ظریف و افراط در وارونه سازی واقعیت های ایران

اظهارات اخیر جواد ظریف در سخنرانی در شورای روابط خارجی آمریکا واکنش های متعددی را در عرصه عمومی ایران ایجاد کرده است. وی به صراحت از حجاب اجباری به عنوان ویژگی فرهنگی جامعه ایران و پوشش قانونی دفاع کرده و مدعی شد که مردم ایران حق اعتراض دارند و نارضایتی شان را مشابه دیگر کشور ها اعلام می کنند. وی می گوید علی رغم رشد اقتصادی بالای ایران مردم انتظارات بیشتری دارند و از وضعیت  اقتصادی ناراحت هستند و بخشی از دلایل  اعتراضات سراسری دی ماه نیز نتیجه سیاست های سختگیرانه دولت آمریکا و عدم اجرای تعهدات مربوط به برجام بوده است!  20150208150525046

وی جمهوری اسلامی را نوعی از دموکراسی خواند و تنها به صندوق های رای اشاره کرد و  فقدان انتخابات آزاد و منصفانه  وعدم تناسب اختیارات مطابق مسئولیت ریاست جمهور و فرادستی نهاد انتصابی ولایت فقیه را مسکوت گذاشت. این سخنان که صورت بندی کاذبی از  مسائل سیاسی ایران ارائه می دهد، بحثی  را دامن زده است که  چگونه باید نسبت به برخورد دوگانه و تصویرسازی وارونه  از تنگناهای سیاسی در ایران توسط کسی که چند سال پیش مورد توجه بخش مهمی از مردم ایران بوده است، واکنش نشان داد؟

البته این نخستین بار نیست که ظریف مطالب خلاف واقع بر زبان می آورد، او بارها در مصاحبه های مطبوعاتی  برون مرزی وجود زندانیان سیاسی و عقیدتی را انکار کرده است. همچنین با نفی شکاف دولت- ملت ، رای تاکتیکی و سلبی بخش قابل توجهی از رای دهندگان و امیدواری به دوگانه سازی حاکمیت را به پای مشروعیت نظام گذاشته است. در تمام دوران تصدی ریاست وزارت خارجه، اعلامیه های شدیدی علیه گزارش های مستند گزارشگر ویژه سازمان ملل در خصوص نقض حقوق بشر در ایران صادر شده که هیچ تفاوت خاصی با موضع گیری ها در دولت احمدی نژاد نداشته است. در واقع اعتدال ادعایی دولت دهم و یازدهم در زمینه مسائل حقوق بشری در وزارت خارجه محقق نگشت و ظرفیت و انعطافی برای گفتگو مشاهده نشد.

اما آنچه باعث شده تا این بار زنندگی ادعا های بی اساس برجسته تر شود، تغییر عرصه سیاست داخلی و خارجی ایران است. چهره میانه روی ظریف برای دورانی بود که بر بستر  عقب نشینی نظام در پوشش ” نرمش قهرمانانه” فرصتی فراهم شده بود تا وی وظیفه سخت رسیدن به تعامل با دولت وقت آمریکا با دادن حداقل امتیاز را عهده دار شود. خروش جناح تندروی نظام و تلاش آنها برای مدیریت فضا جهت  مهار پیامد های مصالحه هسته ای  فضا را برای تصویر سازی از ظربف بمثابه نماد میانه روی و آشتی جویی در سیاست خارجی مساعد ساخت. روابط دیرین وی با حلقه نیرو های قائل به تعامل با جمهوری اسلامی در آمریکا و در راس آنها جان کری نیز به کمک وی آمد تا حساسیت های دولت آمریکا به طور نسبی کاهش یابد. مجموعه این عوامل و موفقیت دردستیابی به توافق جامع هسته ای باعث شد تا ظریف به یکباره در قامت یک شبه  قهرمان ظاهر شود. در حالی که همان موقع معلوم بود که این چهره سازی حبابی بیش نیست و بخصوص با بزرگ نمایی دولت اعتدال و بالا بردن انتظارات از سوی ظریف و ترسیم سیمایی غلط از برجام زود تر از موعد خالی بودن دستان ظریف آشکار خواهد شد. این اتفاق کمتر از دو سال رخ داد  ظریف به تدریج با تغییر فضا و موقعیت مکانی وزمانی ویژه سال های ۹۲ تا ۹۴  مشابه دوران اقبال به سرعت محبوبیت اجتماعی اش را از دست داد.

ژرف کاوی نظرات ظریف در طول سه دهه گذشته به روشنی نمایان می سازد او در پی روایتی عمل گرا از سیاست خارجی ستیزه جویانه جمهوری اسلامی  بوده است که توانایی جلو رفتن و پرداختن کمترین هزینه را داشته باشد. او اصل سیاست تقابلی تحت عنوان ضد هژمونی را می پذیرفته اما در عین حال می خواست این سیاست در موازنه گرایی به گونه ای اجرا گردد که اخلالی در روند توسعه ایجاد نکند. اما تعارض موجود بین وجه راهبردی و تاکتیکی و یا گفتمانی و اقدامی به راهکار وی جنبه تخیلی و غیر واقعی  بخشید و این مساله پایه اصلی بن بست وی در تعدیل  سیاست خارجی  و اعتماد سازی در دنیا را تشکیل  داد. در عرصه سیاست داخلی ظریف همیشه مواضعی مشابه اصول گرایان  ونیرو های موسوم به ولایتمدار داشته و هیچگاه مواضعی اصلاح طلبانه و منتقدانه اختیار نکرده است.

تصمیم نظام به تقلیل برجام به معامله موردی با آمریکا و حفظ سیاست خارجی ستیزه جویانه  خصلت اعتدالی ظریف را  خیلی زود به تحلیل برد و وی ویترین سیاست منطقه ای نظام شد تا با استفاده از وجهه بدست آورده در جریان مذاکرات هسته ای به توجیه سیاست های تهاجمی منطقه ای جمهوری اسلامی در داخل و خارج بپردازد. این  برخورد دوگانه ظریف بخصوص در سوریه و در دفاع از دیکتاتور بی رحم این کشور نشان داد که وی در ایفای کارویژه بورکراسی در عمل توجهی به مسائل آرمانی و اخلاقی ندارد. بعد  از شروع به کار دولت ترامپ و افزایش فشار ها بر جمهوری اسلامی و کنار رفتن دیدگاهی که برای تست سیاست تعاملی با مقامات تهران ارزش ریسک کردن در دولت آمریکا قائل بود، فضا  برای ظریف سخت تر شد. گسترش ناامیدی ها از دولت اعتدال در دوره دوم ریاست جمهوری روحانی و بخصوص راه افتادن اعتراضات خیابانی دیگر مسیر نرم خوئی عارضی جواد ظریف را به ایستگاه آخر رسانده است. در سال گذشته او کم کارترین وزیر دولت روحانی از منظر توجه به وعده های انتخاباتی بوده و موضع گیری هایش به اتخاذ مواضعی تند در جواب ترامپ ، هیات حاکمه عربستان سعودی و دولت اسرائیل محدود شده است. ازاینرو شدت یافتن   اتخاذ برخورد دوگانه از سوی وی در این چارچوب قابل درک است. البته با توجه به  رویکرد تهاجمی دولت های امریکا و عربستان سعودی ترامپ طبیعی است لحن وزیر خارجه ایران تغییر پیدا کرده و به سمت واکنش متمایل شود، اما گفتمانی که ظریف در یک سال گذشته انتخاب کرده بر خلاف هویت پیشین متعلق به اصول گرایان تندرو و خارج از موازین دیپلماتیک است.

پاسخ های ظریف در خصوص وضعیت نامناسب زنان و اقلیت های مذهبی در ایران نیز علاوه بر نادرست بودن، برخودی ناشیانه در کتمان حقایق است. بدیهی است نفس اعتقاد مذهبی دگراندیشانه باعث برخورد نمی شود و زندان های جمهوری اسلامی ظرفیتی برای برخورد های امنیتی وقضایی برای میلیون ها انسان غیر معتقد به شیعه خط امامی و ولایت فقیهی ندارد. بحث بر سر نقض حقوق سیستماتیک و وجود تبعیض مذهبی و عقیدتی است. شهروندان بهائی ایران با نابرابری های زیادی در حوزه آموزش و اشتغال دست و پنجه نرم می کنند و همراه با دیگر اقلیت های مذهبی چون اهل سنت، کلیمی ها، آشوری ها، ارمنی ها، زرتشتی ها و … از نبود آزادی مذهبی و سخت گیری های مختلف رنج می برند.

ادعای وی در توجیه حجاب اجباری در پوشش فرهنگ و سبک پوشش رسمی در شرایطی که حتی در درون نظام نیز صدا های معترض  شنیده می شود، برخوردی حساب نشده و سست بنیاد را بازتاب می دهد.  آداب پوشش در جوامع آزاد دنیا بر اساس عرف و توافق اجتماعی حاصل می شود. در ایران بر روی حجاب اجباری چنین شرایطی وجود ندارد. وی می گوید کسی در داخل خانه اش برای نوع سبک پوشش مواخذه نمی شود و تلویحا این را امتیاز حساب می کند !مقایسه بی حجابی با عریانی از سوی نیز تشبیهی سخیف بود که از جنس حرف های گروه های فشار و بسیجی ها است. اما اوج مغلطه گویی ظریف در قیاس مع الفارق اعتراضات در ایران با آمریکا و فرانسه بود. آمریکا و فرانسه کشور های دمکراتیک هستند که اعتراضات در آنها به رسمیت شناخته شده و وجود نارسایی ها در آنجا با جمهوری اسلامی که یک نظام اقتدار گرا است و اعتراضات مسالمت آمیز را با باتوم، ضرب و شتم، گلوله و زندان پاسخ می دهد، تفاوت زیادی دارد و از یک جنس نیست.  بر خلاف ادعای وی نظام سیاسی در ایران به مطالبات اعتراضی توجه نشان نمی دهد.

اما خلاف واقع گویی ظریف مسئله اصلی نیستاگرچه برخی از جامعه دچار یاس وبی اعتمادی به سیاست مداران می شود اما در نهایت شخص وی آسیب می بیند. مسیری که وی در حال پیمودن است فرجامی بدتر از سعید جلیلی  برای وی در بر دارد وبه دلیل رفتار دوگانه از هر دو قطب جامعه طرد می شود.  مشکل بزرگ  نوع برخورد برخی از نخبگان سیاسی و مدنی است که  در برابر ظریف متاخر سکوت در پیش گرفته اند. پیامد های این استاندارد دوگانه که  بر دروغ گویی از دولت احمدی نژاد  بر می آشوبد اما در برابر رفتار مشابه از سوی دولت روحانی ووزیر خارجه ای سکوت کرده و یا به توجیه می پردازد، دردسر ساز است. هویت فعلی ظریف بر خلاف چهره قبلی اش به مراتب آسیب های بیشتری برای منافع ملی ایران نسبت به وجود یک چهره اصول گرا در رای وزارت خارجه دارد. او به عنوان وزیر دولت متکی به رای ۲۴ میلیونی و توانمندی های دیپلماتیک بالاتر بهتر می تواند در جامعه جهانی در برابر بحران مشروعیت حکومت واکنش نشان دهد. در سال ۹۲ بردار فعالیت های وی همسو با مصالح کشور وخواست مردم بود اما اینک  سمت  وسویی متضاد پیدا کرده است.

دانش و مهارت های فن سالاری به خودی خود واجد ارزش نیست و بستگی دارد که این قابلیت ها کجا به کار گرفته شود. اکنون به نظر می رسد توانایی های ظریف در خدمت خطوط ترسیمی نهاد ولایت فقیه در  زور آزمائی دیگر با غرب و بقای سیاست خارجی دشمن محور قرار گرفته  است که تقابلی آشکار با منافع ملی و مطالبات مردم ایران دارد.

ازاینرو سمت گیری نسبت به چهره جدید جواد ظریف و بخصوص خلاف واقع گویی هایش آزمونی مهم برای تفکیک سیاست ورزان و نخبگان ایرانی از زاویه انسجام در مواضع و پایبندی به صداقت و شفافیت به عنوان ارزش های مطلق هست. اهمیت موضع گیری صریح در مخالفت با مواضع غلط وی و سخن گویی به ناحق از زبان مردم ایران به نفع نهاد ولایت فقیه و اقتدار گرایان در آنجا است که در برابر تعمیق دروغ گویی در سیاست  بازدارندگی  ایجاد می کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.