رضا خان جمهوری خواه ناکام

پادشاهی رضا شاه یکی از پارادوکس های بزرگ تاریخ معاصر ایران است که چگونه وی پس از ناکامی از استقرار نظام جمهوری، به ناچار تاج بر سرگذاشت و سلسله پادشاهی پهلوی را تاسیس کرد. غلط نیست اگر گفته شود سلطنت بر رضا خان تحمیل شد و انتخاب وی نبود. در عین حال این نکته را هم باید متذکر شد که در صورت تحقق نظام جمهوری، تضمینی نبود که وی مانند ناپلئون بناپارت در مرحله بعدی جمهوری را به نوعی از سلطنت تغییر ندهد. ولی با ضریب اطمینان بالا می توان گفت اگر فضای درگیری در صحن و پیرامون مجلس پنجم مشروطه به نفع هواداران جمهوریت فیصله می یافت، رضا خان به دنبال پوشیدن ردای ریاست جمهوری و چه بسا مادام العمر می رفت.

مسئله و خواست اصلی سردارسپه آن روز  تسخیر بالاترین منصب قدرت و اعمال حکمرانی مطلقه بود. او به توسعه ، دولت متمرکز و ایجاد امنیت در ایران نیز توجه داشت. اما علاقه به کسب انحصاری قدرت ، انباشت ثروت  و اعتلای ایران انگیزه های اصلی او را تشکیل می دادند.  وی موقعی پله های قدرت را طی کرد که موجی برای ایجاد دولت مدرن و مقتدر و جانشینی سلطنت قاجار شکل گرفته بود. در واقع نهضت مشروطه نسلی از نخبگان سیاسی و اجتماعی چون محمد علی فروغی، اکبر داور، تیمورتاش،محمد تدین،عارف قزوینی، را پرورانده بود که موتور محرکه تجدد و نوسازی زیر ساخت های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور بودند. رضا شاه در دوران سلطنت در واقع ویترین  و محل توافق این نیرو ها بود که البته بخشی از آنها را در دوران سلطنت حذف، خانه نشین و طرد کرد. خطایی آشکار است اگر اقدامات تحول خواهانه رضا شاه در دوران پادشاهی را صرفا محصول تدابیر فردی وی دانسته شود. یک جریان سیاسی و روشنفکری سازمان دهنده و هدایت کننده آن اقدامات بود.

تمایل رضا شاه به جمهوری ناشی از چند عامل بود. نخست خلاص شدن از دست احمد شاه و سلطنت قاجار که مانع جلوس وی به راس هرم قدرت بودند. از سویی دیگر فضا و جوی آماده برای جمهوری خواهی وجود داشت. عامل آخر علاقه رضا شاه به آتاتورک و مدل انتقال قدرت در ترکیه بعد از انقراض خلافت عثمانی هست.

سمت گیری سردارسپه به جمهوریت قبل از اینکه رضا شاه شود،  فقط در سطح تمایل نبود بلکه وی اقدامات متعدد و گسترده ای انجام داد تا به این هدف برسد و تا حدی مقاومت کرد. سال ۱۳۰۲ صحنه سیاسی ایران ملتهب شده بود. معضلات گسترده کشور، اوضاع فلاکت بار اقتصادی، ناامنی ها و آشوب های  گسترده در سراسر کشور ، ناآرامی ها و  شدت یافتن تمایلات گریز از مرکز در استان ها و مناطق آذربایجان شرقی، کردستان ، خوزستان، آذربایجان غربی، سیستان و بلوچستان، گیلان ، بندر ترکمن و  خراسان باعث شده بود تا مطالبه برای تغییرات بزرگ سیاسی  وسامان دادن به اوضاع از هم گسیخته مملکت دامن گستر شود. ضعف احمد شاه قاجار و بی علاقگی وی به حضور فعال در حکمرانی در کنار مشکلات موجود فضا را بشدت علیه سلطنت قاجار تیره کرده بود.

در این فضا موجی از فعالان سیاسی و روشنفکران با ناامیدی از نظام مشروطه در فکر استقرار جمهوریت برآمدند. البته این برای بار دوم بود که جمهوری خواهی در شکلی گسترده در ایران طرح شد. در بار نخست در حد فاصل مرگ محمد شاه قاجار و جلوس ناصر الدین شاه به تخت سلطنت ، عده اندکی با جمع شدن دور میرزا نصرالله صدر الممالک اردبیلی خواهان پایان سلطنت قاجار و آغاز جمهوری شدند که این حرکت نافرجام شد.

سردارسپه با پیوستن به حرکت جمهوری خواهی بزودی نوک پیکان آن شد و در توافق تلویحی با رهبران این حرکت قرار شد که بعد از انتقال قدرت از سلطنت قاجار به جمهوری، وی رئیس جمهور شود.

منتهی در آن دوره بر خلاف صدر مشروطه تمایل به آزادی خواه و مردم سالاری در جامعه فروکش کرده بود و نخبگان سیاسی ایران تحت تاثیر امواج اقتدار گرایی های مدرن در اروپا بویژه در آلمان بیشتر به دولت مرکزی مقتدر برای ایجاد دگرگونی های سیاسی و اجتماعی و جمع کردن عوامل آشوب و هرج و مرج  توجه داشتند. در آن زمان ” دیکتاتور مصلح” و ” استبداد منور” از سوی عده ای رسما به عنوان راه نجات کشور مطرح می شد.

به عنوان مثال در یکی از مقالات مجله کاوه به عنوان مهمترین رسانه روشنفکری آن دوره نوشته شده بود: «راه های پیش روی ایران یکی استبداد منور، مثل پطر‌کبیر و میکادوی ژاپن است و یا استبداد سنتی و یا مشروطه که مشروطه امکان پذیر نیست و شق اول اولویت دارد.» (۱)

در مقاله ای دیگر در نشریه ایرانشهر استفاده از زور برای سامان دادن و اصلاح اوضاع چنین شرح داده شده بود:

« یک نفر مصلح، یک دماغ منور و فکر باز لازم است که هر روز صبح به زور درب منزل ما را جاروب کند،چراغ کوچه های ما را به زور روشن کند، وضع لباس ما را به زور یک نواخت نماید. معارف ما را به زور اصلاح کند. از فتنه های مجلس ملی ما به زور جلوگیری کند، دربار سلطنتی ما را به زور اصلاح و تصفیه نماید، عمله خلوت آن را به زور از اشخاص منورالفکر بگمارد، مستخدمین بی‌هنر ادارات را به زور اخراج نماید، چرخ ادارات را به زور به راه بیاندازد، مداخلات روحانیان را در امور سیاسی و سیاسیون را در امور روحانی به زور جلوگیری نماید، مجلس شورا را به زور به اشخاصی انتخاب نماید که فیمابین انستیتو پاستور و اصطبل و قهوه فرق گذارند. فقط یک دیکتاتور مصلح نیاز است که به زور، سعادت و ترقی را بر ما تحمیل نماید.» (۱)

امتناع مشروطه به معنای مساعد بودن مسیر برای پایان دادن به سلطنت قاجار و احیای ایران از طریق استقرار نظام جمهوری بود.

همچنین نگاه مثبت به استفاده از قوه قهریه نشان می دهد که جمهوری مورد نظر جمهوری دمکراتیک نبود و مشابه ترکیه آن دوران یک مدل از جمهوری اقتدار گرا مد نظر قرار داشت. در واقع سرخوردگی از بی نظمی های بوجود آمده بعد از شکست استبداد صغیر و بازسازی مشروطه باعث شده بود تا تشکیل دولت -ملت مدرن  و ایجاد نظم و امنیت در چارچوب دکترین ” توسعه آمرانه”  و ” اقتدار گرایی ” مقدم بر آزادی ها و حاکمیت قانون به معنای “مصلحت جمعی” و نه “حکم حاکم” اندیشیده شود.

بر بستر این حرکت ها موج قوی برای تشکیل جمهوری در سال ۱۳۰۲ در درون مجلس ، مجلات و فضا های روشنفکری پدید آمد.  اغلب  مطبوعات وقت در حرکتی هماهنگ در در سراسر کشور به  پشتیبانی یک پارچه از جمهوری خواهی پرداختند. سردار سپه مظهر و نماد این جمهوری خواهی بود. به موازات این تلاش های رسانه ای وقلمی ، گردهمایی ها و تجمعاتی در دفاع از جنبش جمهوری خواهی سازمان دهی می شد که در هدایت آنها روزنامه نگاران و چهره های سیاسی حامی رضا خان نقش فعالی داشتند. این نشست‌ها و اجتماعات نه تنها در مراکز عمومی، بلکه  حتی در برخی از مساجد نیز برگزار می شد. فعالیت های هنری و ادبی نیز در دفاع از جمهوری خواهی در قالب کنسرت‌های موسیقی ، نمایشنامه‌ها و شعرخوانی‌هایی نیز به صورت چشمگیر اجرا می شد.

دولت سردارسپاه نیز از منابع و امکانات خود به صورت گسترده برای ترویج ایده جمهوری خواهی استفاده می کرد. برگزاری انتخابات مجلس پنجم مشروطه و کسب اکثریت مجلس توسط دو حزب تجدد و سوسیالیست  که هر دو طرفدار استقرار نظام جمهوری بودند، فضا را برای تحقق این پروژه مساعد ساخت.

در حالی که فراکسیون اکثریت مجلس همه چیز را برای تصویب انقراض قاجار و تاسیس جمهوری در روز های آخر اسفند ۱۳۰۲ آماده ساخته بود، فراکسیون اقلیت با میدان داری سید حسن مدرس توانست با اتخاذ ترفند های پارلمانی، وقت را گرفته و مانع طرح پیشنهاد جمهوری در مجلس بشود. کشمکش بین رهبران دو فراکسیون بر سر تصویب اعتبار نامه نمایندگان به جایی رسید که نواختن سیلی از سوی دکتر حسین بهرامی به صورت سید حسن مدرس که با تحریک سید محمد تدین همراه بود، معادلات را به ضرر جمهوری خواهان تغییر داد. به سخن حسین مکی صدای این سیلی مانند رعد در تهران و اطراف آن منعکس و پراکنده شد. (۲)

این ماجرا سرآغاز زور آزمائی خیابانی موافقان و مخالفان “جمهوری ” در بازار تهران و اطراف مجلس شد و در نهایت با میدان داری روحانیونی چون شیخ عبدالحسین خرازی، شیخ محمد خالصی زاده، شیخ حسین لنکرانی  وشیخ مهدی سلطان واعظ فضا به ضرر جمهوری خواهان شد و اکثریت بازار به مخالفت پرداخت. اتفاق فیصله بخش در روز دوم فروردین ۱۳۰۳ رخ داد که ده ها هزار نفر از مخالفان مشروطه با سازماندهی و رهبری روحانیت ذکر شده در مقابل مجلس تجمع کردند و خواهان پس گرفتن طرح جمهوری شدند. سردارسپه و نیرو های شهربانی برای حمایت از نمایندگان مدافع جمهوری که محاصره شده بودند، با تجمع کنندگان درگیر شدند. مدافعان جمهوریت نیز وارد صحنه شدند اما تفکیک بین آنها و مخالفان برای قزاق ها مقدور نبود و برخی از جمهوری خواهان نیز مضروب شدند. شعا اصلی موافقان “زنده باد جمهوری” بود  و مخالفان  پرشور شعار  “ما پیرو قرانیم جمهوری نمی خواهیم”و ” مرده باد جمهوری” سر می دادند .

شدت درگیری ها که باعث رخمی شدن افراد زیادی شد ،رئیس وقت مجلس میرزا حسین خان موتمن الملک را عصبانی کرد و اعتراض وی به حمله قزاق ها با سرنیزه به مردم، فضا را به ضرر رضا خان و جمهوری خواه ها بیشتر دگرگون ساخت. سردارسپه مجبور به عذر خواهی از رئیس مجلس شد . بدینترتیب طرح جمهوریت از دستور کار خارج شد. تداوم اعتراضات به  آزاد نشدن زندانی ها و تقاضا برای دادگاهی شدن رضا خان باعث شد تا وی مدتی قهر کند اما سرانجام تسلیم خواست مخالفان شد و در  روز ۶فروردین ۱۳۰۳ به قم رفت تا با مراجعی چون آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا محمد علی شهرستانی و میرزا حسین نائینی که به دلیل اعتراض به سیاست دولت وقت بریتانیا در عراق به قم تبعید شده بودند، دیدار کند و موقیت تضعیف شده اش را ترمیم نماید. بعد از این دیدار رسما طرح تاسیس جمهوریت پس گرفته شده و رضا خان بیانیه ای در تاریخ ۱۲ فروردین همان سال بدین شرح صادر کرد:

«  بالاخره چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم، عنوان جمهوری را موقوف و در عوض تمام سعی خود را مصروف سازند که موانع اصلاحات و ترقیات مملکت را از پیش برداشته و برای منظور مقدس تحکیم اساس دیانت و استقلال مملکت و حکومت ملی با من معاضدت و مساعدت نمایند. این است که به تمام وطن خواهان و عاشقان آن منظور مقدس نصیحت می کنم که از تقاضای جمهوریت صرف نظر کرده و برای نیل به مقصدعالی که در آن متفق هستیم، به این توحید، مساعی نمایند. رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا – رضا»

(۳)

جلسه رضا خان با آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و میرزا حسین نائینی اهمیت زیادی در تغییر نظر رضا شاه از جمهوری به سلطنت داشت. در این جلسه علما از وی درخواست می کنند «این شایعه را که را در آینده نزدیک ” نظام جمهوری” با حمایت رضا خان ، جایگزین سلطنت قاجار می شود را تکذیب نماید، چرا که جمهوری خواهی موجب نارضایتی مردم شده و قبول آن مستلزم همسویی با لامذهبی موجود در ترکیه است».

(۴)

حتی شایع است که میرزا حسین نائینی به رضا خان می گوید اگر می خواهی شاه شوی برو بشو و دست از جمهوری خواهی بردار.

در سال۱۳۰۳ فتوائی مشترکا از سوی دو فقیه یادشده صادر شد که تبعیت از رضا شاه را تکلیف دینی می دانست. بر سر صحت این فتوا بحث در گرفت ولی نه میرزا حسین نائینی و نه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی هیچیک آن را تکذیب نکردند. میرزا حسین نائینی در ارسال تمثال حضرت علی برای رضا خان در ایران به نشانه اینکه وی نظر کرده است  نیز نقش داشت. سردار سپه با تبلیغ بسیار بر سر این تمثال در شهر های ایران از مرز عراق تا تهران برای تثبیت موقعیت خود استفاده بسیار کرد.

بدینترتیب با پذیرش و تسلیم رضا خان پرونده دومین حرکت جمهوری خواهی در ایران بسته شد. عوامل این ناکامی فقط محدود به مخالفت مراجع وقت، روحانیت و اکثریت بازار نبود. برخی از روشنفکران هم به این جریان بدبین بودند و ان را دسیسه بریتانیا و یا جمهوری تزئینی و تشریفاتی ارزیابی می کردند. البته همانطور که قبلا توضیح داده شد رویارویی خیلی نزدیک پیش  رفت و اگر هواداران جمهوری خواهی تدبیر به خرج می دادند و بخصوص در برابر تحرکات فراکسیون اقلیت مخالف در مجلس شکیبایی  به خرج داده و با مراجع وقت نیز رایزنی موثری می کردند چه بسا ممکن بود موفق شوند.

بنابراین رضا خان جمهوری خواه ناکامی بود که برای تسخیر قدرت ردای سلطنت بر تن کرد. در واقع سلطنت پهلوی ها امری عارضی و ناشی از ناتوانی در استقرار جمهوریت بود. البته اگر رئیس جمهور هم شده بود ، رئیس جمهوری اقتداگرا و مادام العمر می شد اما این احتمال به صورت قوی وجود داشت که بعد از وی نظام جمهوری در مسیری تکاملی به سمت جمهوری مقید به موازین دمکراسی سوق پیدا کند. ازاینرو نگاه مثبت و یا خاکستری به رضا شاه لزوما به تمایل برای بازسازی سلطنت مشروطه منتهی نمی شود  وبه لحاظ منطقی با توجه به سیر تاریخی ماجرا وتمایل اصلی وی،  انتخاب نظام جمهوری تناسب بیشتری دارد.

منابع:

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی, مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.