بهره برداری از فیضیه

گذشت ۵۱ سال از حمله مامورین امنیتی و انتظامی حکومت پهلوی دوم به مدرسه فیضیه فرصت خوبی است تا چگونگی برکشیدن و ساخته شدن شخصیت سیاسی آیت الله خمینی را بررسی کرد. در این نوشتار کوشش می شود تا تصور غالبی که این واقعه را به صورت انحصاری به وی مرتبط کرده و در جریان اعتراض روحانیت به لولیح شش گانه نقش برجسته به آیت الله خمینی داده است، را به چالش بکشد. اعتراض به لایجه دولت علم که بعد ها با اضافه شدن موارد دیگری از جمله اصلاحات ارضی در انقلاب سفید شاه و ملت به رفراندوم گذاشته شد، حرکتی بود که به صورت یکپارچه توسط تمامی مراجع و روحانیون طراز اول وقت راه افتاد. اما آیت الله خمینی از ان ماجرا بهره برداری کرده و ضمن تثبیت خود برنامه سیاسی اش را جلو برد.

421

لایحه انجمن های ایالتی و و لایتی که ابتدا در مهر ماه ۱۳۴۱ تصویب شد و اموری قابل دفاع و مثبت بوده و هستند، عبارت بودند از اعطاء حق رای به زنان، امکان قسم خوردن به همه کتب آسمانی در دادگاه ها و لغو انحصار سوگند به قران، حذف مسلمان بودن از شرایط نمایندگی مجلس

اصول فوق با درک و تصور غالب در حوزه های علمیه در دهه چهل و نظرات مراجع وقت سازگار نبود و انها این موارد را بر خلاف شرع می دانستند. عامل دیگر که باعث حساسیت شده بود مسئله اصلاحات ارضی بود. ملاکین متنفذ به دلیل پیوند هایی که با برخی از علماء داشتند نیز تحریک می کردند.

البته خود فقهای سنتی نیز ملاک تقشیم اراضی را بر مبنای نظر حاکم شرع جایز می دانستند. قضات شرعی نیز با الغاء نظام رعبت و اربابی موافق نبودند. از سوی دیگر طرح های فوق مسبوق به سابقه بودند. محمد رضا شاه در زمان حیات آیت الله بروجردی زمزمه حق رای زنان واصلاحات ارضی را بلند کرده بود اما نارضایتی آیت الله بروجردی و تهدید وی به خروج از ایران و نگرانی از شلوغ شدن مملکت باعث شد که عقب نشینی کمند. بنابراین مراجع وقت اقدام شاه را به نوعی دهن کجی به حوزه های علمیه و نادیده گرفتن نقش مراجع و روحانیت تفسیر می کردند. بنابراین روحانیت و حوزه های علمیه قم و نجف تصمیم به مقاومت گرفتند.

عامل دیگر تغییر نقطه اتکاء اجتماعی توسط محمد رضا شاه بود وی پایگاه سلطنت ودربار را از زمین داران، اشرافیت سنتی و روحانیون خارج ساخته و به سمت طبقه متوسط و کارگزاران جدید حکومتی برد. از اینرو یک وجه شکلگیری حرکت اعتراضی ۱۵ خرداد تنش های ناشی از تغییر پایگاه اجتماعی سلطنت بود.

اما رویکرد اکثر مراجع وقت با آیت الله خمینی متفاوت بود. آنها خواهان احترام حکومت شاه به احکام شرعی بودند و با اصل سلطنت مشکلی نداشتند. برخی نیز چون آیت الله شریعت مداری به دلیل تمایلات سیاسی محدود از تبعیت شاه از قانون اساسی مشروطه نیز دفاع می کردند. برخی نیز چون آیت الله میلانی خواهان سیاست ورزی بر اساس الگوی آیت الله ابوالقاسم کاشانی بودند. اما آیت الله خمینی طرح بزرگی در ذهنش داشت و موضوع لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید شاه و ملت را نقطه عزیمت طرح خود در تشکیل حکومت اسلامی قرار داد.

وی هوشیارانه کوشید تا با طرح مواضع تند خود را در لبه پیکان حرکت اعتراضی قرار دهد که حالت جمعی و فراگیر بین روحانیت داشت. البته او به دلیل نگاه سیاسی در هدایت مراجع و برنامه ریزی برای ساماندهی به اعتراضات از دیگران فعال تر بود اما رهبر حرکت اعتراضی فوق نبود و دیدگاه رادیکالش نیز باعث شد که در ادامه حرکت تنها بماند و تقریبا بزرگان حوزه با حرکت وی در حمله به شاه در ماجرای قانون کاپیتولاسیون همراهی نکردند.

برای روشن شدن موضوع مروری کوتاه بر پیش زمینه های حمله به فیضیه و جنبش اعتراضی ۱۵ خرداد بایستگی دارد. بعد از اینکه دولت علم اعلام کرد که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را می خواهد اجرا کند، سر و صدا در حوزه علمیه قم و مراکز مذهبی کشور بلند شد.

آیت الله خمینی از فضا استفاده کرده به دعوت وی جلسه ای در منزل شیخ مرتضی حائری برگزار می شود. آیت الله گلپایگانی، شریعمداری و مرعشی نجفی در این جلسه حضور داشتند. توافق می کنند تا نامه ای به شاه بنویسند و از وی بخواهند که جلوی اجرای لایحه را بگیرد. شاه محترمانه پاسخ رد می دهد. بعدا نامه ای به علم نوشته و به وی هشدار می دهند. امیر اسدالله اعلم ابتدا مقاومت می کند. اما رشد اعتراضات وبخصوص فعال شدن آیت الله بهبهانی و نطق های شیخ محمد تقی فلسفی او را نگرانی می سازد و به صورت تاکتیکی عقب نشینی می نماید.

روحانیون و مراجع خوشحال می شوند که به هدف شان رسیده اند. اما آیت الله خمینی مخالفت می کند ومی گوید تا زمانی که دولت رسما لایحه را پس نگیرد باید اعتراضات ادامه پیدا کند. او به موضع گیری های شدید الحنش ادامه می دهد. اما قاطبه قفها و مراجع با موضع رادیکال وی همراهی نمی کنند. اما مواضع او برای طلاب و روحانیون جوان در فضای بشدت سیاسی شده حوزه علمیه قم خوشایند بود و پایگاه اجتماعی وی در بین طلاب تقویت گشت.

اما تلاش دوباره شاه برای برگزاری همه پرسی، روحانیت رامتحد می سازد. این بار اصحاب عمامه ای چون محمد تقی فلسفی و سید محمد بهبهانی که از شاخص ترین چهره های روحانی حامی شاه در نهضت ملی شدن نفت و بازگشت وی به تاج و تخت و مخالفت با دکتر مصدق بودند نیز رو در روی او قرار گرفتند.

نخستین مراسم برای تحریم رفراندوم لوایح شش گانه در منزل بهبهانی و با سخنرانی فلسفی در تهران برگزار شد. سید احمد خوانساری نیز پیشاپیش جمعیت راهپیمایی کرده و وارد منزل بهبهانی شد مامورین انتظامی بعد از مراسم با برخی از طلبه ها درگیر شدند.

بعد از برگزاری رفراندوم که با حمله شدید شاه به روحانیت همراه بود شکاف و منازعه بین علماء و دربار به نحو فزاینده ای رشد کرد. در قم نیز به دعوت آیت الله خمینی راهپیمایی صورت گرفت درگیری هایی پیش آمد و عده ای از تظاهر کنندگان زخمی شدند. سید حمید روحانی نویسنده کتاب نهضت روحانیت می گوید : “نقل کردند که وقتی خبر حمله پلیس و ماموران انتظامی به مردم و روحانیون و مدرسه فیضیه به خمینی رسید، با وجود آن که از رفتار پلیس با مردم متاثر بود، خوشحال به نظر می رسید و چند بار تکرار کرد که الحمدالله رژیم خود را رسوا کرد، ماهیت خود را بروز داد، من همین را می خواستم”.

رفرندوم برگزار شد و روحانیون در اعتراض به عدم توجه به نظر شان در قم تحصن کردند اما با نظر آیت الله سید محمد تقی خوانساری تحصن خاتمه یافت. ماه رمضان تبدیل به فرصتی برای تبلیغ مخالفان بر علیه انقلاب سفید شاه و ملت شد و آیت الله خمینی شاگردانش را به نقاط مختلف ایران فرستاد تا پیام وی را به مردم منتقل سازد. دولت علم در اسفند ۱۳۴۱ مجددا لایحه ای برای برخورداری زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن تدوین نمود تا تبدیل به قانون شود.

در واکنش به این اقدام ۹ نفر از روحانیون طراز اول قم بیانیه ای صادر کرده و با لایحه فوق مخالفت کردند. صادر کنندگان عبارت بودند از نسبت به این نطق شاه عکس العمل نشان دادند. امضا کنندگان عبارت بودند از: مرتضی حسینی لنگرودی، احمد خمینی زنجانی، محمد حسین طباطبایی، محمد موسوی یزدی، محمد رضا موسوی گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری، روح الله موسوی خمینی، هاشم املی، مرتضی حائری

همانگونه که فضا به سمت تشدید نزاع بین دربار و روحانیت پیش می رفت، رویارویی برای تخلیه پتانسیل جمع شده اجتناب ناپذیر می گردید. این اتفاق در فروردین ۴۲ رخ داد. برخی از طلاب در مردسه فیضیه به مناسبت بزرگداشت وفات امام صادق جمع شده ودند. مراسم سخنرانی توسط آیت الله گلپایگانی برگزار شده بود و هیچ ارتباطی به آیت الله خمینی نداشت. دستگاه امنیتی تصمیم می گیرد برخی از کماندو ها را در قالب مردم عادی و یا کشاورز بین طلبه ها بفرستد و جلسه سخنرانی را بر هم زند. وقتی آنها شروع به اخلال می کنند طلبه ها در گیر شده و هر دو طرف از سلاح های سرد بر علیه یکدیگر استفاده کردند. مامورین شهربانی و انتظامی از بیرون وارد شده و بشدت طلبه ها را مضروب ساختند.

سپهبد مبصر، معاون رییس شهربانی وقت در خاطرات خود نوشته است: “… در روزهای آخر سال ۱۳۴۱ به سازمان‌های اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه‌های قم با صدور اعلامیه‌ای از مسلمان‌ها خواسته‌اند تا روز دوم فروردین ۴۲ در مدرسه فیضیه گردهم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن، کمیسیون‌هایی تشکیل و مساله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می‌شود گفت کودکانه‌ای را که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیله مسوولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد این بود که عده‌ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا ریختند و با طلبه‌های تحریک شده درگیر شدند و با آن‌ها کتک‌کاری کردند و می‌گویند دو یا سه نفر هم از طلبه‌ها کشته شده‌اند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموریت، سربازهایی که لباس غیرنظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفش‌های خود را عوض کنند و همگی پوتین‌های به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار «جاوید شاه» سر دادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچه‌گانه ثابت کردند که یورش‌آورندگان به مدرسه فیضیه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یکپارچه برانگیخته و وادار کردند که واکنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.”

آیت الله خمینی که این موضوع را پیشبینی کرده بود بلافاصله بیانیه تندی صادر کرد و به حکومت حمله نمود. او بازهم با طرح مواضعی جلو تر و رادیکال تر از دیگران خود را در صف اول حامیان قربانیان فیضیه قرار داد. در حالی که تعرض به فیضیه بر علیه آیت الله گلپایگانی صورت گرفته بود و محوریت از آن او بود.

اما آیت الله خمینی با ابتکار دیگری رهبری تظلم خواهی و اعاده حیثیت از حوزه علمیه قم را در دست گرفت. وی در چهلم حادثه یاد شده به مدرسه فیضیه رفت و سخنرانی آتشین خود بر علیه شاه را در ۱۳ خرداد انجام داد. طبیعی بود که عکس العمل حکومت شاه هم شدید خواهد بود. اما آیت الله خمینی آگاهانه و با علم به تبعات کار سخنرانی مشهور را انجام داد و موقعیت خود را در حرکت اعتراضی هزمونی بخشید.

باید توجه داشت جنبش اعتراضی به بازداشت وی فقط محضول حمایت از وی نبود بلکه نتیجه اجماع قریب به اتفاق مراجع و روحانیت طراز اول در قم و نجف و کربلا بود. در خود ۱۵ خرداد که آیت الله حسن قمی و محلاتی حضور داشتند. اما مراجع دیگر چون گاپایگانی، مرعشی، هاشم آملی، سید احمد خوانساری، ابوالقسم خوئی، سید هادی میلانی، سید کاظم شریعتمداری، سید محمد بهبهانی، سید محمد شیرازی و… نیز به سرکوب تظاهرات، کشته شدن برخی از افراد و بازداشت آیت الله منتظری اعتراض کردند. حضور ده ها هزار نفر محصول کشمکش چند ماهه بین حکومت پهلوی و مراجع برای نوسازی اقتصادی و سیاسی بود. ۱۵ خرداد حادثه ای نبود که به یک باره در عرصه اجتماعی و در واکنش به دستگیری آیت الله خمینی بمنصه ظهور رسیده باشد بلکه نقطه اوج حرکت اعتراضی پیوسته ای بود که نطفه آن در تصمیم شاه برای نادیده گرفتن مخالفت روحانیون به نوسازی اقتصادی، سیاسی وفرهنگی بعد از فوت آیت الله بروجردی منعقد شد.

مقایسه واکنش ها بین ۱۴ خرداد ۴۲ و ۱۳ آبان ۱۳۴۳ برای روشن شدن موضوع مفید است. در ۱۳ آبان که برخورد حکومت با آیت الله خمینی تند تر بود اما حرکت و واکنش بزرگی صورت نگرفت. در آبان ۴۳ رویکرد آیت الله خمینی با مراجع دیگر فاصله زیاد پیدا کرده بود. اما در خرداد ۴۲ تقریبا از حمایت خوبی در بین روحانیون برخوردار بود.

در مجموع آیت الله خمینی از ماجرای حمله به فیضیه به خوبی برای ارتقاء موقعیت و بر کشیدن خود در حوزه علمیه و عرصه سیاسی بهره برداری کرد. البته گذشت زمان نشان داد که سرمایه گذاری وی نتیجه مثبت داشت. البته اشتباهات حکومت پهلوی دوم و شرایط خاص سیاسی و فرهنگی و جهانی نیز نقش مهمی در تبدیل آیت الله خمینی به رهبر انقلاب نقش مهمی ایفا کردند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.