شصت سالگی شانزده آذر فرصتی است تا رفتار سیاسی دانشجویان در سپهر تاریخی مورد بازبینی قرار گیرد. پیروزی انقلاب اسلامی نقطه پایان فعالیت های جنبش دانشجویی بود و قاطبه فعالان دانشجویی وقت فکر می کردند زمان تحقق آرمان های دانشجویی و در راس همه آنها، آزادی فرا رسیده است.
شعار مرگ بر شاه نخست در تالار های دانشکده فنی دانشگاه تهران در روز ۱۶ آذر طنین انداز شد و پس ۲۵ سال پهنه کشور را در نوردید و به حکومت ۵۳ ساله پهلوی ها پایان داد. اما بر خلاف تصور ها و امید ها عمر بهار آزادی کوتاه بود و دانشگاه بزودی به صحنه درگیری ها و کشمکش ها تبدیل شد و سرانجام در روزی سیاه با تدارک رهبران حزب جمهوری اسلامی و بخشی از دانشجویان سنتگرا و حامی حاکمیت مطلق و استبدادی نظرات آیت الله خمینی ،دانشگاه تعطیل گشت . دانشگاه ها تحت نام انقلاب فرهنگی به خاک و خون کشیده شد.
البته دانشگاه در سال های ۵۷ تا ۵۹ جولان گروه های سیاسی نیز شده بود اما نسیم آزادی با همه مشکلات و نا شکیبایی ها فضای پر طراوت و پویای را ایجاد کرده بود. بدینترتیب دانشگاه به محاق رفت و پس از خرداد ۶۰ برگ های درخت جنبش دانشجویی پژمرد و دیو استبداد این بار در هیات سنت گرایی ایدئولوژیک دانشگاه را زیر سیطره خود گرفت.
نسلی از فعالان دانشجویی میدان دار شدند که عدالت منهای آزادی و بازسازی سنت استعلا یافته را با دولت محوری محض و تبعیت شیفته وار از مواضع آیت الله خمینی دنبال می کردند. بخش مهمی از این نیرو ها در پی قدرت نبودند بلکه آرمان های شان را در حاکمیت تک صدایی خط امام و به حاشیه راندن دگر اندیشان جستجو می کردند. ویژگی برخورد حذفی و همسان ساز آنها در بخش عمده دیدگاه های رقیب نیز وجود داشت.
اما تحولات قدرت بعد از مرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی و تغییر فضای سیاسی در اواخر دهه شصت ، سپهر دانشگاه ها را تغییر داد. این عامل فضا را مساعد ساخت تا با شکل گیری تغییرات نسلی ، دسته جدیدی از فعالان دانشجویی وارد دانشگاه ها بشوند و همراه مدافعان جناح چپ حکومت احیای مجدد جنبش دانشجویی در اول دهه هفتاد را استارت بزنند.
جنبش دانشجویی از سال ۱۳۷۲ تجدید حیات خودش را شروع کرد و نقش مهمی در پیروزی دوم خرداد ایفا نمود. جنبش دانشجویی گفتمان بدیل حکومت را برگزید و به تدریج تا دهه ۹۰ از حکومت فاصله گرفت. اگر چه تا دهه هشتاد دل در گرو اصلاحات پارلمانتاریستی داشت اما بخش غالب دانشجویان اصلاحات جامعه محور و دیده بانی جامعه مدنی را انتخاب کردند.
فعالان دانشجویی مورد توجه جمعیت دانشجویی کشور در دهه های هفتاد و هشتاد به دنبال تغییرات ساختاری در عرصه سیاسی بودند اما راه و روش و پارادایمی متفاوت با کنشگران دانشجویی پیش از انقلاب و سالیان اولیه بعد از ان اختیار کردند.
اما دهه ۹۰ نقطه عطف دیگری در تاریخ جنبش دانشجویی را نمایان ساخته است. اگر روند کنونی عارضه موقتی نباشد و رفتاری ثابت را نشان دهد آنگاه می توان نتیجه گرفت نسل جدید فعالان دانشجویی روند معکوسی را در قیاس با دهه هفتاد و هشتاد در پیش گرفتند و جهت حرکت آنها از دور شدن از حکومت به سمت نزدیک شدن به جناح های میانه رو و فعالیت در قالب ساختار قدرت دگرگون شده است. نسل فعلی راهبرد فعالیت خود را در وسط رویکرد نسل اول انقلاب و دهه هفتاد و هشتاد تعریف کرده است. در واقع روند کنونی نوعی بازگشت به فضای پیش و اوایل دوم خرداد است
مقایسه نگرش ها و تشریح تفاوت ها بحث مفصلی است و در حوصله این یادداشت نمی گنجد. اما آنچه که به شکل ساختاری بستر مشترک فعالیت دو دوره را شکل می دهد تاثیر پذیری از کلان روایت و سخن زمانه در عرصه سیاسی است. همچنین تفاوت مشهودی در نوع روحیه و سمت گیری به سیاست نیز دیده می شود. در ادامه کوشش می شود این دو مولفه به اختصار شرح داده شوند.
در ابتدای انقلاب تفکر چپ ، یوتپیا پنداری و ایدئولوژیک سکه غالب در عرصه سیاسی بود و جوانان عمدتا شیفته آن بودند. اما این نگرش در دانشگاه تولید نشده بود بلکه محصول تولیدات روشنفکران و نخبگان سیاسی وقت و شرایط جهانی بود.
فعالان دانشجویی نیز تحت تاثیر آن گفتمان ها بود و نقش توزیعی و عملیاتی کردن ایده ها در جامعه را جلو بردند. در زمانه کنونی نیز فعالان دانشجویی تحت تاثیر گفتمان اعتدال و رویکرد های محافظه کار و دولت محور در عرصه تغییرات سیاسی دل بسته اند .
نسل ۵۷ به دنبال برپایی ساختار قدرت متفاوتی بود و خواسته های بزرگی داشت. در آسمان ها سیر می کرد. اما نسل کنونی به حداقل ها رضایت داده است. برای بخشی از دانشجویانی که به تازگی وارد عرصه فعالیت سیاسی و دانشجویی شده اند ، بازگشت به دوران اصلاحات اوج آرزوی آنها است. در حالی که جنبش دانشجویی در نیمه عصر اصلاحات ، قامت آن را برای تحقق مطالبات صنفی و سیاسی خود سترون یافت و در شرایطی که دولت خاتمی مصدر کار بود و تشکل های دانشجویی نیز موقعیت هایی داشتند به سمت پذیرش مخاطرات برای دستیابی به تغییرات اساسی حرکت کرد.
نسل جدید گویا دیگر به آسمان ها و باید ها کاری ندارد و بر زمین سخت واقعیت ها ، زیست بهتر و توام با آرامش و رفاه را در قدرم های کوچک می جوید. کاملا حداقلی می نگرد و یک بار دیگر اعتماد و امید را در پای بخش میانه روی کنونی حکومت سرمایه گذاری کرده است.
اما تفاوت بین دو رویکرد فقط در اندازه و سطح مطالبات و یا دوگانه دولت محوری و جامعه محوری نیست. بلکه تصور دانشجویان از خود و جایگاه شان در عرصه سیاسی نیز تغییر پیدا کرده است. نسل های قدیمی رسالت و شان ویژه ای برای خود قائل بودند و هیچ اقتداری در سطح جامعه و دانشگاه را به رسمیت نمی شناختند.
آنها خود را در جایگاه تعریف و تعیین سلسله مراتب قدرت از درون دانشگاه و تا جامعه می دانستند. تحت تاثیر گفتمان زمانه بودند اما قد و قامت خود را در سطح اول سیاسی کشور می دیدند و در پی ایفای نقش دسته اول در عرصه عمومی بودند. خود را در نقش قدرت سازی می دیدند. نقد بی رحمانه و سنگین مسئولان و نیرو های سیاسی را وظیفه خود می دانستند.
آنها خود را در قامت آینده ساز کشور مشاهده می کردند که با نقد و ترمیم دیدگاه های نخبگان سیاسی ،باید افق های تازه ای را بگشایند. از این رو دانشگاه هم عرصه حساب کشی از نیرو های سیاسی بود و هم در عین حال مرکز رشد و بالا رفتن اصحاب سیاست نیز بود. از این رو کارکرد سیاسی که به آفت کار حزبی دچار بود ، دانشگاه را به کانون اصلی تحولات تبدیل کرده بود. غلط نیست اگر بگوییم که سرنوشت منازعات اصلی سیاسی کشور در صحن دانشگاه ها تعیین می شد. نقطه شروع غروب پروژه اصلاحی دوم خرداد ۱۸ تیر ۷۸ بود.
اما نسل جدید آشکارا از این نوع کنش ورزی فاصله گرفته است و هم سطح و یا پایین تر از کنشگران سیاسی عمل می کند. روحیه نقد بی پروای چهره های شاخص سیاست و در انداختن طرحی جدید و تلاش برای برجسته شدن نخبگان سیاسی جدید همسو با دیدگاه های سیاسی جنبش دانشجویی دیگر مشاهده نمی شود.
در این میان عاملی که نقشی انکار ناپذیر در این روند دارد ، گسترش روحیه دانش آموزی در محیط های دانشگاهی است. نسل قدیم وقتی وارد دانشگاه می شد خود را در جایگاه تعیین کننده مقدرات کشور می دید و تمجید ها و ستایش دولتمردان و اهالی سیاست ،حتی اگر جنبه ظاهری و شعاری داشت ، این روحیه و اعتماد به نفس آنان را افزایش می داد.
اما در حال حاضر بخش قابل اعتنایی از دانشجویان صرفا محیط دانشگاه را مانند دبستان و دبیرستان می دانند که باید فقط سر کلاس ها حاضر شده و درس ها را فرا بگیرد و در میانه دیدگاه های سیاسی رایج در عرصه عمومی آنی را که می پسندد انتخاب کرده و دنباله روی نماید. اما نسل قدیم خود را در جایگاه سیاست آفرین قرار داده بود.
البته گسترش فضای اختناق و هزینه های سنگین فعالیت در دولت های نهم و دهم بی تاثیر نبوده است. اما نسل قدیم دانشجویان در پیش از انقلاب نیز با اختناق دست و پنجه نرم می کردند. مشکلات در فضای جولان سعید امامی پیش از دوم خرداد نیز کم نبود. همچنین نسل قدیم آمادگی و تمایل بیشتری برای پرداخت هزینه داشت.
تبیین این تفاوت و تدوین صورت بندی درست از آن محتاج بررسی های بیشتر است. در این مطلب فقط بحث به صورت فرضیه کلی تشریح شد . همچنین لازم به ذکر است منظور از نسل های دانشجویی گرایش غالب است و گرنه در هر دوره تنوع و تکثر در بین فعالان دانشجویی وجود داشته و همگان رفتار مشابهی که در مطلب توصیف شد، را نداشتند.