خامنه ای و روحانی، تداوم تعامل انتقادی یا پایان چهار دهه همنشینی

سخنان  رهبری در یک ماه گذشته  بیش از همه چیز  تمایل به مدیریت فضای پس از انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری را بازتاب می دهد. برنامه خامنه ای از سخانش در سالروز درگذشت آیت الله خمینی علنی گشت. او  به مانند رویکرد سالیان گذشته نسبت به تحریف دیدگاه های آیت الله خمینی هشدار داد و اصلاح طلبان و خانواده آیت الله خمینی را به صورت تلویحی متهم کرد که چهره ای از آیت الله خمینی ترسیم می کنند که با موضع گیری و نظرات تاریخی بنیانگذار جمهوری اسلامی  مغایرت دارد. تفاوت در تفسیر مواضع آیت الله خمینی یکی از پایه های شکاف بین دو جناح اصلی نظام و به طور مشخص رهبری با  اصلاح طلبان و جناح چپ سابق است.

این شکاف در دوران حیات آیت الله خمینی نیز وجود داشت. اما بعد از فوت وی به موازات گسترش شکاف در بلوک قدرت، تعمیق یافت . اینک وجهی از شکاف بین مدافعان چهره کلاسیک نظام و تجدید نظر طلبان در  تفسیر های متفاوت از دیدگاه های آیت الله خمینی بروز یافته است.

اما خامنه ای در ضیافت افطار با مقامات نظام  خیلی صریح روحانی را آماج انتقاد و طعنه زدن قرار داد  و تلویحا به وی هشدار داد که مسیر ابوالحسن بنی صدر را در پیش نگیرد. صدور فرمان آتش به اختیار به دانشجویان  بسیجی ونیرو های همسو دیگر عمل تحریک آمیز خامنه ای بود که بدون پرده پوشی اراده نهاد ولایت فقیه برای جلوگیری از اجرای برنامه های اصلاحی دولت در حوزه های سیاسی و فرهنگی را آشکار ساخت. روحانی نیز سکوت نکرده و در سخنرانی های متعدد  بر  ضرورت پذیرش مردم به عنوان مبنای مشروعیت حکمرانی مانور داد. نزدیکان خامنه ای، مجلس خبرگان رهبری و برخی از مراجع تقلید به میدان امده و علیه روحانی موضع گیری کرده اند. اما روحانی عقب ننشسته و صریح تر بر روی نظرش و مخالفت با تقابل نهاد ولایت فقیه با مطالبات مردم ایستادگی کرده است. وی در سخنانی که بیش از همه کس مخاطبش رهبری به نظر می رسد اظهار داشت:

« شما که بالاتر از پیغمبر و حضرت علی نیستید! دو قطبی بودن جامعه نتیجه صبور نبودن شماست! تحملتان را بالا ببرید و مخالف را تحمل کنید!»

انتشار کلیپی در خصوص عزل بنی صدر در حساب اینستاگرام رهبری و پخش سخنان روحانی که بنی صدر را به توطئه علیه جمهوری اسلامی متهم می کند، اقدامی هدفمند است که تشدید منازعه را بازتاب می دهد.

اصول گرایان تندرو و نیرو های موسوم به ولابتمدار با  شبیه سازی روحانی به بنی صدر در قالب های مختلف نوشتاری، رسانه ای و گرافیکی حملات علیه رئیس دولت دوازدهم را شدت بخشیده اند.

اما فرجام این منازعه چه خواهد شد؟ آیا همنشینی و همکاری خامنه ای و روحانی بعد از قریب به چهار دهه به پایان خود نزدیک می شود؟ یا هر دو طرف بنا به مصلحت سنجی به رویه کج دار و مریز ادامه می دهند؟

گمانه زنی در این خصوص در مسیر مبهم سیاسی کنونی ایران دشوار است و تابعی از عوامل ومتغیر های مختلف است که عمده آنها وضعیت نامشخص و متغیری دارند. بیان صریح خامنه ای و پاسخ بی ابهام روحانی هر دو نشان از اراده  برای پیگیری برنامه دارد. اما رصد کردن مدل رفتاری خامنه ای  وبخصوص نحوه برخورد وی با نافرمانی احمدی نژاد متاخر ، تقدم مهار بر ناتمام گذاشتن دوره متعارف ریاست جمهوری را به نمایش می گذارد. در واقع خامنه ای در دوران رهبری اش ترجیح داده هر چقدر روسای جمهور با خطوط ترسیمی وی برای مدیریت کلان نظام زاویه داشه اند، آنها را مدیریت کرده  تا از طریق اعمال  محدودیت  و خنثی سازی توان تغییر خواهی ، عمر شان به پایان برسد.

اما این الگوی رفتاری تضمینی ایجاد نمی کند که روحانی سرنوشتی مشابه بنی صدر پیدا نکند. به نظر می رسد پیام هشدار خامنه ای  چنین هدفی را دنبال می کند که صبر و تحمل وی نامحدود نیست واگر صلاح بداند تا آخر خواهد رفت.

حسن روحانی تا کنون با گفتار درمانی کار خود را جلو برده و در حوزه عمل از خطوط قرمز نهاد ولایت فقیه عدول نکرده است. اما شرایط جدید تداوم این رفتار را با مشکل مواجه ساخته است. اولین عامل تغییر موضع و شخصیت روحانی است. روحانی از نیمه دوم تبلیغات انتخاباتی دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تغییر چهره داد. این رویداد بیش از همه چیز محصول فشار اجتماعی و دو قطبی شدن فضای انتخابات بود که روحانی را به این سمت سوق داد تا فاصله بیشتری با وضعیت موجود سیاسی  پیدا کند. روحانی در جریان انتخابات ۹۶ فراتر از انتظار ظاهر شد و از محدوده مورد نظر نظام خارج شد. او اکنون در میانه خاتمی و موسوی و کروبی ایستاده است. پذیرفتن روحانی در انتخابات ۹۲ با این هدف صورت گرفت که اعتدال ادعایی وی نه تنها پرونده جنبش سبز را ببندد بلکه اصلاح طلبی را نیز به سمت چرخش بیشتر  به سمت نظام ترغیب کند. روحانی ۹۲ که می کوشید حد وسط ریاضی اصول گرا و اصلاح طلب باشد، در سال ۹۶ از این سمت گیری فاصله زیادی گرفت و از موضع جدید اصلاح طلبان پارلمانتاریستی عبور کرد.

اینک روحانی رادیکال تر از اصلاح طلبان میانه به رهبری سید محمد خاتمی است. او به جای مصالحه و تسلیم و رقابت بر سر نزدیکی به رهبری مسیر ایستادگی و پاسخگویی انتقادی به نظرات و مداخلات  فراقانونی ولی فقیه را در پیش گرفته است. اگرچه این برخورد ها هنوز در سطح گفتمانی و کلامی است اما ظرفیت های بالقوه وبالفعل آن نگرانی های جدی در بخش مسلط قدرت ایجاد کرده است.

انتظار خامنه ای و نیرو های همسو این بود که ریاست جمهوری روحانی دوره ای برای جهش سیاست زدایی در جامعه باشد، اما روحانی در سال ۹۶ بستر طرح دوباره سیاست به  عنوان مطالبه اصلی اقشار مختلف جامعه ایران شده  و دولت دوم او طلیعه  شکل گیری فصل دیگری از تلاش برای تغییر موازنه قوا برای تضعیف ساختار مطلقه قدرت و تقویت کنش های اجتماعی معطوف به تغییر وضع موجود است.  نوع حضور اسحاق جهانگیری در انتخابات نیز روند مشابهی با روحانی داشت که نشاط سیاسی ومیل برای تغییر را افزایش داد.

چنین شرایطی خوشایند رهبری نیست . توان روحانی در دوره اول ریاست جمهوری عمدتا در زمینه تحقق برجام گذشت که با رهبری در این حوزه اشتراک کلان داشت و اصطکاک ها در سطوح  خرد و تاکتیکی بود. اما اینک حوزه منازعه عرصه های سیاسی، فرهنگی و تا حدی امنیتی است. ازاینرو رهبری  می کوشد تا فضا را مدیریت کرده و دولت را از فعالیت در مسیر تحول در عرصه های سیاسی و فرهنگی دور ساخته و  برنامه هایش را در حوزه اقتصادی محصور سازد.

خامنه ای ابزار هایش را فعال کرده است. بعید به نظر می رسد اقدامات ایذائی و محدود کننده مد نظر او از ابتدا با روحانی شروع شود. وی گروه های فشار و جامعه توده ای سرکوبگر را آماده ساخته  و به آنها مجوز داده تا با اقدامات خود سرانه در مسیر فعالیت های اصلاحی دولت ایجاد اختلال کنند. از سوی دیگر می توان انتظار داشت ، سپاه و قوه قضائیه به اذیت و آزار نزدیکان وحامیان روحانی پرداخته و درخت را با زدن شاخه ها و برگ ها سترون سازند.  از این زاویه چه بسا هشدار خامنه ای و شبیه سازی با بنی صدر  هدف مرعوب سازی نیرو های همکار و همسو با روحانی را  نیز دنبال می کند.  نوع عمل و واکنش نیرو های حامی روحانی عنصری مهم در فرجام منازعه کنونی است.

تجربه دوران سازندگی و اصلاحات همچنین گوشزد می سازد که نهاد ولایت فقیه در دوره دوم بر روسای  جمهور ناهماهنگ سخت گیری بیشتری کرده و حلقه محاصره را تنگ تر می سازد. موازنه قوا در درون ساختار حقیقی و حقوقی قدرت به نفع ولی فقیه است. رئیس جمهور تنها با استفاده از قدرت بسیج افکار عمومی توانایی دفاع و پاسداری از اراده ملت را دارد.

در مجموع می توان گفت فصل دیگری از حیات حاکمیت دوگانه در جمهوری اسلامی شروع شده  و بار دیگر شکاف ولایت- جمهوریت در قالب تکیه بر جنبه های آسمانی وزمینی مشروعیت حکمرانی فعال شده است. عامل مهمی که می توان بر اساس آن فرجام  فعال شدن شکاف دولت- ملت را گمانه زنی کرد، ترکیب کابینه دوم روحانی است. اگر وزرای جدیدی بخصوص وزارت خانه های سیاسی از افرادی باشند که با مطالبات رای دهندگان و بخصوص تاکید بر رفع حصر تناسب داشته باشند و اهل ایستادگی در برابر تهاجم نهاد ولایت فقیه باشند، آنگاه باید در انتظار فصل داغ سیاست در ایران و روز آزمائی جمهور ناجمهور  ولایتمداران در برابر جمهور مردم نشست. مردم و نیرو های معترض به وضع موجود اعم از  نیروهای عادی  وفعالان، نقشی مهم در این شرایط خواهند داشت.  اما اگر کابینه  جدید کمابیش در  سطح هیات دولت کنونی باشد و  واکنش ها و سخنان انتقادی رئیس جمهور در حد حرف باقی بماند، آنگاه  به احتمال زیاد تجربه دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی و احمدی نژاد تکرار شود که هر دو علی رغم مخالفت با نظرات ولی فقیه از زوایای مختلف در نهایت در عمل مقهور  فرادستی وی و فشار ساختار سرکوب شدند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.