روایت ناگفته رفسنجانی از خاتمه جنگ با عراق

انتشار برخی از سخنرانی‌های قدیمی رفسنجانی در پایگاه اطلاع رسانی وی که برای اولین بار در عرصه عمومی منتشر می‌شود، پرتوهای جدیدی بر مسائل مهم از تاریخ دهه نخست حیات جمهوری اسلامی افکنده است. در این راستا انتشار سخنرانی محرمانه و غیر علنی وی در جمع فرماندهان سپاه در سال ۱۳۶۷ می‌تواند منبع مهمی در کشف چگونگی پایان یافتن جنگ باشد.

t83gxjsv6uluymgo4g8m

به موازات تشدید اختلاف بین خامنه‌ای و رفسنجانی، فرماندهان سپاه و اصول‌گرایان افراطی خطی بر علیه رفسنجان به راه انداختند که وی به خاطر سازشکاری پایان جنگ را بر آیت الله خمینی تحمیل کرده و غیر مستقیم وی را به خیانت به آرمان‌های شهدا و رزمندگان جنگ هشت ساله با عراق متهم می‌سازند. اخیرا رحیم صفوی و محسن رضایی نیز موضعی مشابه اتخاذ کردند که با پاسخ قدرت الله علیخانی از نزدیکان رفسنجانی همراه شد. به نظر می‌رسد هدف رفسنجانی نشان دادن ریشه‌های این ادعا و تاکید بر تصمیم گیری صلح و آتش بس توسط آیت الله خمینی است. او سخنرانی‌ای را که در نزدیکی پذیرش قطعنامه ایراد شده را فاش ساخته است تا بگوید در حضور فرماندهان ارشد و میانی و اعضاء سپاه موضوع ضرورت صلح و تصمیم آیت الله خمینی را روایت کرده و هیچیک از شرکت کنندگان در جلسه نیز متعرض وی نشدند و به تصمیم پایان جنگ گردن گذاردند.

محور های مهم سخنان رفسنجانی بشرح زیر است:

جدیت آیت الله خمینی بر صلح

رفسنجانی در این سخنرانی می‌گوید آیت الله خمینی به شکل راهبردی تصمیم به صلح گرفته است و در این تصمیم جدی است. البته او در چند جا خودش و جمعی همسو در بین مسوولان نظام را نیز در کنار آیت الله خمینی به عنوان جمعی تعریف می‌کند که تصمیم به صلح گرفته اند و هدف شان تاکتیکی هم نیست.

 

عمل شجاعانه و انقلابی آیت الله خمینی

رفسنجانی با تفسیر لغوی انقلاب در زبان عربی به معنای تحول، تصمیم آیت الله خمینی را عملی انقلابی و شجاعانه توصیف می‌کند. اما در عین حال غیر منتظره بودن و ناگهانی بودن آن را می پذیرد. اما تفسیر غالب داخل و خارج مبنی بر عقب نشینی وی را نمی‌پذیرد و می گوید آیت الله خمینی عمل تحول‌گرایانه متناسب با وضعیت موجود انجام داده و از جمود، تعصب و تحجر اجتناب کرده است. وی مصلحت سنجی آیت الله خمینی را عملی صادقانه و برخواسته از فطرت سالم بشمار آورده و کسانی را که معتقد بودند انقلابی بودن یعنی بر ایستادگی و عدم تغییر مواضع و تصمیم ها را به جهالت و نادانی متهم ساخته است.

عدم طرح دلایل پذیرش صلح

رفسنجانی به صراحت به سپاهیان می‌گوید در شرایط فعلی امکان باز کردن ضرورت‌ها و تشریح دلایل صلح وجود ندارد و از آنها می‌خواهد در چارچوب پرنسیب‌های نظامی از تصمیم فرماندهی ارشد جنگ تبعیت کنند و به آنها اطمینان می‌دهد آیت الله خمینی تصمیمش را گرفته و تغییر نمی‌دهد. او موفقیت حکومت در شکست عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین خلق که در ایران مرصاد نامیده شد و عملیات شلمچه بر علیه عراق را موجب قدرت گرفتن موضع ایران در جریان مذاکرات آتش بس بشمار آورد. اما به نظر می‌رسد دلایل مهم پذیرش صلح از نظر وی همان‌هایی است که در مصاحبه با سایت تاریخ ایرانی به مناسبت سالگرد قطعنامه ۵۹۸ بشرح زیر بیان کرده است :

«جنگ به‎ جایی رسیده بود که دیگر مصلحت نبود ادامه پیدا کند. البته این‎که می‌‎گویند ما می‌جنگیدیم، عاشورایی هم می‎جنگیدیم و جنگ جنگ تا آخرین نفس و… این‎جور شعارها بود. اما واقعیت این بود که چند بار شکست خورده بودیم. فاو را پس گرفته بودند، شلمچه و جزیره را گرفته بودند. ما برای این مناطق هم هزینه کرده و هم شهید داده بودیم، ولی خیلی آسان این مناطق را از ما گرفتند و این برای ما خیلی سنگین بود. این مسأله نشانگر روحیه بد رزمندگان بود بعد از این هم غربی‎ها، عراق را مجهز به سلاح‎‎های پیشرفته‎ای کردند که در خارج از ناتو وجود نداشت. سلاح‎‎های شیمیایی به‎کار برده شده توسط عراق در بمباران حلبچه، از سلاح‎‎های پیشرفته‎ای بود که حتی آلمانی‎‎ها هم در جنگ جهانی دوم به آن دست نیافته بودند، فرانسه هواپیما‎های «سوپراستاندارد» خودش را که مخصوص ناتو بود، به عراق اجاره داده بود و همچنین عراقی‎‎ها را مجهز به بمب‎‎های لیزری خیلی دقیق کردند که اگر از هواپیما یک صندلی را روی زمین نشانه می‎گرفتند، می‎توانستند آن را بزنند و پایه‎‎های پل‎‎های ما را با این موشک‎‎ها می‎زدند. عراق به کمک غربی‎‎ها موشک‎‎های میان‎برد خود را به موشک دوربرد تبدیل کرده بود که به تهران و اصفهان هم می‎رسید. در آن شرایط عراق می‎توانست تبریز، اصفهان و حتی تهران را هدف بمباران شیمیایی قرار دهد که در این صورت، مانند فاجعه شیمیایی حلبچه، همه مردم می‎مردند. ما حتی برای مقابله به مثل توپخانه‎ای با عراق از ۲۴ یا ۴۸ ساعت قبل اطلاع می‎دادیم تا مردم، شهر را خالی کنند.

از طرف دیگر سیاست غربی‎‎ها در خلیج‎فارس این بود که ما را از نفت محروم کنند. اگر ما از نفت محروم می‎شدیم، دیگر پول نان مردم را هم نداشتیم. همین یک میلیون بشکه نفتی که می‎فروختیم، همه‎اش را خرج می‎کردیم. آمریکا هم کشتی‎‎های نفتکش کشور‎های حاشیه خلیج‎فارس را اسکورت می‎کرد و روی آن‎‎ها پرچم آمریکا نصب می‎کرد تا ما جرأت نکنیم به این کشتی‎‎ها حمله کنیم. اگر هم به یک کشتی حمله می‎کردیم، آمریکا فورا انتقام می‎گرفت. مثلا یک‎بار که ما یک نفتکش را زدیم، آن‎‎ها یک سکوی نفتی ما را منهدم کردند. ولی ما هم دست‎بردار نبودیم و انتقام می‎گرفتیم. بالأخره آمریکا هواپیمای مسافربری ما را با موشک مورد اصابت قرار داد و آن فاجعه را به بار آورد. این‎ها خطر آمریکایی‎‎ها برای ما بود. از سوی عراقی‎‎ها هم که با خطر بمباران شیمیایی روبه‎رو بودیم و در بین نیرو‎های خودی مشکل ما روحیه پایین رزمندگان بود.

آقای محسن رضایی می‎‌گفت که ما می‎‌جنگیم، ولی باید امکانات ما را تهیه کنید. ما هم گفتیم: امکانات مورد نیازتان را بنویسید تا اگر توانستیم، تهیه کنیم. ایشان هم یک لیست خیلی بزرگ از تجهیزات جنگی شامل ۳۰۰ فروند هواپیما و هلی‎کوپتر، ۳۰۰ قبضه توپ، تعدادی کشتی جنگی و تجهیزات دیگر درخواست داده بود. ضمن این‎که می‎گفت: آمریکایی‎‎ها هم باید از خلیج‎فارس خارج شوند. با این شرایط ما تا پنج سال دیگر موقعیت را حفظ می‎کنیم و بعد از پنج سال، اولین عملیات موفق را انجام می‎دهیم. این تجهیزات را نه کسی به ما می‎فروخت و نه ما پول خرید آن را داشتیم. البته این شرایط پیش امام بهانه‎جویی تلقی شد و امام هم آن نامه را همان‎طور که می‎دانید، منتشر کردند.»

 

تلاش سپاه و خامنه‌ای برای بر هم زدن آتش بس

رفسنجانی در این سخنرانی فاش می‌سازد بعد از پیشروی در جنوب ایران، سپاه تدارک یک عملیات بزرگ نظامی را می‌بیند و با جلب موافقت خامنه‌‌ای از وی می‌خواهند که مجوز اجرای عملیات را بگیرد. او با رفسنجانی که جانشین فرمانده کل قوا بود تماس می‌گیرد و می‌گوید نیروهای سپاه آماده عملیات هستند، رفسنجانی از وی وقت می‌خواهد تا مطالعه کند، اما خامنه‌ای صبر نکرده و با دور زدن هاشمی با بیت آیت الله خمینی مستقیما تماس می‌گیرد. پاسخ منفی آیت الله خمینی و عدم صدور مجوز پرونده این عملیات را می‌بندد. نهایتا در گفتگویی که رفسنجانی با وی انجام می دهد مجوز مقابله به مثل و واکنش محدود در چارچوبی که اصل صلح را بر هم نزند، صادر می‌شود. بدین‌ترتیب معلوم می شود فرمان حمله به رفسنجانی به خاطر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی خود خامنه‌ای صادر شده و تقابل قدیمی‌اش را دوباره زنده کرده است. در آن شرایط دولت مهندس موسوی در مدیریت جنگ اختیارات بیشتری پیدا کرده و خامنه‌ای چون نفوذی بر دولت نداشت و دولت نیز موافق صلح بود، در نقطه مقابل قرار گرفته و در مسیر آتش بس کارشکنی می‌کرد.

گریز ناپذیری صلح برای عراق

رفسنجانی استدلال می‌کند، برتری نسبی عراق در اواخر زمان جنگ امر مقطعی بوده و با توجه به سوابق گذشته جنگ، عراق از توانایی نظامی رزمندگان می‌هراسد. به ادعای رفسنجانی عراق بعد از آگاهی از قدرت تهاجمی نظامی ایران از ابتدای جنگ تقاضای صلح را مطرح کرده اما ایران نپذیرفته است. وی می‌گوید اگر عراق تصور داشته ایران ضعیف شده بعد از عملیات مرصاد دیگر متوجه خطای محاسبه شده است. البته او توضیح می‌دهد روحیه و احساس قدرتی که رزمندگان و مردم ایران در عملیات فوق داشتند، در طول جنگ سابقه نداشته است. از دید وی پیام عملیات مرصاد آماده بودن مردم، سپاه، ارتش، آیت الله خمینی برای دفع تجاوز است. او افشا می‌کند نیرویی که برای عملیات بر علیه عراق آماده و تجهیز شده بود و مجوز برای انجام عملیات را نگرفت بر علیه سازمان مجاهدین خلق فعال شد و آنها را قلع وقمع کرد. او همچنین نگرانی از اینکه مردم عراق به حساب کشی از دولت برای چرایی شروع جنگ بپردازند را دلیل کارشکنی صدام می‌نامد. وی در ادعایی عجیب می‌گوید مردم ایران سئوال مشابهی ندارد، چون ایران شروع کننده جنگ نبوده است.

هاشمی در ادامه می‌پذیرد که ممکن است مردم سوال کنند چرا سال قبل صلح نکردید و در پاسخ با احاله به توضیح موضوع در زمان خودش ،دلیل خاصی ذکر نمی‌کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.