آیتالله محمد رضا مهدوی کنی بعد از حدود چهار ماه و نیم ماندن در وضعیت کما و زیست نباتی چشم بر دنیا بست. او از رجال جناح راست و از کارگزاران درجه یک جمهوری اسلامی بود. رئیس دانشگاه امام صادق در حالی در هشتاد و سه سالگی مرد که در تثبیت، تداوم و باز آرایی استبداد دینی و روحانیت سالاری در قالب نظریه ولایت فقیه نقش انکار ناپذیری داشت. اگر چه تمامی ابعاد شخصیتی وی در خدماتش به نظام منحصر نمیشود و او در برخی حوزهها استقلال و ویژگیهای منحصر بهفردی داشت اما نام او در کل با جمهوری اسلامی گره خورده است.
دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تهران در دوره رهبری خامنهای نقش بالاتری در هدایت نظام داشت اما رابطهاش با آیتالله خمینی نیز حسنه بود، اگر چه در حلقه خواص وی حضور نداشت. آیتالله خمینی او را بر اساس پیشنهاد آیتالله مطهری به دلیل وفاداریاش به اسلام فقاهتی و نابگرا و همچنین تقدم روحانیت به عضویت شورای انقلاب منصوب کرد. اما در ادامه بر اساس خاطرات خود مهدوی کنی ریاست وی بر کمیتهها را تاب نیاورد. همچنین به او اجازه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری سوم با علی خامنهای داده نشد. در انتخابات مجلس سوم نیز آیت الله خمینی پیش از انتخابات به تقاضای مهدوی کنی در خصوص رد اتهام اسلام آمریکایی به جناح راست نیز پاسخ منفی داد.
در ادامه کوشش میشود پیامدهای مرگ مهدوی کنی بررسی شود.
پرسشهایی که جواب داده می شوند عبارتند از آیا خلا حضور وی مشکلی برای اصولگرایان پدید میآورد؟ تاثیر عدم حضور او در جامعه روحانیت مبارز تهران چیست؟ مجلس خبرگان در غیاب او چه سمت و سویی پیدا مینماید؟ آیا فوت مهدوی کنی ضایعهای جبران ناپذیر برای خامنهای است؟
رصد کردن سیر فعالیتهای سیاسی مهدوی کنی در سالهای پایانی عمر نشان میدهد وی از میانه دهه هشتاد به بعد دیگر تاثیر مهمی در عرصه سیاسیش نداشته و به نوعی میشود گفت مرگ سیاسی وی سالها پیش از فوتش رخ داد. او در ابتدا روی خوشی به ریاست جمهوری محمود احمدینژاد نشان داد که زمانی از جمله مریدان وی بود. اما سیاستهای روحانی ستیز احمدینژاد وی را نیز نگران ساخت.
سال ۸۴ دوره مهمی در تحولات جناح راست بود که غروب بخش سنتی آن از همان زمان آغاز شد و چهرهها و گروههای جدیدی سر بر آوردند که بر خلاف متحدان سنتی عملا تن به تبعیت از ریش سفیدها و شیوخ جناح راست نمیدادند. از این دوره به بعد وزن سیاسی مهدوی کنی کاهش یافت. در سال ۱۳۸۸ وی در دوگانه احمدینژاد و میر حسین موسوی به نفر دوم بیشتر متمایل بود. بعد از انتخابات به او توصیه کرد مانند امام حسن عمل نماید و بدینترتیب حقانیت وی را تصدیق کرد. اما خواهان تسلیم به رهبری بود چون از دید وی بقای نظام مهمتر از هر چیزی بود.
مهدوی کنی روحانیای ارتدوکس و نهادگرا بود و برایش استمرار نهاد ولایت فقیه و عدم فترت آن اصل بود. اما ناکامی بزرگ سیاسی مهدوی کنی در انتخاباتهای مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم بهوقوع پیوست. علیرغم اینکه همه گروههای اصولگرا به ظاهر محوریت و حکمیت او را پذیرفتند ولی پا در میانیها و رایزنیهای او نتوانست اردوگاه چند پاره اصولگرایان را ترمیم نماید. در نتیجه چندین فهرست از بین اصولگرایان بیرون آمد. ابعاد شکست در انتخابات مجلس نهم کمتر بود. به هر حال جبهه متحد اصولگرایان که در آن اصولگرایان سنتی وزن درخور اعتنایی داشتند برنده انتخابات شد. ولی رقابت بر سر ریاست مجلس شکافی دوباره در صفوف برندگان انتخابات پدید آورد.
اما انتخابات ریاست جمهوری یازدهم شکست بزرگی بود. دخالت و پافشاری مهدوی کنی باعث تحمیل سید محمد ابوترابی به جبهه پیروان شد. ولی او زود هنگام از رقابت کنار کشید. پیروزی روحانی پرده آخر ناکامی بزرگ مهدوی کنی بود. اگر چه روحانی همراه و هم تشکیلاتی قدیمی بود اما این بار بر دوش نیروهای سیال و رقیب به کاخ ریاست جمهوری وارد شده بود. آنچنان که سید رضا تقوی روایت کرده است، مهدوی کنی در مجموع از چینش وزراء و مدیران دولت روحانی راضی نبوده و نسبت به کاهش سهم اصولگرایان در دولت احساس خطر کرده بود. بنابراین مهدوی کنی دیگر قابلیت خاصی در عرصه سیاسی نداشت. روزهای اوج او در سیاست دوره کوتاه دو ماهه نخست وزیری و دوره اول ریاست جمهوری رفسنجانی بود.
فوت مهدوی کنی بر وضعیت جامعه روحانیت مبارز تهران تاثیر منفی دارد ولی اندازه آن زیاد نیست. در غیاب مهدوی کنی تشکل فوق ضعیفتر میشود. اما سالها است جامعه روحانیت مبارز تهران سیر نزولی را طی میکند. البته در نبود مهدوی کنی گرایشی در این تشکل روحانی تقویت میشود که دنبال کارکرد حزبی است. او معتقد بود روحانیت نباید دنبال حزب و کار حزبی برود بلکه در قالب تشکیلات و کار جمعی به هدایت مردم در شکلی فراحزبی بپردازد.
مهمترین کارکرد مهدوی کنی برای حکومت در سالهای اخیر ریاست و مدیریت مجلس خبرگان در چارچوب اراده رهبری بود. البته در دوره ریاست دو ساله وی، خبرگان در سطح اندکی فعالتر از قبل شد اما کماکانشان نظارتی آن محقق نشد. خامنهای بعد از افزایش تنش با رفسنجانی از مهدوی کنی به عنوان دوره گذار برای پایین کشیدن رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان استفاده کرد. برایند نیروها در مجلس خبرگان پذیرای ریاست چهرههای تند رو نبود و تنها فردی با ویژگیهای مهدوی کنی میتوانست نظر اکثریت را برای جایگزینی رفسنجانی جلب نماید.
حال در غیاب وی انتخاب رئیس جدید در سطح و مرتبه او کار راحتی نیست. از عمر مجلس خبرگان نزدیک یک سال و نیم مانده است. در این دوره خبرگان سه نشست ادواری متعارف دارد. حلقه نزدیکان رفسنجانی میکوشند تا با توجه به فضای بعد از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری دوباره وی را برای ریاست مطرح سازند. جریان مقابل کارتهای زیادی در دست ندارد. اما با توجه به تلاشها برای نزدیکی مصباج یزدی و جامعتین به نظر میرسد اصولگرایان کار دشواری برای انتخاب رئیس از بین خودشان نداشته باشند. البته اجماع بر روی فرد جدید به راحتی مهدوی کنی نیست. اما غیاب مهدوی کنی که در اکثر مجالس خبرگان عضو نبود، ضایعه جبران ناپذیری برای اصولگرایان نیست و میتوانند جای وی را پر کنند. مزیت وی در هنگام پایین کشیدن رفسنجانی بود که رقابت او با توجه به سابقه آشنایی ورفاقت با هاشمی زیاد تنشزا نبود.
خامنهای و مهدوی کنی مناسبات متغیری داشتند. در سال های ۵۷ تا ۶۰ روابط آنها خوب بود. اما در انتخابات ریاست جمهوری سوم روابط آنها کمی شکراب شد. مهدوی کنی در وهله نخست میخواست کاندید ریاست جمهوری شود. بعد از انصرف تمایل داشت کرسی نخست وزیری را نگاه دارد. اما خامنهای تن نداد. شکاف در جناح خط امام و تبدیل آن به چپ و راست باعث شد دوباره خامنهای و مهدوی کنی به هم نزدیک شوند.
درگذشت آیتالله خمینی و تحولات در قدرت به نفع جناح راست روابط بین آنها را مستجم تر ساخت. از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ مهدوی کنی از پشتوانهها و حامیان اصلی خامنهای و وزنهای مهم در سیاستگذاری حکومت بود. او در دوران اصلاحات رهبری سیاسی محافظهکاران را در دست گرفت. اما بعد از انتخاب احمدینژاد روابط آنها سرد شد. ولی اوجگیری جنبش سبز تو متحد قدیمی را باز به هم نزدیک ساخت. خامنهای با اصرار از مهدوی کنی خواست کاندید ریاست مجلس خبرگان شود و همچنین هدایت تلاشهای وحدتگرایانه در بین اصولگرایان را در دست بگیرد. فقدان مهدوی کنی برای خامنهای کمبود حساب میشود اما ضایعهای جبران ناپذیر نیست. خامنهای در فضای کنونی احساس قدرت میکند و نیازی به نیروهای قدیمی ندارد. کارگزاران جدید برای وی مهم هستند. نیروهای قدیمی مانند مهدوی کنی در دوران بحران برای خامنهای کارگشا بودند.
بنابراین به نظر میرسد مهدوی کنی موقعی از دنیا رفت که عملا دوران نقش آفرینی وی در عرصه عمومی و ساخت سیاسی تمام شده بود.