبی حملاتش را معطوف به غرب کرده است اما مخالفتی با ماجراجویی اتمی جمهوری اسلامی ندارد. چهره های شاخص این جریان با حمایت و توجیه سیاست های هسته ای حکومت عملا فضا را برای تشدید ستیزه جویی حکومت در عرصه سیاست خارجی و عظمت طلبی آن مساعد می سازند.
حتی جمعی از آنان آشکارا می گویند در صورت جنگ در کنار جمهوری اسلامی می ایستند و مشکلی با جنگ کردن ندارند . در صورتی که معنای محصل مخالفت با جنگ تلاش برای پیشگیری از آن است.
این برخورد تناسبی با صلح طلبی ندارد و با تشویق حکومت به تداوم برخورد تقابلی فضا را برای شکل گیری جنگ هموار می سازد. جماعتی هستند که هیچ نگرانی از شعله ور شدن آتش جنگ ندارند و از کشیده شدن ایران به ورطه رویارویی با آمریکا و اسرائیل استقبال می نمایند. شباهت های درخوری بین رویکرد جریان یاد شده با راهبرد خارجی حکومت کره شمالی می توان یافت.
در اصل این شباهت بر بنیاد گروگان گیری سیاست خارجی کشور برای تضعیف هژمونی آمریکا در جهان است. قائلین به این نظر ارزش زیادی به خصومت با غرب و ضدیت با آن می دهند و برای شان اهمیت ندارد منابع و امکانات کشور در این جنگ مقدس به زعم آنها نابود شود. پیشرفت و بهبود وضعیت کشور مساله ثانوی است و اصل بر شکست هیمنه غرب و رشد ائتلاف ضد غرب در جهان است.
حمایت هایی که این جریان از برنامه هسته ای جمهوری اسلامی انجام می دهد و با فعالیت های نوشتاری و سیاسی برای آن حقانیت ایجاد می کند و با دستکاری در واقعیت ها صحنه را به گونه ای توصیف می کند که دستیابی ایران به فناور های هسته ای و عظمت طلبی اتمی دستاوردی بزرگ برای کشور است که ارزش ایستادگی در برابر جهان را دارد .
تعارض بنیادی دیدگاه این جریان در مخالفت با جنگ در راهبرد ستیزه جویی است. آنها سیاست خارجی تقابلی و مبتنی بر خصومت با غرب را تجویز می کنند. نتیجه عملی این راهبرد مستعد نظامی گری است و فضا را برای شکل گیری جنگ مساعد می سازد.
خصومت محوری و دشمن انگاری از غرب نسبتی با اصول صلح طلبی ندارد . نمی توان دم از پاسیفیسم زد اما مرتب بر تنور دشمنی با غرب دمید و تقابل هیستریک با دولت امریکا و بر افراشتن علم عصیان در برابر ساختار جهانی را به ارزش بدل ساخت.
این جریان از انتساب جمهوری اسلامی به یاغیگری و ضدیت با امنیت و آرامش در منطقه ناراحت می شود و در شکل تطهیر نظامی که کارنامه منفی در سیاست خارجی و تعامل با دنیا دارد،واکنش نشان می دهد و به چهره افرادی که منتقد جمهوری اسلامی از این زاویه هستند، خاک می پاشد و نسبت های نا روا به آنها می دهد. نوعی این همانی بین دیدگاه این جریان در سیاست خارجی با آنچه حکومت در عرصه روابط بین المللی انجام داده است ،قابل مشاهده است.
می توان تصور کرد اگر این جریان سکان مدیریت سیاست خارجی کشور را در دست بگیرد ، تغییری در سیاست های مخرب جاری ایجاد نمی شود و چه بسا با جدیت بیشتری این مسیر را ادامه می دهد. آنها دشمنی و خصومت با آمریکا و غرب را ترویج می کنند و مشابه بخش افراطی حکومت روابط خارجی را به دو گانه سترون دوست و دشمن تقلیل می دهند.
بخش عمده ای از این جریان در خارج از کشور زندگی آرام و توام با رفاهی دارند و درک ملموسی از رنج و سختی ملتی ندارند که هزینه های تقابل در سیاست خارجی و عزت طلبی کاذب ادعایی را می پردازند.
سردمداران و کارگزاران جمهوری اسلامی بعد از چند دهه مملکت داری به نوعی تجربه عملی دست یافته اند و واقعیت ها خودش را بر آنها تحمیل کرده است و باعث شده تا مرز ها و محدودیت هایی را بر ستیزه جویی خارجی خود اعمال کنند. اما جریان یاد شده هنوز در فکر و اندیشه این رویکرد است و به نحوی انتزاعی آن را دنبال می کند. همچنین قدرت طلبی ،بخش مسلط حکومت را به سمت درجاتی از انعطاف طلبی محدود سوق داده است اما مدافعان رویکرد فوق در شکلی ارتدوکس و متصلب باور های خود را تعقیب می کنند.
پاره ای از آنها چپ کلاسیک هستند که اساسا بینش و دستگاه فکری آنها بر نظریه تضاد کمونیسم و استوار است لذا ادعای مخالفت با جنگ طلبی از ناحیه آنها محل تردید است و نوعی متناقض نما است. برخی حتی درگیری طبقاتی ، آنتاگونیسم و رویارویی نظامی با غرب را تقدیس می نمایند .
کل گرایی در خصوص رویارویی های نظامی دیگر ویژگی این جریان است. سیاق و شرایط ویژه هر رویارویی برای آنها اهمیت ندارد. هر جا پای آمریکا و غرب در کار باشد ، حکم واحدی صادر می کنند. دیگر فرق نمی کند موضوع بحث افغانستان باشد یا صربستان ، با عراق یا لیبی یا سوریه ! در حالی که هر کدام از این موارد تفاوت های جدی دارند و در قالب یک موضوع واحد نمی گنجند.
جریان فوق در برخورد با مخالفین از خشونت کلامی و اتهام زنی بلا استناد استفاده می کند و چنان دیدگاه خود را حق می داند که حاضر است هر نسبت ناروایی را به مخالفین خود نسبت دهد و چهره مخوفی از آنان ترسیم کند.
آنها نوعی برخورد می نمایند که انگار تنها مدافعان ملت و میهن هستند و وطن پرستی را در خود ودیدگاه شان محدود و منحصر می سازند. اما این ادعای خود خوانده فاقد سند و پشتوانه است . متوسط این جریان کارنامه برتر و متفاوتی با دیگر بخش های جامعه و دیدگاه های بدیل ندارد. البته بخشی از آنها در غلبه دیدگاه ستیزه جویانه در عرصه خارجی بعد از انقلاب نقش داشتند و حال به جای آنکه پاسخگوی لطمات سنگینی باشند که به کشور و ملت از رهرو تقابل جویی و غرب ستیزی در سیاست خارجی وارد شده است ، از موضع طلبکار برخورد می کنند و سرنا را از سر گشادش می دمند !
در برخورد آنها مواردی شبیه بولتن نویسی ها و پرونده سازی های بخش افراطی حکومت و برنامه های هویت سازان را می توان مشاهده کرد که خواسته و یا نا خواسته این روش ها را برای پیشبرد نظرات خود و از صحنه به درکردن دیدگاه های رقیب و متفاوت بکار می گیرند.
در میان این جریان ، گرایش فاشیستی و نژاد پرستانه تحت پوشش ایران دوستی نیز وجود دارد که از زاویه برتری طلبی نژادی و توهم توطئه علیه ایران رویکرد تقابلی و بیگانه ستیزی و خارجی هراسی را توصیه می کنند.
از فردی یا گروهی که در مواجهه با دیدگاه های مختلف در زمینه چگونگی مخالفت با جنگ و یا در عرصه سیاست خارجی از واژه های تند ، توهین آمیز و نفرت پراکن استفاده می نماید ، استدلال و برخورد منطقی را کنار می نهد و از هر نوع خشونتی برای تخطئه فروگذار نمی کند ،ادعای مخالف با جنگ به شکل اصولی قابل پذیرش نیست .
رفتار کسانی که فضای عرصه عمومی را به سمت تضاد های آشتی ناپذیر سوق می دهند و یک طرف را به ناحق خائن معرفی کرده و در خود شیفتگی ملال آور خود را نماد ایران دوستی و حفاظت از ملت جلوه می دهند. در قاموس صلح خواهی نمی گنجد . ادعا های بی بنیاد آنها در خوشبینانه ترین حالت تعارفی بیش نیست.
کانت به خوبی بیان می کند که لازمه صلح پایان دادن به همه دشمنی ها است. دشمنی مهم تر از دشمن است و رفتار را در نظر می گیرد نه مصداق خاصی را. دشمن بالقوه می تواند تحول پیدا کند. بنابراین صلح گرایی سیاسی در شکل مطلوب خود، با رد ذات گرایی در ماهیت دولت ها و انسان ها ، اصل مناسبات خصومت محور و مبتنی بر وجود دشمن دائمی را نفی می نماید.
از اینرو مخالفت با جنگ زمانی موجه است که از عناصر گفتمانی و مشخصه های رفتاری تضاد محورانه عاری باشد. خشونت کلامی و فیزیکی را بکار نگیرد و مخالفتش با جنگ اصولی و همه جانبه باشد نه اینکه به مصداق خاصی محدود شود.
همچنین برخورد کل گرایانه و ندیدن تفاوت ها و صدور حکم کلی در مسیر مخالفت با جنگ گمراه کننده است بلکه باید موضعگیری به گونه ای باشد که نتیجه کار از بین رفتن عوامل موجد جنگ و گسترش صلح پایدار باشد.
ضدیت با جنگ زمانی مقبول است و می توان آن را باور کرد که از شیوه های جنگ طلبانه و خشونت آمیز استفاده نکند و استاندارد های دوگانه نداشته باشد .هم در معنا باید مخالف جنگ طلبی بود و هم در صفت و در نحوه بروز مخالفت باید آداب و اصول مربوطه را رعایت کرد.

 

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.