اعتراضات سراسری و دیالکتیک امید


حرکت اعتراضی سراسری بسان زلزله ای سنگین جامعه ایران را به تلاطم واداشته است. اگرچه  ایستایی یا تداوم این حرکت هنوز معلوم نیست اما به نظر می رسد از دینامیسمی برخوردار است که باعث  دوام آن در روندی پر فراز و نشیب شود. در واقع این حرکت آغاز آغاز است و نقطه عطفی که  تکاپو های سیاسی تحول خواهانه مردم ایران را در مسیری جدید به جریان انداخته است.  البته ممکن است این حرکت حالت فرایندی و پیوسته پیدا نکند و  مصداق یک برخورد واکنشی  باشد که نشانگر شکل گیری هراس و اضطراب بالا در جامعه در برابر تصور فقدان آینده برای ایران است .

در واقع حرکت بروز  علامت هایی است که آشکار می سازد درد  ورنج بخش هایی از جامعه و بخصوص ارتش بیکاران و بخش های محروم از آستانه تحمل پذیری عبور کرده است.  همچنین نشان می دهد که بخش قابل اعتنایی از  مردم  تداوم وضعیت موجود و ساختار قدرت متصلب و اصلاح ناپذیر را برای کشور فاجعه بار تلقی کرده و خواهان توقف سیر قهقرایی اوضاع هستند.

هر کدام از سناریو های تحلیلی یادشده به واقعیت بپیوندند در این نکته شریک هستند که ناامیدی، زهدان حرکت اعتراضی و گسیل شدن مردم ناراضی و خسته از فشار های گوناگون به خیابان ها بود. این ناامیدی هم در سطح روانی وجود داشت و هم در ارزیابی از وضعیت سیاسی موجود و بخصوص توان دولت روحانی در حل و یا کاهش مشکلات کشور. می توان بر اساس شواهد موجود و کنش های معترضان این فرضیه را طرح کرد که آنها ابتدا در درون ساختار ذهنی خود دچار یاس و هراس شده بودند و در نتیجه از سر خشم و استیصال عصیان را برگزیدند. در سطحی دیگر امید و اعتماد به ساختار و سازوکارهای قانونی موجود را از دست دادند و با تداوم عملکرد دوگانه روحانی و پشت کردن وی نسبت به وعده هایی که در ایام انتخابات داد، به این نتیجه رسیدند که دستیابی به خواسته های معیشتی و اولیه آنها و حفظ کرامت انسانی شان نیازمند تغییرات سیاسی بزرگ و نفی توامان هر دو جناح جمهوری اسلامی است.

اما اگرچه این ناامیدی نقطه شروع حرکت بود، اما در ادامه و به شکلی پارادوکسیکال در حین کنش اعتراضی امیدآفرین شد. به نوعی می توان گفت اعتراضات سراسری دی ماه دیالکتیک ناامیدی وامیدواری را در سپهر عمومی نمایان ساخته است.دیالکتیک در اینجا به تعبیر هگلی است که بر اساس نظریه هراکلیوس تضاد و تناقض را شرط تکامل فکر و تاریخ دانسته و مدعی شد که که پیوسته در طبیعت ضدی از ضد دیگری تولید می شود. بر مبنای نظر هگل تضاد ها و نارسایی ها باعث می شود تا فرد و یا جریان به سمت شکوفایی و اندیشه بهتر رهنمون شود. این برداشت دیالکتیک که در آثار و نوع نگرش متفکران دیگری چون دیدرو نیز مشاهده می شود که با نوسان در دو امر متضاد، حقیقت و امر درست را تبیین می کنند، بر اعتراضات  یادشده صدق می کند.

ناامیدی اولیه بخشی از جامعه را به حرکت واداشت تا خود کاری بکنند. آنها تنها برای بیان اعتراض و خشم و ناراحتی خود از ناملایمات به صحنه نیامدند بلکه با ریسک کردن و پذیرش مخاطرات راه مورد نظر برای حل مشکلات را نیز اعلام کردند. حرکت آنها نه با مطالبه محوری قابل اطلاق به نیرو های جامعه مدنی وگروه های صنفی و شئوناتی تطبیق می کرد و نه تنها جنبه سلبی و تخلیه سازی روانی داشت، بلکه شامل حالت ایجابی و سیاسی نیز بود. این حرکت در حین کنش از انگیزه های اولیه معیشتی و خواسته های شخصی فراتر رفته و بعد کاملا سیاسی به معنای اقدام برای تغییر را متبلور ساخت. این سویه ایجابی و خصلت سیاسی حرکت، وجه امیدآفرین آن را نمایان می سازد که بازتابی گسترده در جامعه  وایرانیان درون و برون کشور یافت. اجتماع افراد و همبسته شدن آنها در حرکتی جمعی که محصول خودانگیختگی فردی آنها و هراس مشترک از سرنوشتی تیره بار بود، آنها را امیدوار کرد که از طریق اعتراضات هماهنگ می توانند شرایط را تغییر دهند.  خواسته های شخصی آنها در  هنگام کنش اعتراضی با خیر عمومی و سعادت جامعه پیوند خورد.  این پیام در شرایطی به کلیت جامعه منتقل شد که رکود سیاسی و سیاست زدایی  به مدت ۵ سال بر عرصه عمومی حاکم شده بود.

اکنون بار دیگر رویکرد های سیاسی جنبش محور جان گرفته و خونی تازه در کالبد آنها جاری شده است. بعد از افول جنبش سبز این نخستین بار است که قائلان به  تحول خواهی از طریق جنبش اجتماعی و خلق قدرت مردم خارج از کانون ها و نهاد های رسمی فرصت عمل پیدا کرده اند. این اشتیاق و رجا ظرفیت ارزشمندی برای گذار به دمکراسی و رهایی میهن از نابودی است.

شاید این بحث مطرح شود که فروکش کردن اعتراضات و چه بسا خاموشی آن مجددا یاس آفرین شود. اما بعید است چنین اتفاقی حداقل در این مرحله بیفتد چرا که تازه آغاز ماجرا است.  چون این حرکت غیر منتظره بوده و از نقطه صفر شروع شده است انتظار رخداد فوق العاده از آن منطقی نیست . داوری پیرامون در سطحی فردی و اجتماعی نیازمند گذشت زمان است.  پیامد های  گستردگی جغرافیایی  و اثر گذاری سیاسی آن تا حدی وسیع بوده که بخش های مختلف جغرافیایی سیاسی را با واکنش های متفاوت به تحرک واداشته است. این پیامد ها تاثیرات امید آفرین برای اقشار و طیف های گوناگون ناراضی مردم و نیرو های سیاسی معتقد به تغییرات بنیادین ساختار قدرت و اصلاحات ساختاری داشته است . این امید برخواسته از ناامیدی نسبت به بخش مسلط قدرت و بخصوص نهاد ولایت فقیه و همچنین اصلاحات  در چارچوب قانون اساسی موجود است.

امید  واشتیاق خلق شده سویه های متفاوتی دارد که مهمترین آن باور به ایجاد تغییرات بزرگ سیاسی با اتکاء به خواست و نیروی مردم از طریق نمایش قدرت در اعتراضات خیابانی است. این تصور و ارزیابی ذهنی هر چقدر برای اصلاح طلبان دولت محور نگران کننده است و آن را تهدیدی برای راهبرد سیاسی مورد نظر خود می دانند، برای تحوال خواهان و جریان های سیاسی مدافع عبور از جمهوری اسلامی و انحلال نهاد ولایت فقیه دلگرم کننده است.

در مجموع می توان گفت حرکت اعتراضی سراسری دی ماه که تازه در آغاز راه است، در تعبیری دیالکیتکی ناامیدی بوجود آمده را با کنش اعتراضی ناگهانی خود به امید تبدیل کرد و با افشاندن  بذرهای اشتیاق در عرصه عمومی ،اراده و اعتماد به نفس در نیرو های خواهان تغییرات سیاسی بزرگ را تقویت کرد. این امیدواری ایجاد شده در مرحله اولیه است  و بقاء آن  به آینده اعتراضات، شرایط سیاسی ، واکنش حکومت و نوع بازی کنش گران حامی و حامل وابسته است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.