شخصیت های تاریخ ساز همواره در موقعیت الگو شدن قرار دارند. آنها فقط سوژه های فرهمندی نیستند که مسیر تاریخ را در جامعه ای خاص تغییر می دهند و افق های جدیدی را می گشایند، بلکه حاصل تدبیر ها و خلاقیت های آنها، الهامبخش دیگر جویندگان تغییر در شرایط دیگر نیز می شود. نلسون ماندلا نیز از این قاعده مستثنی نیست.
آنچه ماندلا را به رهبری ویژه و انسانی برتر در زمانه معاصر تبدیل کرد عناصری اعتلا بخش چون ایستادگی بر منش و مرامش، مبارزه آشتی ناپذیر برای نفی تبعیض و آزادی، قدرت رهبری بالا، باور به قدرت مردم، گذشت و ایثار فردی، انعطاف در عمل، برخورد پویا و غیر جزمی با شیوه های فعالیت، بی اعتنایی به مزایای، وارستگی و قدرت بخشش و عبور از انتقام و کینه بودند.
ماندلا آرمانگرا بود ولی آرمانگرای تخیلی نبود. بر زمین واقعیت به سمت خواست های انقلابی حرکت کرد. قدرت به معنای حرفه ای، هابزی و ماکیاولیستی را رد کرد. در مبارزه شرایط و الزامات زمانی و مکانی را در نظر گرفت. در مقطعی از خشونت موجه بهره جست. در بند گفتمان های مسلط نماند اما از آنها بهره جست. گفتمان را برای انسان و حرکت می خواست و در ایده ها و کلان روایت ها متوقف نشد. از شیوه ها و روش های تبلیغاتی و سیاسی روز بهره گرفت. زود به قدرت مبارزات بی خشونت پی برد و از آن استفاده کرد. مفتون قدرت نشد وسرانجام به موقع از سیاست و دولتمردی کناره گرفت.
ایران نیز می تواند ماندلایی داشته باشد. اگر چه قطعیتی در این مساله نیست. اما همانطور که در آفریقای جنوبی در نهایت قدرتی که نظام آپارتاید نژادی را منهدم ساخت، بر شانه های یک انسان مصمم قرار گرفت، ایران نیز شرایط مشابهی دارد و تغییرات مثبت و فراگیر نیازمند خلق رهبری فرهمند است. البته قدرت رهبری و کاریزمای فردی ماندلا در کنار مبارزات گروهی و به خصوص فعالیت گنگره ملی آفریقای جنوبی در نهایت کار ساز افتاد. در ایران نیز چنین امکانی بالقوه مهیا است.
در شرایط کنونی ایران میر حسین موسوی به صورت بالقوه چنین قابلیتی دارد که تبدیل به ماندلای وطنی بشود. البته موسوی تا ماندلا شدن هنوز فاصله زیادی دارد. ماندلا شدن سرنوشت محتوم وی نیست اما با احراز شروطی می تواند به این جایگاه دست پیدا کند.
همچنین تکرار نقش های تاریخی امر ارادی نیست یعنی فقط تابعی از خواست فرد نیست بلکه نیازمند شرایط مساعد نیز است. وضعیت کنونی جامعه ایران استعداد پرورش شخصیت هایی مانند ماندلا را دارد.
بزرگترین مشکل موسوی، سابقه دوران نخست وزیری وحضور وی در قدرت در دورانی تاریک در تاریخ ایران است. ماندلا از ابتدا که قدم در مسیر مبارزه گذاشت در جرگه اپوزیسیون بود. اما پوزیسیون واپوزیسیون به خودی خود واجد ارزش نیستند بلکه عملکرد تعیین کننده است. تمامیت آن تجربه نیز برای موسوی برای منفی نیست. مشکل گذشته مسیر ماندلا شدن را برای موسوی مسدود نمی کند ولی آن را دشوار می سازد. در اینجا تاکید بر نقش ماندلا است که در قامت رهبر یک جنبش سال ها در زندان ماند و با ایستادگی و برخورد فعال، جنبش را از درون زندان به ساحل موفقیت راند.
موسوی مزیت هایی دارد که می تواند بخت ماندلا شدن را بر شانه های وی بنشاند. شجاعت، ایستادگی بر روی اصول، طرد روزمرگی و جو زدگی، نگاه راهبردی، پایبندی به عهد و پیمان با مردم، محبوبیت در بین بخش های متنوعی از جامعه، برخورداری از حمایت طبقات محروم و متوسط، شهرت جهانی، اقبال در بین بخش هایی از حکومت و مخالفین،اعتقاد به تکثر گرایی، مهارت های رهبری و تجربه بالا نقاط قوت موسوی هستند. او می تواند جامعه از هم گسیخته ایران را در قالبی نو و چارچوب دموکراسی همبسته سازد.
در ادامه شروطی که می تواند از موسوی یک ماندلای وطنی بسازد،تشریح خواهد شد.
رهبری فعال
موسوی تا کنون به خوبی در حصر مقاومت کرده و ذره ای عقب نشینی از مواضع اصولی خود نداشته است. همچنین با هوشیاری ترفند های حکومت را خنثی نموده و با دوری از افراط و تفریط انتظارات را مدیریت کرده است. اما این مسئله لازم است ولی کافی نیست. او نیاز دارد تا به رهبری فعال بپردازد. این رهبری از جنس پیشوا گونه نیست بلکه با ترسیم چشم انداز پیش روی جنبش سبز زمینه حرکت و تداوم جنبش در چارچوب خواست بدنه اجتماعی آن را مساعد نماید. باید توان جمع کنندگی از خود نشان دهد. مقاصد ابتدایی، میانی و نهایی جنبش را مشخص سازد. از اینرو باید اراده رهبری را نمایش بگذارد که خواهان عبور از وضعیت فعلی به سمت هموار سازی گذار به دموکراسی است. همچنین همانطور که در ابتدای شکل گیری جنبش سبز تکثر وتنوع آن را پذیرفت و به سمت هژمونی بخشی به گفتمان و هویت خود و یکسان سازی جنبش نرفت، توجه بیشتری به تبیین وحفاظت از تکثر جنبش نشان دهد.
برخورد انتقادی با عملکرد دهه شصت
موسوی نیاز دارد صریح با عملکرد گذشته خود برخورد انتقادی داشته باشد. این برخورد انتقادی به معنای نفی وی نیست. او باید شفاف سازی کند که مشکلات گذشته چه بوده است و صادقانه نقش خود را بازگو نماید و در عین حال معلوم نماید در چه حوزه هایی وی نقشی نداشته است. تشریح موقعیت زمانی و وضعیت جامعه نیز کارگشا است. در عین حال اهتمام وی به حفظ عقلانیت در بدنه دولت، ایستادگی در برابر زیاده خواهی روحانیت، عدالت طلبی و اهتمام به وضعیت محرومین نقاط قوت او در آن دوره است. وی همچنین می تواند بر روی موقعیت برتر خود در مقایسه با خامنه ای نزد آیت الله خمینی نیز ماور داده و از دید درون نظامی نیز مشروعیت حاکمان کنونی را زایل سازد.
توجه به تشکیلات
مجموعه ای که به نام مهندس موسوی در چهار سال گذشته فعالیت کرده اند، علی رغم تلاش ها و کوشش ها موفق نبوده اند. موسوی نیاز به بازسازی تشکیلاتی و ارانه چهره جدیدی از نمایندگان خود دارد. این مجموعه باید بتوانند بین وی و بدنه اجتماعی هوادارش ارتباط مناسب برقرار کرده و آنها را برای ایفای کنشگری آماده سازند.
مجموعه فوق شایسته است با تنوع بدنه اجتماعی جنبش سبز هماهنگ باشد و تکثر آن را به نمایش بگذارد. در این صورت می تواند عمق استراتژیک موسوی در جامعه را گسترش دهد. نزدیکان موسوی و حلقه اصلی عملیاتی وی در عین حال باید در بین نیروی های معترض نظام و بخصوص بدنه سپاه و رزمندگان جنگ نیز مقبولیت داشته باشد.جمعیت میلیونی که در فردای اعلام نتایج انتخابات به خیابان ها آمدند، نمونه مناسبی از تنوع جنبش سبز هستند. این جنبش زمانی به موفقیت می رسد که بتواند آن رنگین کمان را دوباره به صورت هماهنگ و توافق شده فعال نماید.
تحقق این شروط فضا را برای اینکه حصر خانگی موسوی،نوید بخش اعتلای وی به ماندلای وطنی بشود را مساعد می سازد.
البته همانگونه که در ابتدا گفته شد این امر سرنوشت محتوم موسوی نیست و او باید در این خصوص تصمیم بگیرد. در این میان پذیرش جنبش اعتراضی و همراهی آنها تعیین کننده خواهد بود. گام آخر ماندلا شدن، موفقیت در پایان دادن به نظام تبعیض و آپارتاید در ساختار قدرت و مهیا شدن جامعه برای گذار مسالمت آمیز به دموکراسی است.