عقب گرد بزرگ روحانی از سمت گیری های دوران انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و نادیده گرفتن وعده های سیاسی وضعیت ویژه ای را برای اصلاح طلبان رقم زده است. درک این وضعیت تازه باعث اتخاذ رویکرد های متضادی در بین اصلاح طلبان شده و صف بندی واحد آنها در حمایت مطلق پیشین از روحانی را دگرگون ساخته است.
بررسی مواضع و تحلیل محتوی مواضع این روز های اصلاح طلبان در خصوص دولت اعتدال دو خط مشی کلی و متفاوت را نمایان می سازد. دیدگاهی با محوریت چهره هایی چون بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده ضرروت حمایت مطلق از دولت روحانی را طرح می کنند تا اصلاح طلبان با با چشم بستن بر انتقادات اولویت خود در شرایط فعلی را تنها تمرکز بر تقابل با مخالفان دولت اعتدال قرار دهند و شرایط کنونی کشور را مرحله ای انتقالی برای اصلاحات در نظر بگیرند. در اصل واکاوی مواضع این گروه روشن می سازد که آنها پیگیر مطالبه ای مشخص از روحانی نیستند وصرف حضور وی در دولت و عدم تسخیر آن از سوی اصول گرایان تند رو را را در شرایط فعلی مفید ارزیابی می کنند.
اما نگاهی دیگر با محوریت چهره هایی چون عبدالله رمضان زاده ، محمد رضا عارف و علیرضا علوی تبار بر مرزبندی با دولت و حمایت انتقادی از روحانی تاکید دارند. در رویکرد آنها اصلاح طلبان باید با انتقاد از سیاست های غلط دولت موضع متفاوت خود را به افکار عمومی اعلام کرده و اعتماد عمومی را حفظ کنند. بی اعتنایی روحانی به اصلاح طلبان در چینش کابینه نقشی مهمی در افزایش ناخشنودی در بین نیرو های اصلاح طلب به خصوص بخش های مینی و پایینی دارد. در رویکرد جدید اصلاح طلبان از سال ۹۲ به بعد با بالادستی گرایش های محافظه کار و دولت محور عملا دریافت سهمیه از قدرت و اعتماد سازی با رهبری،انگیزه اصلی فعالیت ها را تشکیل داده است.
ترکیب کابینه دوازدهم و ناکامی اصلاح طلبان از افزایش وزن خود و همچنین حاکم نشدن نگرش اصلاحات در وزارت خانه های سیاسی باعث شده تا موجی از ناامیدی در بدنه اصلاح طلبان شکل بگیرد. دسته اول با آگاهی از این مسئله در صدد هستند که موج ناامیدی را مهار کرده و پایگاه هدف را برای تداوم فعالیت حمایتی و نگاه به دوران پسا ریاست جمهوری روحانی قانع سازند بدون آنکه انتظار اقدامات خاص و معنادار از دولت روحانی داشته باشند. اما دسته دوم بر علنی سازی و گسترش انتقادات تاکید دارند. در عین حال هر دو جریان سال ۱۴۰۰ را فرصت اصلاحات بشمار می آورند.
ولی از آنجاییکه معادلات سیاسی صرفا بر مبنای اراده و خواست بازیگران و از جمله اصلاح طلبان تعیین نمی شود. واقعیت های عینی در تحلیل آخر خود را بر صورت بندی های ذهنی تحمیل می کنند، لذا صرف تنظیم مواضع و موضع گیری های کلامی و نوشتاری مشکل را حل نمی کند.
رابطه اصلاح طلبان با روحانی از ابتدا مستحکم و بر پایه ارزیابی های محاسبه شده نبوده است. دشمن مشترک و شرایط خاص سیاسی بعد از سرکوب خونین اعتراضات انتخاباتی سال ۸۸ آنها را به ناگزیر به ائتلافی مقطعی کشانده است که هیچ تضمینی برای تداوم آن وجود ندارد. اصلاح طلبان در سال ۹۲ بعد از رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی به یک باره و ظرف مدت کوتاهی به دلیل نگرانی از شکست ناشی از تعدد کاندیدا مشوق رای دادن به روحانی شدند. البته تمامی اصلاح طلبان در آن زمان تصمیم به حمایت نگرفتند. محمد رضا عارف نیز با دلخوری و اکراه از صحنه انتخابات کنار رفت و به صورت علنی نیز از روحانی پشتیبانی نکرد. آن دلخوری در طول سال گذشته رقابتی زیر پوستی را بین این دو نفر شکل داده است.
شرایط سال های ۹۴ و ۹۶ و بخصوص خالی بودن دستان اصلاح طلبان در کاندیداهای تایید صلاحیت شده در انتخابات مجلس حکم به تداوم این ائتلاف داد اما به موازات اختلافات نیز افزایش یافت. روحانی و حلقه نزدیکانش نیز تا کنون ضمن برخورداری از حمایت اصلاح طلبان اما در عین حال بر مرزبندی تاکید داشته و به نوعی خواهان حفظ هژمونی سیاسی هستند. تاکید اصلی آنها حرکت در نقطه میانه ریاضی اصلاح طلب ها و اصول گرا ها است. آنها قدرت گرفتن اصلاح طلب ها را به منزله حاشیه نشین شدن در سیاست ارزیابی کرده و از این رو به دنبال مدیریت شرایط به گونه ای هستند که نیاز اصلاح طلبان به آنها برای اتصال به حاکمیت از بین نرود. در این چارچوب روحانی حاضر نشد کابینه دوم خود را به اصلاح طلبان بسپرد. البته اعتدالی ها علی رغم ادعا ها نتوانسته اند گفتمان سیاسی مستقلی را پایه گذاری کنند و صورتبندی مواضع نظری آنها گرته برداری از اصلاح طلب ها است. همچنین در سطح جامعه نیز پایگاه اجتماعی متمایز بزرگی ندارند و از این زاویه بشدت نیازمند اصلاح طلب ها بوده و می توان گفت حضور اجتماعی انها عاریتی بوده و وابسته به موقعیت خاص در بلوک قدرت است که شرایط ،اجازه بالادستی یکی از دو جناح اصلی را ندهد.
غلط نیست اگر گفته شود این نزدیکی شکننده در درون خود یک پتانسیل بالای واگرایی و تقابل را حمل می کند که هر لحظه می تواند فعال شود. نقطه اوج این واگرایی بالقوه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ است که اصلاح طلب ها انتخاب رئیس جمهور آینده را حق خود قلمداد می کنند. اما به نظر می رسد حلقه نزدیکان روحانی چنین تمایلی ندارند وترجیح می دهند جانشین فردی از جنس روحانی باشد.
شکاف بین عملکرد دولت و انتظارات اصلاح طلبان دیگر عامل مشوق واگرایی است که به نحو فزاینده ای انتقادات را افزایش داده است. آراء ۲۴ میلیونی نوعی تصور کاذب به حسن روحانی نیز بخشیده و وی از موضعی بالاتر با نیرو های سیاسی برخورد می کند. او در تلقی اشتباه برای این رای جنبه ایجابی قائل شده و آن را نشان دهده موقعیت بالای خود بنیاد خود در عرصه عمومی بشمار می آورد. تلفیق این برخورد با رفتار مغرورانه قدیمی وی نیز بر مشکلات تعامل با اصلاح طلبان افزوده است. همچنین رقابت درونی در دولت بین اعتدالی ها چون نوبخت، آشنا، واعظی و … با اصلاح طلبان وتلاش عملی برای کم رنگ کردن موقعیت اسحاق جهانگیری عرصه را برای تداوم همگرایی تنگ ساخته است.
نتیجه این روند کاهش نفوذ اصلاح طلب ها در دولت دوازدهم است بگونه ای که ابزار موثری برای اثر گذاری بر مواضع و رفتار روحانی در دست ندارند و دولت مسیری مستقل از نقش آفرینی معنا دار اصلاح طلبان را برگزیده است. تداوم این رویکرد در دو سال آینده عملا و به صورت عینی اصلاح طلب ها را خلع سلاح کرده و سرمایه اجتماعی آنها را به مخاطره جدی می افکند. اگر اوضاع به همین منوال پیش برود اصلاح طلبان تاوان ناکامی احتمالی روحانی را پس خواهند داد. در واقع آن بخشی که بدون توجه به معادلات عینی سیاست صرفا بر تداوم حمایت حداکثری از روحانی و تلاش برای موفقیت دولت در حالی که ابزاری برای اثرگذاری بر اقدامات آن نداشته و حتی در حوزه سیاست گذاری اصلی دولت روحانی حضوری واقعی ندارند، گره بر باد می زنند. آنها زمانی می توانند این راهبرد را جلو ببرند که امکان نقش آفرینی موثر در رفتار دولت و افزایش کارامدی آن در مسیر تحقق برنامه های ادعایی در ایام انتخابات را داشته باشند. در غیر این صورت اقدامات سیاسی و تبلیغاتی آنها نمی تواند شکاف بین حرف و عمل دولت روحانی را ترمیم کرده و عملا در افکار عمومی به عنوان شریک ناکامی مسئول شناخته خواهند شد.
البته در هر صورت شکست روحانی برای اصلاح طلبان هزینه خواهد داشت اما این هزینه در حالتی که آنها حساب خود را از سیاست های غلط جدا کنند و با رویکرد حمایت انتقادی جایگاه متمایز خود در عرصه سیاسی را تثبیت کنند، به مراتب کمتر خواهد بود. همچنین در تحلیل آخر فرجام دولت دوازدهم و رفتار آینده اکثریت جمعیت رای دهنده کارنامه عملی روحانی خواهد بود نه نوع صورتبندی مواضع و سمت گیری که اصلاح طلبان نسبت به وی اتخاذ کنند. بنابراین به نظر می رسد از این مقطع به بعد روحانی بار خاطر اصلاح طلبان باشد نه پلی برای بازگشت به قدرت و تقویت موقعیت خود در بلوک قدرت.