برنامهریزی حلقه یاران محمود احمدینژاد برای برگزاری همایشی پیرامون زندگی سیاسی هاشمی رفسنجانی بار دیگر هماوردی آنها را در کانون توجه فضای سیاسی قرار داده است. طرفداران رفسنجانی این کار را حرکتی تخریبی برای برجستهسازی اختلافات رفسنجانی و رهبری ارزیابی میکنند. اما داوری، مسوول همایش معتقد است هدف آنها سیاسی نبوده و رویکردی تحلیلی در خصوص یکی از شخصیتهای مهم ایران بعد از انقلاب را دنبال میکند.
روزنامه انتخاب و مدیر مسوول آن فقیهی که از شیفتگان و مدافعان دو آتشه رفسنجانی است با حمله به جریان احمدینژاد، فاش کرد که احمدینژاد پیش از کاندیداتوری در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در چند نوبت از رفسنجانی کسب مشورت کرده است و بعدا جذب پروژه هاشمی ستیزی شده است! وی اصل پروژه تقابل با رفسنجانی را به اکبر گنجی و محافل افراطی اصلاحطلب نسبت داده که بعدا اصولگرایان افراطی آن را در خدمت گرفتهاند.
این ادعای فقیهی کاملا با واقعیت در تعارض بوده و شیوه رایج سیاست پیشگان جمهوری اسلامی در ذبح حقیقت در پای رقابتهای جناحی معطوف به قدرت را به نمایش میگذارد.
فقیهی با چشم بستن به روی واقعیت ها صورتبندی کاذبی را طرح میکند که رفسنجانی فرد مظلومی بوده که قربانی حرکتهای تخریبی شده است و در اصل آنکه رفسنجانی را به حاشیه نظام رانده، محمود احمدینژاد است!
آنچه فقیهی آگاهانه از آن غفلت میکند عملکرد منفی رفسنجانی در دهههای شصت و هفتاد است که وی را در جایگاه شکل دهندگان وضع موجود و باعث و بانی بسیاری از نابسامانیها قرار داده بود. وی از بازیگران مهم انحراف انقلاب به استبداد دینی، گسترش خشونت ناموجه، شکل دهی آپارتاید سیاسی و حاکمیت انحصاری حزب جمهوری اسلامی بعد از رویاروییهای خونین در سال ۱۳۶۰ بود.
در تمامی بزنگاههای سیاسی در دهه شصت وهفتاد که منجر به نقض حقوق شهروندی ملت، گسترش تبعیض و بیعدالتی، تحدید آزادیها و آسیب به منافع ملی و زیر ساختهای کشور شده است، رفسنجانی حضور پر رنگی دارد. این عوامل باعث انزجار اکثریت جامعه و منفور بودن او شد. وی در انتخابات مجلس اول نیز رای کمی به طور نسبی بدست آورد در شرایطی که هنوز اعتراضات به مشی وی زیاد نبود. در انتخاباتهای ریاست جمهوری نیز او کمترین رای را به طور نسبی در بین روسای جمهوری نظام آورد. رفسنجانی در جایگاه مقامات بلند پایه نظام بیشترین شکست در انتخاباتها را تجربه کرده است.
نام وی به عنوان یکی از متهمین اصلی در بین مسوولان نظام در فساد اقتصادی مطرح است. رسیدگی به این موضوع تا زمانی که دادگاهی صالح به آن بپردازد و حقیقت مساله را روشن نماید، از دستور خارج نمیشود و امثال فقیهیها هم نمیتوانند دم از افسانه بودن فساد رفسنجانی بزنند بلکه رسیدگی منصفانه و غیر سیاسی فرجام کار را روشن میسازد.
رفسنجانی تنها در سال ۱۳۹۲ در موقعیت خوبی قرار داشت که آن هم معلوم نیست ناشی از کسب محبوبیت باشد بلکه بیشتر گزینش وی در چارچوب ترجیح بد به بدتر را نمایان میسازد.
برخورد منفی اکثریت رای دهندگان پایتخت با رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم که در انتخابات ریاست جمهوری نهم تکرار شد، محصول مطالب اکبر گنجی و برخوردهای انتقادی دیگر اصلاحطلبان نبود. بلکه زمینه نارضایتی عمیق از وی وجود داشت. مطالب موسوم به عالیجناب سرخ پوش در این بستر مورد توجه قرار گرفت و به نوبه خود دامنه دیدگاههای منفی به رفسنجانی را افزایش داد. اما رویکرد گنجی معلول بود نه علت. کما اینکه وی در سال ۱۳۹۲ در تغییری فاحش عنوان عالیجناب سبز پوش را به رفسنجانی تلویحا نسبت داد! و این اتفاق باز متاثر از مثبت شدن فضا نسبت به رفسنجانی بود.
بنابراین نمیتوان رویگردانی جامعه از رفسنجانی در دهه هشتاد و نگاه منفی به وی را یک پروژه سیاسی محسوب کرد و عملکرد و مواضع منفی او را به عنوان دلایل واقعی و بسترساز نادیده گرفت.
محور دیگری که فقیهی و دیگر حامیان درون حکومتی رفسنجانی عامدانه از کنار آن میگذرند و مسائل را تحریف میکنند، دیدگاه منفی خامنهای و برنامه وی برای حاشیهای کردن رفسنجانی از نیمه دوم دهه هفتاد تا کنون است.
در واقع پروژه سیاسی برای تضعیف رفسنجانی متعلق به خامنهای و نیروهای تحت امرش است. احمدینژاد در مقطعی با این پروژه همراه بود و البته هنوز تقابل با رفسنجانی را سرمایه سیاسی برای خود بشمار میآورد.
اما رویکرد منفی نیروهای جامعه مدنی، اپوزیسیون تحولخواه و لایههای مهمی از جامعه کاملا متفاوت از برنامه بخش مسلط قدرت اعم از خامنه ای و سپاه و اصولگرایان افراطی است و جنسی متمایز و دیگرگونه دارد.
اتفاقا حمله احمدینژاد و اصولگرایان افراطی امتیاز بزرگی برای رفسنجانی است و عاملی است که گذار وی از چهره منفور به محبوب و یا قابل تحمل را تحقق بخشیده است. عملکرد مخرب و خانمان بر باد داده احمدینژاد باعث روسفید شدن رفسنجانی گشت.
همچنین بیزاری از مواضع خامنهای و نافرمانیهای محدود رفسنجانی، دو فاکتور مهم در ایجاد فضای مثبت برای رفسنجانی در سپهر تحولخواهی ایران است. در واقع حضور نیروهای افراطیتر خوش عاقبتی برای رفسنجانی را به ارمغان آورده است. و گرنه در غیاب رویکرد ستیزه جویانه خامنهای و تباهیهایی که احمدینژاد به بار آورد، بعید به نظر میرسد تغییری ملموس در نگاه منفی اکثریت جامعه ایران و بخصوص نیروهای تحولخواه نسبت به وی پیش میآمد.
اکنون نیز تا زمانی که دو گانه نیروهای حامی ولایت مطلقه فقیه و رویکرد میانه روی رفسنجانی بر قرار است این منزلت نسبی امکان بقاء دارد و گرنه در صورتی که فضا باز شده و مردم امکان انتخابهای متعدد و آزاد داشته باشند، امکان اینکه رفسنجانی انتخاب آنان باشد، دور از انتظار است.
ازاین رو میتوان گفت موقعیت نسبتا مثبت کنونی وی امری مقطعی و گذرا است و تا زمانی استمرار دارد که جامعه از پیشروی خامنهای و نیروهای تحت امرش احساس خطر کند.
بنابراین بر خلاف تصور فقیهی و همفکران او، احمدینژاد و اصولگرایان افراطی در نگاه بلند مدت برای رفسنجانی نعمت و فرصتی کم نظیر بوده تا جایگاهش در افکار عمومی را ارتقاء دهد. البته در داخل حکومت برای وی تهدید هستند.