بحران هستهای ایران حالت دو بعدی بین ایران و غرب ندارد بلکه پروندهای چند بعدی است. یکی از وجوه مهم این پرونده بعد منطقهای آن است و منظور از منطقه اسرائیل، اعراب و ترکیه هستند. هر یک از این کشورها حساسیتهای متفاوتی نسبت به ایران هستهای دارند.
موضع اسرائیل
موضع منفی دولت اسرائیل بیشتر متاثر از ویژگیهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و اصرار آن بر نفی موجودیت اسرائیل است. از این رو دولتهای مختلف اسرائیل، دستیابی جمهوری اسلامی به هر قابلیت اتمی را که کاربری دو گانه صلحآمیز و نظامی داشته باشد، خط قرمز خود میدانند و این موضوع فراتر از خواست دولتها، یک ملاحظه و اولویت بالای امنیتی برای اسرائیل است. این مسئله کلید فهم اصرار نابجا و نامعقول بر مخالفت مطلق جامعه جهانی با غنیسازی در هر سطحی در داخل خاک ایران است.
اما اگر حکومتی غیر از جمهوری اسلامی در ایران حاکم بود که گرایش ضد اسرائیلی نداشت و حاضر به به برقراری روابط متوازن و متعارف با این کشور بود، آنگاه موضع اسرائیل تفاوتهای جدی پیدا میکرد. همانگونه که این کشور در زمان حکومت پهلوی حاضر به همکاریهای اتمی با ایران شده بود و به گفته برخی از منابع که هنوز صحت ادعای آنها قطعی نیست، پیشنهاد تجهیز ایران به سلاحهای اتمی را مطرح کرده بود.
بنابراین حساسیت اسرائیل که خود به شیوهای غیرقانونی و مخفیانه صاحب جنگ افزارهای هستهای شده است، نسبت به اصل واحد سیاسی – جغرافیایی نیست بلکه تابعی از خصلت ایدئولوژیک حکومت و نوع نگاه به اسرائیل و بخصوص نگرانی از موضع محو اسرائیل در پروپاگاندای جمهوری اسلامی است.
در زمان سلطنت محمدرضا شاه اگر چه هیچگاه روابط رسمی و دیپلماتیک کامل بین دو کشور برقرار نبود اما اشتراک منافع در تقابل با جریان پانعربیسم و هماهنگی با سیاستهای کلان غرب در منطقه باعث شد که دولتمردان اسرائیلی حساسیتی نسبت به افزایش قدرت نظامی ایران و از جمله دستیابی احتمالی به بمب اتم نداشته باشند.
موضع کشورهای عربی
علاوه بر اسرائیل، اعراب و نیز ترکیه به برنامه هستهای حکومت ایران حساس هستند. به نظر میرسد دغدغه اعراب و ترکیه نسبت به ایران هستهای، ارتباطی با نوع حکومت نداشته باشد بلکه کلا نسبت به دستیابی و یا نزدیک شدن به قابلیتهای فنی تولید جنگ افزار اتمی توسط ایران مخالف میورزند و آن را تهدیدی استراتژیک ارزیابی میکنند.
بررسی سیر پرونده هستهای ایران مشخص میسازد که عربستان سعودی، مصر، اردن و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس در افزایش حساسیتهای جهانی نسبت به برنامه هستهای حکومت نقشی انکارناپذیر داشته و مشوق غرب در افزایش سخت گیریها نسبت به ایران بودهاند.
حتی عربستان و متحدان منطقهایاش تمایل داشته و دارند بحران هستهای به فرصتی برای انزوای ایران و در نتیجه تقویت موضع آنها در مدیریت منطقه تبدیل شود. بر اساس اسناد ویکیلیکس، ملک عبدالله در مقطعی از دولت آمریکا تقاضا میکند به ایران حمله نظامی کرده و به زعم وی سر مار را قطع کند.
بنابراین اکثر کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی از تشدید شکاف بین ایران و غرب استقبال کرده و از آن بهره برداری سیاسی نمودهاند.
در واقع بستر و زمینه حساسیت کشورهای عربی به رقابت راهبردی انها با ایران و در چارچوب تقابل عرب و عجم، شکل و استمرار یافته است. اما موضوع به همین جا ختم نمیشود و با توجه به رویکرد ستیزهجوی حکومت در سیاست خارجی، برخی نگرانیهای قابل درک نیز آن را تشدید نموده است.
به این ترتیب، دستیابی به تفاهم هستهای نیازمند در نظر گرفتن فاکتور منطقهای و بخصوص حساسیتزدایی از کشورهای عربی نیز است. اهمیت این نیاز با توجه به اتحاد استراتژیک امریکا با این کشورها در منطقه برجسته میگردد.
موفقیت سیاست اعتدال روحانی در مناقشه هستهای و دور ساختن اختلافات با آمریکا از نقطه جوش و دفع هزینههای سنگین، به مصالحه با اعراب پیوند خورده است.
البته تلاش برای اعتمادسازی در کشورهای عربی به معنای پذیرش همه خواستههای آنها نیست بلکه تاکید بر پیدا کردن فضای مشترکی است که با کنار گذاشتن زیادهخواهی از سوی آنان، در آنها ایجاد اطمینان کند که ضرری از ناحیه فعالیتهای هستهای ایران متوجه آنها نیست.
همان طور که روحانی به غرب پیام مصالحه و تعامل به جای تقابل میفرستد و یا حداقل در صدد کاهش سطح تنشها است، اتخاذ رویکرد مشابهی در مواجهه با اعراب نیز ضرورت دارد.
در این میان دولت روحانی نیاز دارد از موضعگیری مشابه صادق خرازی بپرهیزد. خرازی در برخوردی که بوی نژادپرستی از آن به مشام میرسد، با طرح تعابیر غیرمدنی و ناپسند گفت: «بیخود نیست که قرآن کریم میفرماید ان الاعراب اشد کفرا و نفاقا. من با اعراب خیلی کار کردهام. نخستین کسی بودم که دیالوگ ایرانی- عربی را راه انداختم. هرچه با آنها لطف کنید، منافقانهتر عمل میکنند. این روزها دارند دق میکنند که چه خبر شده است. بین ایران- غرب و ایران- امریکا. اعراب از اسرائیلیها علیه ما متحد و بدترند»
ادعای وی در خصوص اینکه نخستین فردی بوده است که دیالوگ ایرانی- عربی را راه انداخته با واقعیات تطبیق نمیکند. مشکل، ادعاهای ناشی از خودشیفتگی و اتخاذ ادبیاتی مشابه احمدینژاد آن هم از سوی مدعی ترویج گفتگوی تمدنها و شهروند جهانی نیست، بلکه تاکید وی بر اتخاذ رویکرد تقابلی با اعراب در مواجهه با غرب است.
علیالقاعده دولت روحانی و به خصوص وزارتخارجه باید با دقت تحرکات ضدایرانی کشورهای عربی را دنبال کرده و اقدامات لازم برای خنثیسازی آنها را انجام دهند. اما فراتر از این مسئله باید بکوشند رویکرد ناشی از اعتدال را نیز در عمل به کشورهای عربی نشان دهند. در اصل تلاش اعلام شده برای تفاهم هستهای نباید مسیری را برود که تنشزدایی بین ایران – غرب و ایران – آمریکا مستلزم باخت برای کشورهای عربی جلوه داده شود.
مهارت دستگاه دیپلماسی روحانی متضمن ایجاد اطمینان و حساسیتزدایی از کشورهای عربی است. در غیر این صورت رسیدن به تفاهم هستهای سخت میشود و همچنین تنشهای منطقهای به ضرر ایران افزایش مییابد. در این راستا استفاده از کارت رفسنجانی کارگشا به نظر میرسد. رفسنجانی با توجه به رابطه خوب خود با ملک عبدالله، میتواند اختلافات موجود را مدیریت کرده و در دادن اطمینان به کشورهای عربی یاری رساند.
همچنین دولت نیاز دارد تا تغییر در برنامههای هستهای را به گونهای مدیریت کرده و اطلاع رسانی کند که تاثیری منفی در معادلات منطقهای نگذارد و در مسیر رقابتهای متعارف در منطقه قرار گیرد. ازاین رو اهمیت دادن به ابعاد منطقهای مناقشه، عاملی مهم در رسیدن به تفاهم هستهای است.