معادلات منطقه‌ای و تفاهم هسته‌ای

بحران هسته‌ای ایران حالت دو بعدی بین ایران و غرب ندارد بلکه پرونده‌ای چند بعدی است. یکی از وجوه مهم این پرونده بعد منطقه‌ای آن است و منظور از منطقه اسرائیل، اعراب و ترکیه هستند. هر یک از این کشور‌ها حساسیت‌های متفاوتی نسبت به ایران هسته‌ای دارند.

موضع اسرائیل

موضع منفی دولت اسرائیل بیشتر متاثر از ویژگی‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و اصرار آن بر نفی موجودیت اسرائیل است. از این رو دولت‌های مختلف اسرائیل، دستیابی جمهوری اسلامی به هر قابلیت اتمی را که کاربری دو گانه صلح‌آمیز و نظامی داشته باشد، خط قرمز خود می‌دانند و این موضوع فراتر از خواست دولت‌ها، یک ملاحظه و اولویت بالای امنیتی برای اسرائیل است. این مسئله کلید فهم اصرار نابجا و نامعقول بر مخالفت مطلق جامعه جهانی با غنی‌سازی در هر سطحی در داخل خاک ایران است.

IMAGE635051590434222578
اما اگر حکومتی غیر از جمهوری اسلامی در ایران حاکم بود که گرایش ضد اسرائیلی نداشت و حاضر به به برقراری روابط متوازن و متعارف با این کشور بود، آنگاه موضع اسرائیل تفاوت‌های جدی پیدا می‌کرد. همانگونه که این کشور در زمان حکومت پهلوی حاضر به همکاری‌های اتمی با ایران شده بود و به گفته برخی از منابع که هنوز صحت ادعای آنها قطعی نیست، پیشنهاد تجهیز ایران به سلاح‌های اتمی را مطرح کرده بود.

بنابراین حساسیت اسرائیل که خود به شیوه‌ای غیرقانونی و مخفیانه صاحب جنگ افزار‌های هسته‌ای شده است، نسبت به اصل واحد سیاسی – جغرافیایی نیست بلکه تابعی از خصلت ایدئولوژیک حکومت و نوع نگاه به اسرائیل و بخصوص نگرانی از موضع محو اسرائیل در پروپاگاندای جمهوری اسلامی است.

در زمان سلطنت محمدرضا شاه اگر چه هیچگاه روابط رسمی و دیپلماتیک کامل بین دو کشور برقرار نبود اما اشتراک منافع در تقابل با جریان پان‌عربیسم و هماهنگی با سیاست‌های کلان غرب در منطقه باعث شد که دولتمردان اسرائیلی حساسیتی نسبت به افزایش قدرت نظامی ایران و از جمله دستیابی احتمالی به بمب اتم نداشته باشند.

موضع کشورهای عربی

علاوه بر اسرائیل، اعراب و نیز ترکیه به برنامه‌ هسته‌ای حکومت ایران حساس هستند. به نظر می‌رسد دغدغه اعراب و ترکیه نسبت به ایران هسته‌ای، ارتباطی با نوع حکومت نداشته باشد بلکه کلا نسبت به دستیابی و یا نزدیک شدن به قابلیت‌های فنی تولید جنگ افزار اتمی توسط ایران مخالف می‌ورزند و آن را تهدیدی استراتژیک ارزیابی می‌کنند.

بررسی سیر پرونده هسته‌ای ایران مشخص می‌سازد که عربستان سعودی، مصر، اردن و دیگر کشور‌های حوزه خلیج فارس در افزایش حساسیت‌های جهانی نسبت به برنامه هسته‌ای حکومت نقشی انکارناپذیر داشته و مشوق غرب در افزایش سخت گیری‌ها نسبت به ایران بوده‌اند.
حتی عربستان و متحدان منطقه‌ای‌اش تمایل داشته و دارند بحران هسته‌ای به فرصتی برای انزوای ایران و در نتیجه تقویت موضع آنها در مدیریت منطقه تبدیل شود. بر اساس اسناد ویکی‌لیکس، ملک عبدالله در مقطعی از دولت آمریکا تقاضا می‌کند به ایران حمله نظامی کرده و به زعم وی سر مار را قطع کند.

بنابراین اکثر کشور‌های عربی به رهبری عربستان سعودی از تشدید شکاف بین ایران و غرب استقبال کرده و از آن بهره برداری سیاسی نموده‌اند.

در واقع بستر و زمینه حساسیت کشور‌های عربی به رقابت راهبردی انها با ایران و در چارچوب تقابل عرب و عجم، شکل و استمرار یافته است. اما موضوع به همین جا ختم نمی‌شود و با توجه به رویکرد ستیزه‌جوی حکومت در سیاست خارجی، برخی نگرانی‌های قابل درک نیز آن را تشدید نموده است.

به این ترتیب، دستیابی به تفاهم هسته‌ای نیازمند در نظر گرفتن فاکتور منطقه‌ای و بخصوص حساسیت‌زدایی از کشور‌های عربی نیز است. اهمیت این نیاز با توجه به اتحاد استراتژیک امریکا با این کشور‌ها در منطقه برجسته می‌گردد.

موفقیت سیاست اعتدال روحانی در مناقشه هسته‌ای و دور ساختن اختلافات با آمریکا از نقطه جوش و دفع هزینه‌های سنگین، به مصالحه با اعراب پیوند خورده است.

البته تلاش برای اعتمادسازی در کشور‌های عربی به معنای پذیرش همه خواسته‌های آنها نیست بلکه تاکید بر پیدا کردن فضای مشترکی است که با کنار گذاشتن زیاده‌خواهی از سوی آنان، در آنها ایجاد اطمینان کند که ضرری از ناحیه فعالیت‌های هسته‌ای ایران متوجه آنها نیست.

همان طور که روحانی به غرب پیام مصالحه و تعامل به جای تقابل می‌فرستد و یا حداقل در صدد کاهش سطح تنش‌ها است، اتخاذ رویکرد مشابهی در مواجهه با اعراب نیز ضرورت دارد.
در این میان دولت روحانی نیاز دارد از موضع‌گیری مشابه صادق خرازی بپرهیزد. خرازی در برخوردی که بوی نژادپرستی از آن به مشام می‌رسد، با طرح تعابیر غیرمدنی و ناپسند گفت: «بیخود نیست که قرآن کریم می‌فرماید ان الاعراب اشد کفرا و نفاقا. من با اعراب خیلی کار کرده‌ام. نخستین کسی بودم که دیالوگ ایرانی- عربی را راه انداختم. هرچه با آن‌ها لطف کنید، منافقانه‌تر عمل می‌کنند. این روزها دارند دق می‌کنند که چه خبر شده است. بین ایران- غرب و ایران- امریکا. اعراب از اسرائیلی‌ها علیه ما متحد و بدترند»

ادعای وی در خصوص اینکه نخستین فردی بوده است که دیالوگ ایرانی- عربی را راه انداخته با واقعیات تطبیق نمی‌کند. مشکل، ادعا‌های ناشی از خودشیفتگی و اتخاذ ادبیاتی مشابه احمدی‌نژاد آن هم از سوی مدعی ترویج گفتگوی تمدن‌ها و شهروند جهانی نیست، بلکه تاکید وی بر اتخاذ رویکرد تقابلی با اعراب در مواجهه با غرب است.

علی‌القاعده دولت روحانی و به خصوص وزارت‌خارجه باید با دقت تحرکات ضدایرانی کشور‌های عربی را دنبال کرده و اقدامات لازم برای خنثی‌سازی آنها را انجام دهند. اما فراتر از این مسئله باید بکوشند رویکرد ناشی از اعتدال را نیز در عمل به کشور‌های عربی نشان دهند. در اصل تلاش اعلام شده برای تفاهم هسته‌ای نباید مسیری را برود که تنش‌زدایی بین ایران – غرب و ایران – آمریکا مستلزم باخت برای کشور‌های عربی جلوه داده شود.

مهارت دستگاه دیپلماسی روحانی متضمن ایجاد اطمینان و حساسیت‌زدایی از کشور‌های عربی است. در غیر این صورت رسیدن به تفاهم هسته‌ای سخت می‌شود و همچنین تنش‌های منطقه‌ای به ضرر ایران افزایش می‌یابد. در این راستا استفاده از کارت رفسنجانی کارگشا به نظر می‌رسد. رفسنجانی با توجه به رابطه خوب خود با ملک عبدالله، می‌تواند اختلافات موجود را مدیریت کرده و در دادن اطمینان به کشور‌های عربی یاری رساند.

همچنین دولت نیاز دارد تا تغییر در برنامه‌های هسته‌ای را به گونه‌ای مدیریت کرده و اطلاع رسانی کند که تاثیری منفی در معادلات منطقه‌ای نگذارد و در مسیر رقابت‌های متعارف در منطقه قرار گیرد. ازاین رو اهمیت دادن به ابعاد منطقه‌ای مناقشه، عاملی مهم در رسیدن به تفاهم هسته‌ای است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.