شورایی شدن رهبری بعد از مرگ خامنهای یکی از گزینههای مطرح است. عده ای تصور میکنند به دلایل مختلفی بعد از خامنهای امکان تداوم شکل فردی اعمال نظریه ولایت فقیه میسر نیست. مهمترین دلیل نبود فردی است که برجستگی خاصی داشته و با دیگران تفاوت چشمگیری داشته باشد. همچنین وجود اختلاف نظر و تشتت در صفوف حاکمیت استدلال دیگری است که مطرح میشود. ضرورت حل بحران جنگ قدرت دیگر عاملی است که تشویق کننده شورایی بودن رهبری است تا جریانهای مدعی و رقیب بتوانند به توافق برسند.
اما این دلایل حالت فیصله بخش ندارند و میتوان در رد آنها استدلالهایی را آورد. البته شورایی شدن رهبری گزینهای ممکن است اما احتمال آن بالا نیست و نمیتوان به قطعیت از تحقق آن سخن به میان آورد.
بحث نبود فرد برجسته که خصوصیتهای آیت الله خمینی را داشته باشد و الزامات مندرج در نظریه ولایت فقیه در خصوص او رعایت شود در مورد خود خامنهای نیز صادق بود. ولی او ولی فقیه شد و تا کنون نزدیک به ۲۵ سال از رهبری او میگذرد. هیچ کس تا پیش از تشکیل جلسه خبرگان فکر نمیکرد خروجی جلسه جانشینی خامنهای باشد. در سطح او در رجال حکومتی کم نبود. او مخالفان جدی نیز در هسته سخت قدرت داشت. اما توانست رهبری را در دست بگیرد و ضعف شخصی و اعتبار اجتماعی اش را با گسترش جنبههای تشکیلاتی و نهادی ولایت فقیه و اتکاء بیشتر به زور وحامی پروری جبران نماید.
در حال حاضر با توجه نقش کانونی ولایت فقیه در قانون اساسی، تعداد نهادهای زیر مجموعه آن، ثروت گستردهای که در اختیار دارد و دستگاه تبلیغاتی که در خدمت آن قرار دارد هر کس که در راس آن قرار بگیرد کار دشواری برای تثبیت موقعیت خود ندارد. بخصوص که چند صد هزار نفر حقوق، منزلت اجتماعی و شغل خود را از طریق مبسوط الید بودن ولی فقیه کسب میکنند و منفعت و بقاء آنها با این مسئله پیوند خورده است. بنابراین بسیج و پشتیبانی این نیروها میتواند شکل فردی اعمال نظریه ولایت فقیه را تداوم بخشد.
عقلانیت بقاء نیز میتواند چون عنصری وحدن بخش شکافها و اختلافات را موقتا کنار بزند. البته در عین حال ممکن است فضا به سمت شورایی شدن برود. اما امکان پذیری این گزینه با موانع جدی روبرو است که در ادامه به آنها پرداخته میشود:
• تنگنای قانونی
در قانون اساسی بر خلاف نسخه پیش از بازنگری ولی فقیه فقط حالت فردی دارد. البته این معضلی غیر قابل حلی نیست ولی مانعی جدی است.
• تمایل فقها به حکومت فردی
فقها و بهخصوص کسانی که به نظریه ولایت فقیه معتقد هستند حکومت را به صورت فردی میدانند. آنها نسبت حاکم با جامعه را مانند پدر در خانواده و یا خداوند در جهان میدانند که جنبه واحد و یگانه دارد. تصور آنان تاثر ار فرهنگ پدر سالاری و پاتریمونیالیستی است. آنها وجود شورا را باعث بروز اختلاف و زمین ماندن کارها میدانند.
از این رو در مجلس خبرگان بعد از فوت آیت الله خمینی، نظریه شورایی مورد استقبال قرارنگرفت. الان هم با توجه به ترکیب مجلس خبرگان بعید است تفاوتی حاصل شده باشد. روحانیت در زمینه کار شورایی تجربه موفقی ندارد. تشکلهایی مانند جامعه مدرسین حوزه علیمه قم و جامعه روحانیت تهران در هیچ دوره کار جمعی قابل قبولی ارائه ندادهاند بلکه در هر مقطعی یک یا چند نفر میدان دار بودهاند و در همه تصمیم گیریهای کلیدی همواره شکایت مطرح بوده که افرادی به جای جمع تصمیم گرفته و مجموعه را مقابل عمل انجام شده قرار داده اند. حتی ریاست قوه قضائیه هم بعد از تجریه دهه شصت از حالت جمعی شورای عالی قضائی به مدیریت فردی تحول یافت. فقط برخی از مراجع چون آیت الله سید حسن قمی و سید محمد شیرازی در مقاطعی از حکومت شورای مراجع تقلید سخن به میان آورده بودند که این بحث فقط در حد ایده باقی ماند.
• مشکلات اجرائی
از آنجا که اختیارات ولی فقیه حالت اجرائی دارد نحوه مدیریت شورایی اگر نا ممکن نباشد، دشوار است. منطق انجام کارها و حساب کشیدن وسرپرستی زیر مجموعهها حکم میکند یکی سرپرست باشد. بدینترتیب شورا مجبور میشود یکی را در جایگاه مسوول و دبیر قرار دهد و دیگران نظارت کنند و عملا یک نفر در جایگاه بالاتر قرار میگیرد. ان وقت آن فرد ممکن است با انحصار منابع قدرت معادله حاکم بر روابط کنونی مجلس خبرگان و رهبری را بازسازی نماید.
بنابراین با توجه به موانعی که تشریح گشت احتمال شورایی شدن ولایت فقیه بعد از مرگ خامنهای بالا نیست و در عین حال منتفی نیز نیست. ممکن است برایند رقابتها و در بن بست قرار گرفتن انتخاب رهبری فردی فضا را ناگزیر به سمت شورایی شدن رهبری پیش ببرد.