فردید و سپاه

سردار ابراهیم محمد زاده از فرماندهان قدیمی سپاه هفته گذشته در بیمارستان بستری شد. این موضوع باعث شد تا پیام فضلی نژاد زندگی نامه وی را منتشر سازد. او در حال حاضر در دفتر پژوهش های روزنامه کیهان کار می کند و مدت ها است از سپاه استعفا داده است. محمد زاده از چهره ای اصلی تغییر مشی سپاه به تشکیلاتی همسو با حزب جمهوری اسلامی و گذار انقلاب به سمت استبداد دینی بود.

220px-Ahmad_Fardid

اما مهمترین بخش زندگینامه ای که فضلی نژاد نوشته است، رابطه نزدیک محمد زاده با روشنفکرانی چون احمد فردید و داوری است. وی می گوید: “در اوج روزهای مبارزه و جنگ، دغدغه های فلسفی و عرفانی محمدزاده هیچ گاه فروکش نکرد. از سال ۱۳۵۸ جلسات منظمی با «سیداحمد فردید»، فیلسوف بزرگ معاصر داشت و درباره دقائق اندیشه دینی با او به بحث می نشست. جلساتی که گاهی تا دم دمای صبح طول می کشید و آنان در خلوت دو نفره خود به آسمان حکمت شیعی می رفتند و البته گاهی فردید سخنان غریبی می گفت که شاید روزی دیگر و جای دیگر شرحش را بنویسم.

همین طور سالها رفت و آمدهای منظمی با دکتر «رضا داوری اردکانی» داشت و «غرب شناسی» محور اصلی دیدارها و بحث هایش با فردید و داوری بود و هنوز هم بر شناخت صحیح از «غرب» اصرار دارد و اعتقاد راسخ دارد که هیچ راهی جز راه امام خمینی برای گذر از «بن بست غرب» وجود ندارد و به همین ترتیب، بهترین شناخت از غرب را می توان نزد امام جستجو کرد و سراغ گرفت”.

ارتباط فردید و تغذیه فکری و معنوی اقتدار گرایان مسئله ای است که از دیرباز مطرح بوده و روشنفکرانی چون دکتر عبدالکریم سروش به آن پرداخته و روشن ساخته بودند چطور نظریه پردازان وطنی که سبک زندگی و هویت ان تناسبی با سنت گرایان ایدئولوژیک نداشت در فربه شدن اقتدار گرایی در ایران بعد از انقلاب موثر بوده اند.

ارتباطات فردید محدود به محمد زاده نبوده است. تا کنون معلوم شده با صادق خلخالی، مهدی نصیری و میرشکاک نیز ارتباطات نزدیکی داشته است. حال امکان اینکه با افراد دیگری از نیرو های تندروی حکومتی نیز در ارتباط بوده باشد، کم نیست.

ورود به وادی روشنفکری و یا تفکر فی نفسه نمی تواند منجر به شکوفایی و آزادگی و اعتلای کرامت انسانی شود. از این منظر شکاف بین روشنفکران آزادی خواه و مترقی با خادمان قدرت و اقتدار گرایی، شکافی مهم و تعیین کننده در حوزه اندیشه و معرفت در ایران است.

جالب است افرادی چون احمد فردید که شیفته هایدگر بودند، شرق را در برابر غرب برجسته می ساختند، سلوک زندگی آنها غیر مذهبی بود و پایه های فلسفی و نظری غرب ستیزی در ایران معاصر را بر افراشتند، چگونه در خدمت استبداد دینی و پرورش اقتدار گرایی در دامان سنت قرار گرفتند و سنت گرایی در ایران را به سمت شکل گیری بنیاد گرایی بعد از انقلاب سوق دادند.

روشنفکرانی که مردم سالاری و توسعه کرامت انسانی و حقیقت طلبی را قربانی بنیاد های نظری غرب ستیزانه کردند محدود به نحله فردیدی ها نیست بلکه گرایش های دیگری نیز هستند که با بال و پر دادن به توسعه آمرانه آب به آسیاب خشونت طلبی دین محور و پارادایم جباریت سیاسی ریخته و می ریزند.

زندگینامه فوق به خوبی عمق اثر گذاری فردید بر فرماندهان اقتدار گرای سپاه و گرایش های افراطی حکومت را آشکار می سازد.

افرادی مثل محمد زاده که در ابتدای انقلاب کم شمار نبودند با اتکاء به آراء و فراورده های نظری افرادی چون فردید توانستند بنیاد گرایی ایرانی را به عنوان یک جریان سیاسی در ایران بعد از انقلاب تثبیت سازند. این نیرو های مذهبی سنت گرا که به مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی پرداختند ابتدا در قالب ایده تشکیل حکومت اسلامی فعال شدند. نقطه عزیمت آنها با فعالان سازمان مجاهدین خلق شروع شد. محمد زاده در دهه چهل یار غار مسعود رجوی بود و با هم مبارزه را شروع کردند اما مسیر آنها در دهه پنجاه تغییر پیدا کرد و در دهه شصت به رویارویی خونین بار تحول یافت.

این نیرو ها که حول مرجعیت آیت الله خمینی جمع شدند و با نیرو هایی چون قدائیان اسلام و موتلفه همسو بودند، توانستند با تکیه بر نظرات امثال فردید و داوری هویت ارزشی را خلق کنند که از دل آن روایت تند و مخربی از اقتدار گرایی متولد شد. در این روایت تفسیر آنان از سنت و مذهب چنان اصل می شود که همه ارزش های انسانی و عدالت و آزادی را به مسلخ می برد.

فردید با مشاوره دادن به امثال محمد زاده فضای امن لازم برای بحث های فلسفی و فکری را از بین برد و باعث شد فاشیست های وطنی قدرت گرفته و اصحاب فکر و اندیشه را به حاشیه برانند. نقد های وی به غرب قابل تامل است اما بدیلی که وی طرح کرد مشکلاتی به مراتب فجیع تر پدید آورد.

پرداختن به نقش روشنفکران و اندیشه ورزانی که فاشیست های وطنی را تغدیه فکری کردند در چگونگی مواجهه با اقتدار گرایی ولایی ضرورت دارد. شناخت و فهم درست چگونگی رشد سنت گرایی ایدئولوژیک و خلق هویت بنیاد گرا در بین نیرو های مذهبی ایران نیازمند ارزیابی دقیق از نقش آنها است.

حل معضل اقتدار گرایی و بیناد گرایی درایران بدون توجه به آبشخور های فکری آن راه به جایی نمی برد. بخصوص فهم این مساله که چگونه افرادی با هویت متعارض و چه بسا متضاد حول پارادایم غرب ستیزی در کنارهمدیگر قرار می گیرند و جریان سیاسی واحدی را شکل می دهند، اهمیت کلیدی دارد.

در خصوص ائتلاف های سیاسی گرایش هایی که مقصد مشترک اقتدار گرایی دارند مطالعات زیادی انجام شده است. اما چگونگی در هم تندیگی فکری و تعامل های معرفتی آنها هنوز جای کار زیاد دارد.

از اینرو ضرورت دارد احمد فردید و نقش آفرینی وی در تثبیت اقتدار گرایی سیاسی در ایران بعد از انقلاب و فربه شدن بنیاد گرایی بیشتر واکاوی شود. تحقیق بر روی همکاری و مناسبات وی با فرماندهان سپاه و کسانی که در مرکز تحقیقات سپاه به زمینه سازی برای سرکوب سیستماتیک دگر اندیشان و بسط اختناق و انسداد سیاسی مشغول بودند، کمک می کند تا زوال اقتدار گرایی در ایران تسریع شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.