شهناز اکملی مادری مبارز

صدور حکم قضائی علیه خانم شهناز اکملی  مادر مصطفی کریم بیگی از شهدای جنبش سبز رویدادی مهم در عرصه عمومی است . وی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی استان تهران به یک سال حبس تعزیری، ممنوع الخروجی و محدودیت نامعلوم در فعالیت سیاسی ، اجتماعی و رسانه ای و عضویت در شبکه های اجتماعی محکوم شده است.

خانم اکملی پیشتر در زمستان سال ۹۵ نیز تقریبا بازداشتی یک ماهه را تجربه کرده و با وثیقه صد میلیون تومانی آزاد شده بود. این حکم سیاسی و ناعادلانه اعتراضات گسترده ای در افکار عمومی را برانگیخته است که چرا مادری برای احقاق خون به ناحق ریخته پسرش و دیگر شهدای جنبش سبز باید مجازات شود؟ خانم اکملی در طول سال های بعد از  عاشورای خونین ۸۸ تنها  به دفاع از حقوق زندانیان سیاسی بخصوص زندانیان جنبش سبز،  اطلاع رسانی ،پیگیری محاکمه آمران وعاملان سرکوب خونین اعتراضات خیابانی و تلاش برای برگزاری مراسم سالگرد جان باختن فرزندش پرداخته بود.

اگرچه شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی استان تهران طبق شیوه مالوف قوه قضائیه در پرونده های سیاسی  مورد توجه قرار گرفتن وی از سوی نیرو های ضد انقلاب و تبدیل به ابزار برای تحریک علیه نظام و ارتباط با فعالان سیاسی دگراندیش را به عنوان دلایل صدور حکم یادشده ذکر کرده است! اما علت واقعی به مخالفت خانم اکملی در برابر روایت نظام از عاشورای سال ۸۸ و نحوه جان باختن پسرش بر می گردد. خانم کریم بیگی با رد ادعای نظام در افتادن پسرش از پل به عنوان دلیل مرگ، نحوه شهادت وی را اصابت تیر به پیشانی توصیف کرد که از سوی شاهدان عینی نیز تایید شده است. استمرار دادخواهی خانواده مصطفی کرم بیگی و بی اعتنایی به فشار نیرو های امنیتی نیز باعث شده تا با ورود دستگاه قضائی بازدارندگی در برابر اقدامات روشنگرانه آنها تشدید شود.

این اتفاق بار دیگر  در هم آمیختگی قوه قضائیه با اغراض سیاسی را آشکار می سازد و همچنین نشانه و قرینه محکمی است که  قاتلان ندا ها، سهراب ها و مصطفی کریم بیگی ها و … آن چنان در دستگاه قضائی جمهوری اسلامی نفوذ دارند که نه تنها مانع کشف حقیقت و اجرای عدالت می شوند ، بلکه مادری را هم به زندان می افکنند تا دادخواهی برای فرزند از دست داده اش را به ناگزیر رها ساخته و سکوت پیشه کند.

خانم اکملی صدای رسای خانواده های جان باختگان اعتراضات انتخابات ۸۸ و زندانیان سیاسی بوده و ویژگی های متمایزی دارد که او را از دیگران جدا می سازد. او مانند برخی  از خانواده ها سکوت اختیار نکرد و همچنین در رفتاری متفاوت با مادر سهراب  اعرابی نفیا و اثباتا وارد حرکت های سیاسی نشد بلکه کوشید اولا در نقش مادر و ثانیا پایبند به موازین و مولفه های جنبش اعتراضی ۸۸ به مسئولیت سیاسی خود عمل کرده و از آن محدوده خارج نشود.

شهناز اکملی چون گوهر عشقی زنان مبارزی را بازتاب می دهند که در تاریخ کهنسال ایران و بخصوص تاریخ معاصر نماد های ایستادگی و دفاع از هستی یک ملت بوده اند. بر خلاف تصویر غالب، زن ایرانی حتی در دوران حاکمیت مطلق فرهنگ مرد سالاری هیچگاه موجود منفعل و صرفا پرده نشین نبوده است. پیش از نهضت مشروطه بزرگ ترین حرکت اعتراضی علیه فساد و ناکارآمدی حکومت سلسله قاجار به رهبری  زنان تهران در اعتراض به کمبود نان در پایتخت در مقابل کاخ گلستان و امارت ناصر الدین شاه رخ داد.

اکملی در امتداد زنانی چون طاهره قره العین ،بی بی مریم بختیاری، زینب پاشا ، مادر لطفی و . .. است که در برابر ظلم و بی عدالتی سکوت اختیار نکرده و پیش قراول تحول و بهبود امور جامعه بوده اند. خانم اکملی در طول ۸ سال گذشته صبورانه و در عین حال پیگیرانه به مبارزه با بی عدالتی و  بیان رنج ها و آلام خانواده های جان باختگان پرداخته تا سایه منحوس خشونت سیاسی و ماشین سرکوب از سر میهن و ملت برداشته شده و یا دستکم از شدتش کاسته شود. فعالیت های او فراتر از جنبه شخصی ،کاملا سمت و سویی معطوف به خیر عمومی  داشته است.

بررسی رفتار وی علاوه بر شجاعت مدنی و فضیلت اخلاقی ، قدرت کم نظیر خصلت  مادری در زنان را برجسته می سازد که وقتی در سطح یک جامعه گسترده می شود و همه فرزندان ملت در در حریم مهر و محبت  یک مادر قرار می گیرند، نیروی شگرفی برای تغییرات مثبت ، افزایش خوبی ها و کاستن از بدی ها خلق می کند. مادران فداکار و مسئول، امن ترین پناهگاه های یک ملت بخصوص در زمانه سختی ها و بحران ها هستند. خانم اکملی در این سال ها مایه دلگرمی و قوت قلب زندانیان سیاسی وخانواده های کشته شدگان سال ۸۸ بوده است. او از فرزند خود فراتر رفته و در جایگاه حامی همه کسانی قرار گرفت که مشابه پسرش حقوق شان به ناحق تضییع شده است. این پشتیبانی چنان ژرف و خالصانه بود که در حمایت از زندانیان سیاسی که در اوین موهایشان را تراشیده بودند، موهای سرش را  کاملا زد .

این بانوی مبارز مانند مادر رمان ماکسیم گورگی پرچم مبارزه پسرش را در دست گرفته و مسیر وی را ادامه  داد. او کوشیده است با درک درست از شرایط و تلاش خستگی ناپذیر در دادخواهی ، دیگران  از همه سن و سال را فرزند خود و شایسته مهربانی و سخاوت مادرانه تلقی کند.

طبیعی است رفتار و تاثیر الهامبخش او باعث نگرانی اقتدار طلبان و دستگاه ولایت استبداد شده و بکوشند با صدور حکمی ظالمانه او را مهار کنند. در سیاهه نظام جمهوری اسلامی فهرست بلند و بالایی از تنبیه خانواده های قربانیان سرکوب مشاهده می شود که تاوان سنگینی برای استیفای حقوق سلب شده پرداخت کرده اند. اما صدور این حکم در نهایت نقطه سیاه دیگری بر کارنامه مملو از بی رحمی و خشونت دولتی ناموجه جمهوری اسلامی می افزاید که روزی مقامات مسئول باید پاسخگوی آن باشند.

خانم اکملی فعلا تا نتیجه دادگاه تجدید نظر فعالیت هایش در شبکه های اجتماعی مجازی را به تعلیق در آورده است اما  این سکوت تحمیلی نیز سرشار از پیام های روشنی است که تنور مبارزه مسالمت آمیز و دمکراتیک برای رعایت حقوق شهروندی و دادخواهی   برای جنایت ۸۸ را گرما می بخشد.  این سکوت بعید است نامحدود باشد، همانگونه که  اکملی در قسمت بیوگرافی صفجه اینستاگرام خود نوشته است « تا زنده ام صدای مظلومیت پسرم می مانم»، او  تسلیم نخواهد شد.

خانواده مصطفی کریم بیگی با تحمل سختی ها و مقاومت تحسین برانگیز در کنار نگاه انسانی  و معطوف به عدالت، سرمایه اجتماعی کشور بوده و  شرافت و سرافرازی در زمانه کنونی را بازتاب می دهند.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.