شاه حسینی ،راد مرد سیاست ایران

آقای حسین شاه حسینی از  اعضاء شورای مرکزی جبهه ملی ایران و پیشکسوتان جریان ملی- مذهبی در سن ۹۰ سالگی چشم بر دنیا بست و راهی زندگی جاوید شد. همه عمر پر تکاپوی شاه حسینی به عشق اعتلای ایران ،حاکمیت مردم سالاری، رشد معنویت و اخلاق سپری شد. او فرد خاصی در سیاست ایران بود که ورزش، آئین فتوت، بازار، مذهب و سیاست را در وجودش پیونده داده بود و از این حیث کاراکتری کاملا متمایز داشت. غلط نیست اگر گفته شود وی به دلیل حضور پر رنگ و مستمردر متن تحولات سیاسی و اجتماعی، تاریخ ناطق ایران و بویژه تهران در هفت دهه اخیر بود که  به لطف حافظه قوی و سرشار او و تعهدش به بیان صادقانه رویداد ها منبعی ارزشمند برای تاریخ شفاهی بود که ناگفته ها و نکات ناب و دست اولی از وقایع تاریخی را در سینه خود نگاه داشته بود.

شاه حسینی ارتباطات سیاسی، اجتماعی و مذهبی گسترده ای در طول بیش از شصت سال سیاست ورزی  خود داشت و در جریان جنبش ملی شدن نفت، نهضت مقاومت بعد از سقوط دکتر مصدق و انقلاب اسلامی با طبق گسترده ای از نیرو های سیاسی اعم از جبهه ملی، نهضت خداپرستان سوسیالیست، حزب ایران، حزب ملت ایران،حزب زحمتکشان، نهضت آزادی ،فدائیان اسلام، روحانیت مبارز ارتباط داشت . بعد از انقلاب نیز ارتباطاتش را در محدوده نیرو های ملی و ملی- مذهبی حفظ کرد.

فرایند سیاسی شدن و تمایل به مبارزه شاه حسینی را باید در چارچوب خانواده ای که وی در آن به دنیا آمد، دریافت. پدرش شیخ زین‌العابدین نوری شاه‌حسینی ،روحانی بود که به کشاورزی و تجارت نیز می پرداخت. فشار ها در دوره رضا شاه باعث شد لباس روحانیت را در بیاورد و مکلا شود اما همچنان باور ها و اعتقادات مذهبی و روحانی اش را ادامه دهد. وی از نزدیکان سید حسن مدرس  بود که در حمایت از او در اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی در راستای مبارزه با استکبار و استبداد و حفظ آرمان های مشروطیت  در اصناف بازار فعالیت سیاسی می کرد. او همچنین با شیح حسین لنکرانی روحانی سیاسی مشهور تهران نیز مناسبات نزدیکی داشت و حتی قرار گذاشته بودند در صورتی که قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله اجرا شود، یک گروه مخفیانه با خط مشی خشونت آمیز تحت عنوان ” کمیته ضد مجازات” با هدف مجازات آمران و عاملان تشکیل دهند. او کتابی در رد عقاید بهائیت نیز نوشته  و در روز های بعد از شهریور ۱۳۲۰ نیز مقالاتی از وی  در خصوص شرایط دوران حکومت رضا شاه در روزنامه ها منتشرشده است.

بدینترتیب شاه حسینی در فضایی که عواملی چون  “پیوند دین و سیاست” ،”دینداری متشرعانه و اخلاق مدار”، “فعالیت های صنفی در بازار” ، “استقلال خواهی” و “ضدیت با رضا شاه و استبداد پهلوی” حاکم بود ،تربیت شده و بزرگ شد. ازاینرو سیاست و ایفای مسئولیت اجتماعی با تار و پود وجود او از ابتدا آمیخته بود. اما اتفاق مهم دیگری که در شکل دهی به هویت و شخصیت او نقش داشت تحصیل در دبیرستان  سرچشمه تهران و آشنایی با  معلمانی سیاسی مانند محمد نخشب،سرفراز،شکیب و رضایی و صفاپور بود. او به نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست متمایل شد و برداشتش از مذهب به سمت هویت ملی- مذهبی و سویه نوگرایانه تحول یافت. البته وی کماکان اعتقادات سنتی مذهبی خود  وبخصوص همراهی با روحانیت را حفظ کرد. اما در نهایت روحانیونی چون آیت الله سید رضا زنجانی و آیت الله سید محمود طالقانی را مورد توجه قرار داد که در کنار توجه به مقتضیات روز در بینش مذهبی، روحیه ظلم ستیز و عدالت طلبانه داشتند و به مبارزه سیاسی برای آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش اهتمام می ورزیدند. در عین حال متاثر از روحانیونی مانند شیخ حسین لنکرانی نیز بود که در عین مبارزه سیاسی در چارچوب اسلام فقاهتی به کار های خیریه و کمک به مردم نیازمند تلاش ویژه ای داشتند. در مجموع شاه حسینی تحت انگیزه های مذهبی و توصیه های روحانیون مورد علاقه اش به سیاست وارد شد اما در روندی تدریجی گرایشی از مذهب را برگزید که ضمن نگاه انسانی، عدالت طلبانه و متعهد به خیر عمومی و عمل صالح ، مشوق سیاست در شکل مصلحت همگانی وظلم ستیزی باشد اما دولت و حکومت را در دست نگیرد. او ضمن دفاع از تلفیق دین و سیاست مخالف پیوند دین و دولت بود و تقسیم بندی حاکم بر سیاست ایران پیش از تاسیس جمهوری اسلامی مبنی بر تفکیک ولایت عرفی و مذهبی را قبول داشت که دولت بر اساس موازین عرفی و ضمن رعایت قوانین شرعی اداره شود و روحانیون کنترل حکومت را در دست نگیرند. ازاینرو وی در ایران بعد از انقلاب جبهه ملی را به عنوان گروه سیاسی برای فعالیت برگزید.

فعالیت های سیاسی شاه حسینی از نهضت ملی شدن صنعت نفت و بعد از  تشکیل  «سازمان نظارت بر آزادی انتخابات» توسط دکتر مصدق ونمایندگانی از مجلس پانزدهم مثل حسین مکی، مظفر بقایی و حائری‌زاده شروع شد و سپس با اعلام موجودیت جبهه ملی به آن پیوست که به خاطر آن از دبیرستان‌های علمیه و دارالفنون اخراج شد و سرانجام از هنرستان فارغ التحصیل شد. تحصیلات دانشگاهیش در رشته شیمی در هنرسرای عالی نیز به دلیل زندان نیمه تمام باقی ماند.

البته انگیزه فعالیت سیاسی در وی موقعی بوجود آمد که وی همراه پدرش در جلسات سید ابوالقاسم کاشانی شرکت می کرد. بعدا ها این انگیزه در جلساتی که با حضور افرادی چون  شیخ‌العراقین بیات، تهرانچی، رضازاده شفق، شیخ محمد عبده، سیدمحمدصادق طباطبایی، نجم‌الملک، سیدجلال تهرانی و دکتر مصدق در منزل پدرش  بعد از سقوط رضا شاه ، تشکیل می شد، گسترش یافت. وی در ابتدای نهضت ملی شدن صنعت نفت ضمن همکاری و ارتباط با همه گروه های حامی اما در کنار آیت الله کاشانی قرار داشت و به دلیل سوابق خانوادگی و اینکه آیت الله کاشانی وصی پدرش بود، کار خاص سیاسی را در کنار او انجام می داد. مدتی نیز با حزب زحمتکشان همکاری می کرد اما بعد از شدت گرفتن اختلافات بین کاشانی و مصدق و انعشاب در درون حزب زحمتکشان
، وی دکتر مصدق را انتخاب کرد. اما فعالیت حزبی نداشت و در عین حال با همه گروه های مبارز ارتباط نزدیکی داشت. سقوط دکتر مصدق فصل جدیدی در سیاست ورزی او گشود. او از پایه گذاران نهضت مقاومت ملی بعد از شبه کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است و به شهادت اظهاراتش  «شب هنگام با دوچرخه محمد نخشب “ترک آن” سوارشده به منزل آیت اله حاج سید رضا زنجانی خیابان فرهنگ در امیریه رفته ، و به پیشنهاد محمد نخشب “نهضت مقاومت ملی” را با داریوش فروهر و نماینده حزب ایران و حزب نیروی سوم پایه‌گذاری می‌کنند» با این فعالیت ها پایش به زندان باز شده و امکان فارغ التحصیلی از دانشگاه را از دست می دهد. در جریان جان باختن خانعلی در مبازرات صنفی معلمان تهران او فعال می شود و اجازه نمی دهد ساواک جنازه خانعلی را تحویل ندهد. بعد از ۱۵ خرداد او به حمایت از مبازرات آیت الله خمینی پرداخت و در کل دوران دهه چهل و پنجاه  در کنار رهبران جبهه ملی دوم و سوم چون آیت الله طالقانی، ادیب برومند، دکتر غلامحسین صدیقی، شاهپور بختیار، داریوش فروهر، الهیار صالح، کریم سنجابی و مهندس مهدی بازرگان  به مخالفت و مبازره با استبداد پهلوی پرداخت. در عین حال روابط نزدیکی با نهضت آزادی و نیرو های ملی – مذهبی چون کاظم سامی، حسین راضی و علی شریعتی داشت.

بعد از انقلاب به دلیل ارتباطات قدیمی از سوی مهندس بازرگان و سوابق ورزشی اش به ریاست تربیت بدنی انتخاب شد. مدت کوتاهی در این سمت و همچنین ریاست کمیته المپیک باقی ماند. در این دوران وی تا حد زیادی در برابر دخالت سیاست و ورزش مقاومت کرد، ساختار فدراسیون ها را بر هم نزد اما تفکیک جنسیتی را با رعایت حق ورزش زنان اعمال نمود. بعد از شروع به کار دولت رجایی وی از قدرت خارج شد و به عنوان عضو جبهه ملی فعالیت سیاسی می کرد. بعد از حاکمیت انحصاری جریان خط امام در سال ۶۰ وی به انتقاد از وضعیت موجود پرداخته و در قالب اپوزیسیون وفادار به اصل انقلاب فعالیت کرد و به خاطر مواضع انتقادیش راهی زندان شد و برخورد های تندی را از سوی اسدالله لاجوردی تحمل کرد که به دلیل سوابق رفاقت پیش از انقلاب انتظار آن را نداشت.

در دهه هفتاد و فعالیت دوباره جبهه ملی به آن پیوست و در کنار افرادی چون زنده یاد ها ادیب برومند و پرویز ورجاوند در شورای مرکزی فعالیت کرد. از این دوره تا پایان عمر وی فعالیت سیاسی پر رنگی نداشت و به عنوان عضو جبهه ملی و جریان ملی-مذهبی  حامی مواضع آنها بود و به بیان مواضع انتقادی مشفقانه و مصلحانه خود اکتفا کرد. در جریان ترور وحشیانه فروهر ها او از اولین کسانی بود که در پای جنازه های قطعه قطعه شده آنها حاضر شد و به عنوان وصی تشییع جنازه آنها را هدایت کرد. تشییع جنازه مرحوم ورجاند در منظریه نیز با پای فشاری وی انجام شد و  نیروی انتظامی  نتوانست جلوی آن را بگیرد.

شخصیت شاه حسینی غیر از سیاست و مذهب دو وجه مهم دیگر داشت که ورزش و آئین فتوت بودند. اگرچه او ورزشکاری مشهور و صاحب مقام های قهرمانی نبود. اما فعالیت هایش در رشته های والیبال ، بسکتبال و راگبی در دوره های اولیه شکل گیری آنها در ایران باعث شده بود تا ارتباطات خوبی با جامعه ورزشی ایران داشته باشد. او عضو تیم بوستان ورزش بود که امتیازش در زمان شاه لغو شد. رویکرد ورزشی شاه حسینی دو ویژگی مهم داشت. نخست توجه به مسئولیت سیاسی و اجتماعی و دیگری روحیه پهلوانی.این دو ویژگی باعث شد تا در کنار ورزشکارانی قرار بگیرد که این دو صفت را داشته و مشوق آنها باشد. از این رو از نزدیکان زنده یاد پهلوان نام آور ایران غلامرضا تختی بود .

شاه حسینی به دلیل محیطی که در آن بزرگ شده بود و سوابق خانوادگی و نزدیکانش ازمعدود کسانی بود که به آئین فتوت آگاهی داشته و دلبسته آن بود. آئین فتوت مجموعه فعالیت قشر مهمی از جامعه در زمان ماقبل مدرن ایران اشاره دارد که هنوز آثارش در جامعه مشهود است. جوانمردان، فتی ها، مشدی ها، برن و بهادر ها، پاتوق دار ها ، عیاران و لوطی ها جمعی بودند که در غیاب پلیس و نهاد های مدرن انتظامی و امنیتی، امنیت محله ها را تامین و امین مردم در انجام امور مربوط به مسافرت، تنظیم قرار دادها، مراوده های تجاری، دفن وکفن و تشییع مردگان ، بزرگ کردن یتیمان، مقابله با دزد ها ،برگزاری مراسم عروسی ها و جشن هاو … بوده اند. این جمع با پشتوانه  نفوذ و اعتبار مستقل مردمی ، به ساماندهی کار های مردم می پرداخته و محل مراجعه و آرامش خاطر آنان بودند. در عین حال این جمع ارتباط تنگاتنگی با روحانیون مردمی و دارای حسن اشتهار نیز داشته اند. شاه حسینی آشنایی و اطلاعات دست اولی از این  خرده فرهنگ و شان اجتماعی در ایران داشت و هم از شیفتگان آن بود و می کوشید تا در حد امکان در دوران مدرن ویژگی هایی از این آئین را بازسازی نماید که عمدتا در قول و رفتار و کردار شخصی اش متجلی می شد.

فعالیت های شاه حسینی در بازار نیز وجه مهمی از کارنامه سیاسی ،اجتماعی و حرفه ای او است که در کنار معیشت و عوامل اقتصادی توجه به منافع ملی، توسعه کشور، مخالفت با فساد و پایبندی به سیاست ملی، دمکراتیک و عدالت طلبانه را مورد توجه  قرار می دهد.

شاه حسینی اینک به تاریخ پیوست اما خاطرات، فعالیت ها، باور ها و ثمرات وجودی او الگویی ارزشمند برای کنش گری سیاسی و اجتماعی متعهد به خیر عمومی است. انسانی که همه عمر را با امید، عشق به میهن،  شرافت  ،اخلاق، مدارا، تساهل، حق طلبی ، آزادی خواهی ،عدالت جویی، پهلوانی و خدمت به مردم گذراند. در برابر سختی ها کمر خم نکرد، از مبارزه با استبداد و استعمار دست نکشید، به سراب ها دل خوش نکرد، از انتقام گیری و کینه و نفرت  نیز احتراز کرد و کوشید با  شکیبایی، استقامت و برخورد انسانی وبزرگوارانه مسیر رهایی از اختناق و انسداد موجود گشوده شود. روحش شاد و نامش بلند باد

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.