خامنه‌ای: ناکام در تداوم جنگ

خامنه‌ای در دیدار با محسن رضایی به بحث پیرامون تبعات صلح می‌پردازند. از گفتگوها معلوم می‌شود که خامنه‌ای به رضایی اطلاع می دهد که صلح قطعی است و جنگ پایان می‌پذیرد و او و دیگر فرماندهان سپاه باید این واقعیت را بپذیرند. البته نگرانی‌های مشترکی چون امکان بمباران مراکز صنعتی مهم ایران توسط عراق قبل از امضای معاهده صلح وجود داشته است.

siu8ho_535

 

نظر مخالف آمریکا به صدام در پایان جنگ

خامنه‌ای در پاسخ محسن رضایی که می‌گوید معلوم است آمریکا صدام را نمی‌خواهد، گفته است: «آمریکایی‌ها نمی‌خواهند به صدام کمک کنند. درحال حاضر صدام را روس‌ها دارند تقویت می‌کنند.» همچنین رضایی و خامنه‌ای هر دو در آن مقطع فکر می‌کردند عملیات فروغ جاویدان با حمایت شوروی صورت گرفته است.

خامنه‌ای همچنین می‌گوید برای شوروی لزوما قدرت گرفتن حزب کمونیست در کشورها مهم نیست بلکه اگر دولتی سیاست‌هایش با آن‌ها هماهنگ باشد چشم‌شان را بر روی سرکوب حزب کمونیست و کشتار کمونیست‌ها می‌بندند. او به مصر در دوران ناصر و عراق در زمان قاسم و صدام اشاره می‌کند. متن صحبت خامنه‌ای در این خصوص چنین است:

«کمونیست‌ها را که می‌کشد، دلیلش این نیست که با روس‌ها بد است، مثل عبدالناصر، عبدالناصر حزب کمونیست را غیرقانونی کرد و شدیدترین فشارها را به کمونیست‌ها وارد کرد. حزب کمونیست در هر کشوری عبارت است از جزئی از پیکر شوروی، اما وقتی حکومتی کمونیستی شد، می‌گوید خب، من که با شما هستم، این حزب کمونیست را برای چه می‌خواهید؟ لذا آن را حذف می‌کند. حزب کمونیست را که از بین برد، ارتش از بین می‌رود. این زمان حسن البکر بود، هنوز صدام مسلط نشده بود، حسن البکر یک سال قبل از انقلاب، کمونیست‌های داخل ارتش را اعدام کرد، ۴۰ یا ۵۰ نفر بودند. این از باب این است که می‌داند اگر حزب کمونیست پا گرفت، روس‌ها به آن حکومت قانع نیستند و حزب کمونیست را جایگزین حکومت می‌کنند.»

خامنه‌ای در عین حال توضیح نمی‌دهد که اقدام مشابه و در مقیاس وسیع‌تر توسط خود جمهوری اسلامی انجام شد. شاید سخنان خامنه‌ای اعتراف تلویحی به اطمینان حکومت از عدم واکنش شوروی و چه بسا بده بستان‌هایی باشد. ادعا‌های خامنه‌ای در خصوص حمایت روس‌ها از ابقای صدام با مواضع رسمی جمهوری اسلامی و به‌خصوص نظرات علنی خامنه‌ای در دوران رهبری و سیاست نگاه به شرق او تعارض دارد و نوعی دوگانگی را به نمایش می‌گذارد.

 

مخالفت آیت‌الله خمینی با عملیات بر علیه عراق بعد از آتش‌بس

خامنه‌ای در گفتگو با محسن رضایی توضیح می‌دهد که آیت الله خمینی پیشنهاد وی مبنی بر انجام علمیات بر علیه عراق بعد از پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ را رد کرده است. وی ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: «ما دیشــب که از شما جدا شــدیم، نامه استاندار را آوردند پیش من، (عصری حاج احمد آقا می‌خواست با من تماس بگیرد، موفق نشده بود)، یعنی من برنامه داشــتم و آمده بودم در مسجد پادگان گلف و با رؤسای ادارات استان ملاقات داشتم. هنگامی که برگشتم، گفتند حاج احمدآقا تماس گرفته بود. خلاصه پس از دو، سه بار تماس، ایشان پیام امام را به استاندار داده‌اند و آقای میردامادی نیز پیام را برای من فرستادند. ایشان نوشته است که متن پیوست را جناب حاج احمدآقا قصد داشتند به جنابعالی منعکس کنند، ولی موفق به پیدا کردن شما نشدند، با توجه به فوریت مسأله، تقدیم می‌گردد. مطلب را تلفنی برای بنده قرائت کردند که عینا تقدیم می‌گردد البتــه من نگفتم که به امام بگویند، ما بــا خود احمدآقا در میان گذاشتیم که یک فشــاری… ایجاد کند، اما احمدآقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست. متن پیام این است:

«حضرت حجت الاسلام خامنه‌ای، دامت افاضاته

پس از ســلام ، پیغام شــما را به حضرت امام رســاندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که بــه هیچ وجه به خاک عراق حمله نکنید، حتی گلوله‌ای به طرف آن‌ها شلیک نکنید. در صورتی که بمباران کردند، شما هم اگر صالح دانستید، دستور بمباران را بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در صورتی که آن‌ها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند، شما هم به آن‌ها حمله کنید. من اعلام کرده‌ام که قبول قطع‌نامه تاکتیکی نیست، حمله نقض آن است، قبل و بعد آتش بس ندارد.»

این روایت با سخنان رفسنجانی در جمع فرماندهان سپاه تطبیق می‌کند. این گفتار نشان می‌دهد خامنه‌ای با نظر فرماندهی وقت سپاه در به هم زدن آتش بس و ادامه دادن به جنگ موافق بوده است. در عین حال معلوم می‌شود نه او و نه فرماندهان وقت سپاه ارزشی برای قول و تعهدات بین المللی قائل نبودند.

حفظ نیروهای رزمنده و سازماندهی آن‌ها در قالبی نظامی و سیاسی

خامنه از رضایی می‌پرسد که برنامه وی برای نیروهای رزمنده داوطلب بعد از پایان جنگ چیست؟ رضایی می‌گوید: «باید برگردند به خانه‌های‌شان.» اما خامنه‌ای این چنین مخالفت می‌کند:

«به اعتقاد بنده اگر این‌ها برگردند، دو ضرر دارد؛ یکی این که این‌ها خودشــان احساس بدی پیدا می‌کنند، دوم این که یک نیروی حاضر و آماده‌ای از دست خواهد رفت، در حالی که می‌شود کاری کرد که این‌ها از دست نروند، نه این که این‌جا بمانند بلکه از آن‌ها طبق یک برنامه مشخصی استفاده شود. طرح کدبندی نیروهای شــهری برنامه خوبی است. کدگذاری گردانــی را روی این‌ها انجام بدهیم. مثل تیپ الغدیر، یعنی ۱۵ گردان از آن‌ها را جدا کنیم و در یک مکان معین چند روز با هم زندگی کنند و همدیگر را خوب بشناســند. شغل، اسم گردان و فرمانده گردان را خوب آشــنایی پیدا کنند، مأموریت‌شــان مشخص شود و سپس به شهرشان برگردند. سپاه می‌تواند مانند رابطون برای نگهداری خطوط هر سال یک گردان را به منطقه بیاورد. اصلا در اسلام هم رابطون یعنی مرزداران، فقط مرزداری می‌کنند، چه امر جالبی اســت. چون این نیروها تا جنگ است در منطقه حضور دارند اما جنگ که تمام شد، طبیعی است که بروند دنبال کارشــان، در حالی که می‌شود به آن‌ها گفت ما در طول سال به نیرو نیاز داریم. سپاه از قبل بگوید برای نگهداری از مرز به این تعداد نیرو نیاز اســت و این گردان‌ها با مأموریت سرزمینی برگردند. در این حالت دو کار انجام گرفته است؛ هم ارتباط آن‌ها با سپاه نزدیک‌تر شده است و هم شما برای مرزداری واحدهای منظمی درســت کرده‌اید. ایــن کار در حال حاضر آسان‌تر و سهل‌تر انجام می گیرد.»

بدین ترتیب خامنه‌ای نشان می‌دهد که سازماندهی و نگاه تشکیلات از ابتدا برای وی مهم بوده است و از همین رو بعد از رهبر شدن تلاش‌های زیادی را برای سازمان دادن به نیروهای هوادارش در قالب بسیج انجام داد. البته منفعتش را هم برد. نیروهایی که در دهه‌های هشتاد و نود استخوان بندی حامیان وی کارگزاران جدید دولتی را تشکلیل می‌دهند و تضمین کننده ولایت مطلقه وی هستند در دورن هسته‌ها و محافل تشکیلاتی متصل به رهبری پرورش یافته و رشد کرده اند. دستیابی به اطلاعات منتشر نشده و به‌خصوص سخنرانی‌های غیر علنی خامنه‌ای در دهه شصت منابع ارزشمندی در شناخت شخصیت وی و چگونگی تحولات در نظام سیاسی در دوران رهبری وی است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.