مظلومیت مضاعف علیرضا رجائی

علیرضا رجایی یکی از مظلوم ترین و شریف ترین روزنامه نگاران و کنشگران سیاسی ایران است که ویژگی های ممتاز متعددی دارد. او از معدود فعالانی است که در عین اهتمام به  برخورد عملی و پراتیک از دانش نظری عمیقی نیز برخوردار است. این خصوصیات ارزنده باعث شده است تا جایگاه خوبی در عرصه عمومی ایران کسب کند و صد البته به همین دلیل  هم مورد خشم و عضب حکومت قرار بگیرد.  انتشار تصاویر وی بعد از عمل جراحی بسیار ناراحت کننده بود صورت ورم کرده اش که به دلیل بیماری سخت بخش هایی از  بافتش را از دست داده است همچون تیری  است که به قلب می نشیند و سخت وجدان را از ظلم و ستن بی پایان ولایت استبداد به درد می آورد و نهیبی است که چرا جامعه توانش را برای متوقف کردن  دستگاه اهریمنی خشونت دولتی از دست داده است. بواقع عرق شرمشاری بر چهره می نشیند که چرا باید چنین ظلم آشکاری بوقوع پیوسته و تحمل شود.!

چهره جدید علیرضا رجایی حجت آشکار ستم نهاد ولایت فقیه است که هستی شومش زیست فردی و اجتماعی کثیری از شهروندان ایرانی را تباه ساخته است. اما هر چقدر این تصویر ناراحت کننده است، آرامش رجایی تحسین برانگیز است. نوعی بزرگواری در سیمای او قابل مشاهده است که گویی پرومته وار سرنوشت توام با درد و رنج خود را آگاهانه پذیرفته است. این دوگانگی تصدیق دیگری است که چرا علیرضا رجایی فردی متمایز است.

در  روز های بعد از دوم خرداد ۷۶ با تولد روزنامه جامعه با نام او آشنا شدم. در  شب هایی که به روزنامه جامعه می رفتم برای نخستین بار او را دیدم. در زمانه ای  که شوق اصلاحات سیاسی فعالان دانشجویی و اصحاب  متعهد و مسئول رسانه را در کنار هم قرار داده بود. از همان لحاظ نخست آشنایی متانت و صیمیتش  توجهم را جلب کرد. نوشته هایش  هم آموزنده بودند و هم انگیزه بخش. اهل شعار نبود اما در کنار آگاهی بخشی و برخورد عمقی با مسائل مشوق حرکت هم بود در شکل منطقی و عقلانی. این  ویژگی ها باعث شد تا کارهایش را دنبال کنم. بعد ها فهمیدم جزو ائتلاف ملی- مذهبی نیز است و تنها کار رسانه ای نمی کند. انتخابات مجلس ششم باعث افزایش ارتباطم شد. تایید صلاحیت وی فرصتی بود تا با تقویت نیرو های دگر اندیش شعار توسعه سیاسی به اقدامی  عملی برای شکستن انحصار دو جناح در مشارکت سیاسی و حضور در مجلس تبدیل شود. ازاینرو دفتر تحکیم وحدت علی رغم فشار های سیاسی و شبه امنیتی تصمیم گرفت تا علیرضا رجایی را به پاس حضور موثر رسانه ای و سیاسی و خدماتش به جامعه در فهرست قرار دهد. خوشبختانه حضور وی در فهرست مورد حمایت روزنامه نگاران باعث شد تا وی علی رغم تبلیغات کم در جمع سی نفره منتخباتن شهر تهران قرار بگیرد. اما این شادی دیری نپایید. به همان دلیلی که حضور علیرضا رجایی در مجلس مزیتی برای مدافعان  گشایش های سیاسی و گذار به دمکراسی بود، مخالفان  از آن احساس خطر کردند. نیرو های امنیتی با هدایت بیت رهبری و میانجیگری شورای نگهبان وارد شدند و با اجحاف در حق وی در انتخابات اعمال نظر کرده و با ابطال هدفمند برخی از صندوق های رای کرسی نمایندگی وی را غصب کرده و به ناحق در اختیار اکبر هاشمی ر فسنجانی ناکام بزرگ انتخابات آن موقع قرار دادند که با امتناع وی به غلامعلی حداد عادل عامل وابسته رهبری رسید. این رویداد تلخ اگر چه باور ناکردنی به نظر می رسید اما شوربختانه علی رغم مخالفت  نیرو های دمکراسی خواه و وزارت کشور دولت اصلاحات اجرایی شد. از آن تلخ تر نجوایی هایی از سوی برخی از اصلاح طلبان بود که خواهان میانجیگری برای انصراف داوطلبانه وی بودند تا شورای نگهبان کل انتخابات تهران را منحل نکند!

مظلومیت رجایی بعد از خوردن حق وکالت وی برجسته تر شد. وی که تعلقی به قدرت نداشت و تنها برای ایفای مسئولیت سیاسی کاندید شده بود به فعالیت های روشنگرانه و مردمی اش ادامه داد. همین مسئله باعث شد تا سرو کارش به زندان بیفتد و تاوان به خطر انداختن انحصار طلبی سیاسی ساخت مطلقه قدرت را چندین بار پس بدهد. در دورانی که در حبس اطلاعات موازی بودم، یکی از دلایل خشم و برخورد تند بازجویان سپاهی  حمایت از علیرضا رجایی بود که به زعم آنها برای نظام هزینه ایجاد کرده بود. این برخورد و مواردی دیگر به لحاظ عینی برایم ثابت کرد این جماعت مدعی هیچ باور و ایمانی به اعتقادات اسلامی و شرعی ندارند که حاضر هستند برای اغراض سیاسی و موقعیت خود در قدرت تن به هر ظلمی بدهند و پا بر حق افراد بگذارند بدون آنکه به ذره ای پروای غصب و پایمال کردن حق الناس را داشته باشند.  روند  تحولات در دهه هشتاد  ونود بگونه ای شد که ناخواسته به مفارقت با علیرضا رجایی منجر شد اما  در این دوران نیز  اخبار فعالیت های او را دنبال می کردم بخصوص زمانی که در حبس استبداد دینی بود.

امیدوارم به لطف ایمان عمیق و صبر و متانت جمیلش رحمت الهی مشمول حالش شود و از این بیماری سخت به سلامت عبور کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.