شریف هم به نام، هم به صفت

دکتر محمد شریف وکیل و استاد برجسته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در روز های آغازین سال ۱۳۹۰ عیدی اش را از وزارت علوم دولت احمدی دریافت داشت و حکم اخراج و لغو استخدام به وی ابلاغ شد. بدینترتیب اظهارات کامران دانشجو وزیر علوم تحقق یافت که وعده اخراج اساتید سکولار و دانشگاهیان غیر همسو با نظام را داده بود.
دکتر شریف انسانی مذهبی و متدین هست که درتمام عمرش به دین اسلام عملا و نظرا باور و اعتقاد داشته است. انتساب صفت سکولار به وی تنها در معنای جدایی نهادی دین و دولت و عدم وجود امتیازات خاص برای دین داران معنا می باید. سکولاریزمی که ولایت مداران به غلط دین ستیزی تعریف می کنند بر وی تطبیق ندارد. در اصل نگرش نو گرایانه او به اسلام که نزدیکی زیاد با قرائت نیروهای ملی مذهبی از پویش دینی دارد ، مزاحم کسانی است که دینداری را در بینش خاص خود محصور می کنند. او اهل بنا کردن سقف معیشت از ستون شریعت و دل بستن به روایت های ایستا و واپسگرایانه از مذهب نبوده است. حال طبیعی است برداشت مدرن ، حق طلبانه و انسانی وی از دین بر کسانی سنگین بیاید که خرقه تزویر بر تن کرده اند و مقاصد قدرت طلبانه شان را در زیر نقاب جریان بیداری اسلامی دنبال می کنند.
ولی گناه بزرگتر دکتر شریف دفاع حقوقی از زندانیان بی پناهی است که اسیر دست داروغه های شهر و قاضیانی بودند که با پشت پا زدن به وجدان و شرافت کاری خود نگاه به دهان قدرت دوخته اند که چه فرمان و فرموده ای صادر می شود تا از آن تبعیت جویند. او همواره به شکلی منطقی و متعهدانه پرونده زندانیان سیاسی را تعقیب می کرد و بنحو مستمر و خستگی ناپذیری وضعیت قضایی آنها را تا مرحله آخر پیگیری می نمود.
تحقیر ها، تهدید ها، کنایه ها و معطل کردن های مسئولین شعبه های خاص در وی تاثیری نداشت و با آرامش و متانتی تحسین برانگیز به کارش ادامه می داد. البته زبان و قلمش در هنگام دفاع در دادگاه و تدوین لایحه های دفاعیه برنده ، قاطع و مستدل بود.
چهره های زیادی از فعالان دانشجویی ، مدافعان حقوق زنان، روزنامه نگاران ، اساتید دانشگاه ، فعالان هویت طلب قومی ، اصلاح طلبان و گروه های سیاسی مدیون تلاش های بی چشمداشت وی هستند.
وی فقط به نام شریف نیست بلکه به صفت نیز شریف است. او یکی از بزرگوارترین، با دانش ترین، حرفه ای ترین و خوشنام ترین وکلای مملکت است که ترکیب متوازنی از دانش نظری، مهارت حرفه ای و دفاع از دمکراسی و حقوق بشر را در زندگی حرفه ای و اجتماعی اش بروز داده است. وزارت اطلاعات علی رغم شایستگی های فراوان و صلاحیت علمی اش هیچگاه با رسمی شدن وی در قالب هیات علمی موافقت نکرد و حال حضور حداقلی وی در کرسی تدریس را نیز تحمل نکرد.
دکتر شریف سالیانی را در دوران مخوف دهه شصت به همراه همسرش در زندان گذراند و تاوان پایبندی به آرمان هایش را پس داد. اما پس از آزادی با برخوردی انتقادی و واقع بینانه در دام جزم اندیشی گرفتار نشد و مسیر تازه ای را برگزید که ثمرات آن در سالیان بعد شکوفا گشت و آثار مثبت آن و تاکنون جامعه مدنی ایران را بهره مند می سازد.
ساده زیستی، تواضع و بی اعتنایی او به مال و قدرت مثال زدنی است. وی در شرایطی از اوقات کاری خودش و رفاه خانواده اش صرف نظر می کرد که فرصت های کاری بزرگی به وی پیشنهاد می شد و می توانست زندگی مرفهی دست و پا کند ولی روحیه آزاده و طبع بی نیاز وی مجالی برای توجه به این فرصت ها نمی داد و برای عقایدش، وطن دوستی و دفاع از حقوق ملت براحتی از همه آنان گذشت.
وی در مسند وکالت تاکید زیادی بر بیان حقوقی و عمل در چارچوب موازین قانونی داشت و نسبت به هیجان گرایی ، جنجال رسانه ای، برخورد ها ی سیاسی و موقعیت سازی برای خودش از طریق تبلیغات رسانه ای اکراه زیادی داشت.
دیگر خصلت برجسته وی اهتمامش به مسائل نظری ، پژوهش و تحقیق است که باعث شده وی حقوق دان و یک مدافع حقوق بشر عمیق و ژرف اندیش باشد.
حال اخراج او تدام قصه پر غصه سرنوشت تلخ دانشگاهیانی است که تدریس و علم را با رعایت اصول انسانی و وفاداری به سنت روشنگری پیوند زده اند. منزلت و اعتبار دانشگاه در جامعه ما به میزان زیادی مرهون از خود گذشتگی و پایبندی اساتید آزادی خواه و متعهد به پرنسیب های دانشگاهی است که هیچگاه حاضر نشدند در برابر استبداد تمکین کنند ، یا توجیه گر ساختار قدرت باشند یا در برابر کج روی ها و بیداد گری ها سکوت پیشه نمایند و یا برای حفظ کرسی تدریس از عمل به رسالت اجتماعی سر باز زنند. این چهره های درخشان از بزرگترین مفاخر و سرمایه های جامعه دانشگاهی ایران هستند. هزینه ها و مرارت هایی که این اساتید روشن اندیش پرداخت کرده و می کنند نهال استقلال دانشگاه را آبیاری می می نماید و بخشی از توشه لازم برای پایان “شکاف و رویارویی هفتاد ساله دانشگاه و ساختار قدرت” به نفع دانشگاه مستقل، پاسدارنده آزادی، اندیشه محور ، و وفادار به “نقادی” را فراهم می سازد.
این روز های سخت وظلمانی می گذرد ولی مشی شریف الهام بخش و چراغ راه شرافت وکالت و استادی دانشگاه باقی خواهد ماند.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای شریف هم به نام، هم به صفت بسته هستند

بهاره هدایت ، انکار “مردانگی شجاعت”

بعضی وقت ها آدم تا درستی باوری را به صورت ملموس تجربه نکند اعتقاد و موافقت نظری اش عمق نمی یابد و در ژرفای ذهنش ریشه نمی دواند. شجاعت و دفاع جانانه بهاره هدایت از حق اعتراض مسالمت آمیز در راهپیمایی برای آزادی اکبر گنجی از زندان در تابستان ۱۳۸۴ و ایستادگی در برابر خشونت نیروهای انتظامی ، پیوند زنانگی وشجاعت را برای من عینیت بخشید. البته پیش از آن روایت های شیر زنان زیادی را در اسطوره های ملی و خارجی ، تاریخ کشور مان و شخصیت های مذهبی خوانده بودم . در دوران اصلاحات نیز شهامت و بی پروایی آرمان گرایانه افرادی چون شیرین عبادی ،نرگس محمدی ، اعظم طالقانی ، مهدیه محمدی ،فاطمه حقیقت جو، فریبا داوودی مهاجر ، سیمین بهبهانی ،نوشین احمدی خراسانی ،پروین اردلان و دیگر فعالان سیاسی – اجتماعی زن را نیز دیده بودم .
اما برای اولین بار پس از رویت رفتار مصمم بانوی مبارز زندان اوین در عقب راندن نیروهای سرکوب گر، ذهنیت” مرد سالارانه” پیوند شجاعت و مردانگی در اندیشه من به طور کامل فرو ریخت.
به “در هم آمیختگی” و یا معادل بودن زنانگی با “محافظه کاری” و مرتبه پایین تر “ریسک پذیری” هیچگاه اعتقاد نداشتم و از همان دوران نوجوانی تکلیفم را با سنت دیرپایی که زن را “ضعیفه” می خواند روشن کرده و وقعی به آن نمی نهادم.
شهامت ، قدرت و توانایی را میدانی گشوده برای هر دو جنس می دیدم که هر کدام به فراخور استعداد ، همت و تربیت می توانند سهمی در خور داشته باشد و . فضیلت و برتری ذاتی برای مردان د ر نبرد با ترس قائل نبودم. اما در میدان آمار ، مرد ها را به طور نسبی شجاع تر می پنداشتم.
آن روز بلوغ نگاه فرا جنسیتی من به مقوله شجاعت و بی باکی بود و با همه وجودم حس کردم که دختری هست که من در برابر شجاعتش کم می آورم.
این درک برایم بی سابقه بود .عمدتا در صحنه هایی که رو درروی استبداد قرار گرفته بودم هماوردی در جمع حاضر برای خود در نهراسیدن ندیده بودم ولی بهاره هدایت این تصور کاذب را در من از بین برد. شاد شدم که جنبش دانشجویی بانویی شجاع را یافته است که می تواند نقشی ارزشمند در توازن بخشی جنسیتی و تشویق دانشجویان دختر به مشارکت بیشتر ایفا کند.
.بهاره هدایت به این انتظار و توقع پاسخی نیکو داد و با عملکرد درخشانش ثابت کرد که شایستگی اعتماد دانشجویان را داشته است. پایبندی وی به آرمان های دانشجویی ،رعایت پرنسیب ها و آداب سلوک مبارزه سیاسی و سازش ناپذیری در برابر عمله استبداد دینی وی را آماج کینه شب پرستان حقیقت ستیز قرار داد. اما او در مصاف با سینه چاکان ولایت جور و تزویر نیز سربلند بیرون آمد و با تحمل هزینه های سنگین زندان، حسرت هر گونه تزلزل را بر دل آنان گذاشت.
اگر چه تفاوت و تمایز بین” مردانگی” و” زنانگی ” وجود دارد ولی بسیاری از تفاوت هایی که در فرهنگ و تصور غالب جامعه ما بدیهی و همیشگی به نظر می رسند در واقع ناشی از نوع خاص فرایند های اجتماعی شدن و پرورش زنان و مردان در قالب های از پیش تعیین شده در سرمشق پدرسالار و روایت مطلوب تاریخ مذکر است.
حقیقت و اصالتی در این نقش ها نیست و اعتبار بالذات ندارند بلکه در بردارنده برداشت ویژه ای از سامان اجتماعی هستند که تحت شرایط خاصی در بستر تاریخ پدید آمده است.
در برخی از پیکار های اجتماعی افرادی هستند که با عمل شان و رفتار شان حرکت را جلو می برند و نیرو های اجتماعی را بسیج می کنند. بهاره هدایت نیز از جمله افرادی هست که عشقش به ملت و حقیقت و تلاش خستگی ناپذیرش برای طلوع آفتاب آزادی بر میهن و پایان بخشی به تبعیضات جنسیتی ، قدرت و صلابت زن ایرانی را نمایان ساخته و احترام و منزلت برای زنان و دانشجویان ایرانی خلق می کند.
او با درایت و انصاف هیچگاه از مسیر واقعبینی ، اعتدال و بینش اصولی خارج نگشت و نخواست برابری مرد و زن به بیراهه” برتری طلبی” زنان و یا دامن زدن به خصومت به بین مرد و زن تنزل یابد.
گذراندن سه نوروز پیاپی در غربت زندان و تحمل حبس طولانی بدون مرخصی تاوان عزم مصمم وی در بر نتافتن “دانشگاه مطیع و منقاد” حکومت ولایی و الگوی جنسیتی مورد نظر نظام سیاسی است.
او و دیگر فعالان حقوق زن در ایران انکار عملی تصور غیر انسانی و نا عادلانه ای هستند که زن را در جایگاه فرو تر “جنس دوم ” می نشاند و نقش اصلی زن را در درون خانه تعریف می کند.
امیدوارم فروردین ۹۰ آخرین سالی باشد که بهاره هدایت تولدش را دور از حضور گرم همسر در پشت میله های زندان جشن می گیرد. باشد که جشن تولد آتی وی با سقوط دیکتاتور همراه گشته و قدوم زاد روز بهاره بر ” بهار آزادی وطن” جای گیرد.
روز های خرم و خوب آینده مرهون پاکبازی ها و دلاوری های افرادی چون بهاره هدایت و دیگر فعالان دانشجویی و زنان مبارز است که برای سعادت مردم و عدالت جنسیتی از آسایش و رفاه خود گذشته اند.
با دامن گستر شدن پرتو های پر فروغ آزادی و کرامت انسانی بر فردای نه چندان دور جامعه ایران ، ارزش مقاومت و پایداری کنونی مبارزان راه رهایی و آزادی معلوم می شود. عیار گوهر سختی هایی که اینک او و همسرش در ظلمت زمانه تحمل می کنند ، در روشنی ایران آزاد و عاری از استبداد معلوم خواهد شد.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای بهاره هدایت ، انکار “مردانگی شجاعت” بسته هستند

برخورد نظامی موجه

مصوبه شورای امنیت در خصوص ایجاد منطقه ممنوعه پرواز برای دولت لیبی مجددا مساله داوری پیرامون حمله نظامی خارجی برای دفاع از حقوق “ملتی درگیر یک منازعه داخلی” را در کانون توجه قرار داد. اقدام دیر هنگام جامعه جهانی برای جلوگیری از کشتار معترضین مسالمت جو توسط هوادارن قذافی ابعاد مختلفی دارد. در این یاداشت سعی می شود از بحث پیرامون چرایی این رویداد وتاثیراتش بر مبارزات دموکراسی خواهانه مردم لیبی فراتر رفته واصل موضوع دخالت نیروی خارجی مورد بررسی قرار گیرد.
نظریه پردازی در این خصوص همیشه از برخورد های کلیشه ای و جزم اندیشی آسیب دیده است . پیش انگاشت ها و برخورد های ایدئولوژیک اجازه برخورد علمی و منصفانه را نداده است. بسیاری از داوری ها بیش از آنکه مبتنی بر هست ها و آنچه در صحنه واقعیت رخ می دهد ، باشد متاثر از احکام ارزشی و نوع بینش نسبت به جامعه جهانی است. البته سایه تجارب منفی گذشته ،هنوز بر حال سنگینی می کند.
دوران استعمار و رفتار مخرب استثماری قدرت های جهانی در آن دوره نیز سوء ظن ها ونگرش های منفی را افزایش می دهد. در فضای سیاسی ایران که پیر سالاری یکی از وجوه مشخصه آنست ، دیدگاه مبتنی بر جنگ سرد طرفداران عمده ای دارد که هنوز از زاویه این نگرش تحلیلی به دنیا می نگرند.
اما این مساله یک ریشه بلند تاریخی نیز دارد . مردم ایران در طول تاریخ طولانی پر فراز و نشیب خویش، چون همواره مورد تاخت و تاز و تهاجم نیروهای خارجی قرار داشته اند لذا هراس و بدبینی به عنصر خارجی باعث رواج نگرش دائی جان ناپلئونی شده است.
سوابق منفی دخالت های نظامی بیگانگان در پهنه تاریخ به حق باعث دیدگاه منفی نسبت به این نوع حرکت ها می شود. اما باید در نظر داشت که زمان در حال تغییر است و هر زمانه ای تجارب خاص خودش را دارد که می تواند شکلی کاملا متفاوت از گذشته یابد. بنابراین نباید اسیر زندان تجارب گذشته شد و آن تجارب را پشتوانه ای برای برخورد مناسب با شرایط جدید کرد. اساسا مفاهیم اجتماعی و رفتار جمعی زائیده شرایط خاص تاریخی و پاسخگویی به موقعیت های ویژه هستند نمی توان اصولی فرا تاریخی و فرا زمانی استخراج نمود و حکمی جاودانه برای تمامی اعصار و موقعیت ها صادر نمود.
پس از رویداد فاجعه آمیز بوسنی و عمل نفرت بر انگیز پاکسازی نژادی توسط حکومت میلوشویچ مفهوم دخالت بشر دوستانه وارد مفاهیم حقوق بین الملل و مناسبات جهانی شد. در این منطق اگر چه حمله نظامی و نظامی گری به عنوان یک قاعده کماکان امری منفی است اما در شرایطی استثنایی وقتی جان هزاران انسان بی پناه در خطر است ، احتمال یک فاجعه بزرگ انسانی می رود وهیچ راه دیگری جز استفاده از قدرت نظامی وجود ندارد لذا جامعه جهانی وطیفه دارد تا به محافظت از جان شهروندان غیر نظامی در برابر سرکوب خونین حکومت ها بپردازد. در اینجا مرز های ملی ، استقلال کشور ها و حق آنها در تعیین نوع رابطه با ملت متبوعشان دلیل نمی شود تا کشور های قدرتمند جهان جلوی سرکوب خونین حکومت های متجاوز داخلی را نگیرند. در واقع جامعه جهانی و سازمان ملل نمی تواند ناظر ساکت و خنثی برای قلع و قمع و قصابی مردم بی گناه باشد.
بنابراین حمله نظامی در شکل محدود و موقت صرفا به منظور تخریب ماشین نظامی و فلج کردن قدرت سرکوب حکومت تجاوز گر به حقوق ملتش مشروعیت می یابد . بتابراین همانگونه که در شرایطی جنگ تضمین کننده صلح است ، تهاجم نظامی نیز بمثابه شری اجتناب ناپذیر برای حفظ جان و حقوق بنیادین آدمیان ضرورت پیدا می کند.
بدینترتیب نمی توان اصلی مطلق در منفی بودن همیشگی برخورد نظامی با دیکتاتور ها در سطح جهانی را نتیجه گرفت و آن را معادل جنگ های توسعه طلبانه و ویرانگر در نظر گرفت. بیان معقول و مناسب این اصل می تواند چنین باشد که اصل بر عدم برخورد نظامی است تا حایی که ضروتی انکار ناپذیر پیش بیاید و مصیبت های بی تفاوتی بیشتر از تبعات منفی حمله نظامی باشد.
مصوبه شورای امنیت برای اقدام نظامی جهت حفظ مردم بی سلاح لیبی که برای تعیین سرنوشت و رهایی از چنگال دیکتاتور دیوانه به میدان آمده اند یکی از آخرین جلوه های دخالت نظامی بشر دوستانه را بازتاب می دهد. این عملیات دیر هنگام نشان داد منهدم کردن حکومت سفاک قذافی چقدر مثبت است. حکومتی که برای بقاء خود در قدرت و خاموش کردن اعتراضات مسالمت آمیز مردمش از ریختن خون هزاران انسان و تبدیل خیابان های شهر به میدان جنگ ابایی ندارد و بدون هر گونه شرم و حیایی اعلام می کند آمادگی دارد اگر شده نیمی از مردم لیبی را بکشد اما قدرت را ترک نمی کند ،اژدهایی است که هر چه زود تر باید قدرت تخریب اهریمنی آن نابود شود.
این تهاجم نظامی را می توان در قالب جنگ های مشروع و عادلانه دسته بندی کرد که نظریه پردازی پیرامون آن به سیسرو در دوران یونان باستان بر می گردد. بعد ها این مهفوم در تئوری های آگوستین قدیس و توماس آکویناس در قرون وسطی وارد می شود. استانیسلاو اسکاربیمیرز برای نخستین بار این نظریه را به صورت مشخص پیکر بندی کرد و جنگ پادشاه لهستان بر علیه شوالیه های توتنی را موجه بر شمرد. البریکو جنتیلی و هوگو گروتیس تئوری جنگ عادلانه و موجه را در قالب قوانین بین المللی جای دادند و معیار ها و ضوابطی برای آن تعیین کردند که شاکله قوانین و روال های کنونی سازمان ملل را تشکیل می دهد. البته در عین حال نباید فراموش کرد که ایده جنگ عادلانه به محاق رفته بود اما نظریات توماس هابز در خصوص جمهوری کلاسیک آن را احیا کرد.
ولی جنگ عادلانه و یا دخالت بشر دوستانه شروطی دارد و نمی توان با هر بهانه ای به آن متوسل شد. در مواقعی که پاکساژی نژادی ، قلع و قمع گسترده یک اقلیت مذهبی ، جنگ داخلی ، و یا سرکوب فجیع و بی رحمانه ملتی که برای رهایی از سلطه خودکامگی مبارزه می کنند ،زمینه برای برخورد نظامی مساعد می شود. اما تحقق آن محتاج شروطی است. این شروط بخشی از اخلاقیات جنگ و برخورد نظامی را در بر می گیرد.
نخست تمامی راه های دیپلماتیک ، حقوقی ، سیاسی و مسالمت آمیز برای حل بحران به بن بست رسیده باشد و چشم انداز روشنی برای حل وفصل غیر خشونت آمیز وجود نداشته باشد. برخورد باید محدود به تخریب قدرت نظامی و ماشین خشونت حکومت متجاوز باشد و سلامتی و امنیت جمعیت هدف که عمدتا شهروندان غیر نظامی هستند را تضمین کند.
این حمله دخالتی در مصاف سیاسی و رویارویی بین مخالفان و مدافعان حکومت نباید بکند و باید اجازه دهد که سرنوشت منازعه با توجه به قدرت اجتماعی و توازن قوای طرفین در روندی طبیعی مشخص گردد.
. در اصل باید پاره سنگی در وزنه نیروهای طرفین گذاشته شود تا دوپینگ نظامی طرفداران حکومت خنثی گردد و مردم بتوانند در فرایندی دموکراتیک و آسوده از خطر خشونت ، مرگ و شکنجه خواست های خود را اعلام کنند و ساز کاری مناسب برای حل وفصل بحران و انتقال قدرت از طریق مذاکره پیدا نمایند.
شدت خشونت و اندازه کشتار دیگر فاکتور مهم است باید تعداد کشته شدگان و شدت حملات حکومت در قامت جنایت بشری بگنجد . درمواردی که سطح سرکوب در این حد نباشد ، دخالت نظامی جامعه جهانی موضوعیت ندارد. در واقع باید درگیری جدی وگسترده ای بین مردم و نیروهای حکومتی وجود داشته باشد. این مساله مستلزم وجود یک جنبش فراگیر و قدرتمند اعتراضی است که سبعیت و قساوت زیاد دولت جلوی تغییر موازنه قوا به نفع نیروهای معترض را گرفته است.
در حالت عادی حکومت های استبدادی هدف حمله قرار نمی گیرند بلکه هنگامی که اعتراض گسترده بوجود می آید و ناراضیان شروع به انجام فعالیت برای تغییر وضعیت سیاسی می کنند و حکومت نیز بی رحمانه به قلع و قمع آنها می پردازد فضا برای دخالت نظامی باعث مساعد می گردد.
بنابراین ماهیت خودکامه و تمامیت خواه حکومت ها شرط لازم برای برخورد است اما کافی نیست . در اصل نوع و
شدت برخورد با جنبش های اعتراضی مسالمت آمیز تعیین کننده موجه بودن برخورد نظامی از سوی جامعه جهانی می شود.
البته شاید بتوان هر نوع خشونت از سوی حکومت ها بر علیه مردم معترض مسالمت جو را نیز سزاوار مجازات های
بین المللی قرار داد. اما چون خطر فوری ندارد لذا می توان از تنبیه های اقتصادی هدفمند و سیاسی استفاده کرد.
بالا بودن احتمال موفقیت عملیات دیگر شرط ضرروی است . اگر استفاده از زور نتواند جلوی خشونت حکومت مورد نظر را بگیرد ، و یا فضا را خراب تر کند ، آنگاه دیگر استفاده از این حربه توجیهی ندارد.
در اصل شر برخورد نظامی باید کمتر از شری باشد که برای دفع آن به خشونت توسل جسته می شود. همچنین اعمال خشونت نباید باعث گسترش ویرانگری شود و فقط اهداف نظامی باید آماج قرار بگیرند. حصول به این شرط دشوار است اما آسیب دیدن غیر نظامیان حد اکثر در قالب خطای تکرار نا پذیر پذیرفتنی است. عملیات ها و سلاح های نظامی مورد استفاده باید بگونه ای باشد که زندگی افراد عادی و مردم معترض ر ا به خطر نیندازد.
سرانجام باید پایان عملیات نظامی و شروط صلح روشن باشد. این مساله موقتی بودن وجلوگیری از سیطره نظامی مهاجمین راتضمین می کند.
البته شروطی که توصیف شدند حالت مطلوب قضیه را بیان می کند اما در واقعیت همواره انحرافات وجود دارد که باید کوشید راهکار هایی تدوین کرد تا انها را به حداقل رساند.
بنابراین برخی از اظهارات شتابزده در مورد تکرار برخورد شورای امنیت سازمان ملل با جمهوری اسلامی توجیهی ندارد. شرایط کنونی ایران با لیبی متفاوت هست. اگر اوضاع ایران به مرحله بحرانی کنونی لیبی رسید که بیش از ده هزار نفر کشته شدند و کشور در زیر آتش حکومت ویران گشت و جنبشی قوی رویاروی حکومت ایستاد و برای رهایی از سلطه به شکل مستمر مبارزه نمود ، آنگاه ممکن است چنین ضرروتی پیش بیاید. اما فعلا چنین نیازی وجود ندارد.
عده ای انگیزه های منفعت طلبانه و مقاصد خاص سیاسی غرب وبه طور مشخص آمریکا را دلیل حمله به قذافی می دانند و بدینترتیب درستی این حرکت را زیر سئوال می برند. در پاسخ باید گفت که در عالم سیاسی انگیزه مهم نیست بلکه نتایج عملی اعمال است که اهمیت دارد و در تحلیل آخر سودمند بودن را مشخص می سازد.
طبیعی است که بازیگران جهانی و همه کشور ها به دنبال منافع شان باشد. آنهایی که نظر موافقی با استفاده از نیروی نظامی بر علیه قذافی نداشتند و آن را با جنگ صلیبی مقایسه می کنند نیز دل در گرو مقاصد انسان دوستانه ندارند . ناخرسندی آنها نیز به خاطر منافعی است . بنابراین در دنیای واقع و نه عرصه ایده آل ها و امور انتزاعی ،این منافع بازیگران اثر گذار در صحنه بین الملل هست که رو در روی هم قرار می گیرد. حال باید دید نتیجه عملی این اقدامات در حفظ جان مردم لیبی و پیشبرد جنبش دموکراسی خواهانه آنها چیست و بعد این وضعیت را با تسلط کامل قذافی بر لیبی وتصرف بن غازی و انتقام گیری گسترده از مخالفان مقایسه کرد که قطعا یکی از تراژدی های بزرگ جهانی بوقوع می پیوست. در میدان سیاست باید گزینه های واقعی را با هم مقایسه کرد نه تطبیق وضع موجود با حالت ایده آل ذهنی که نشانی بر روی زمین از آن نمی توان جست.
از این رو رعایت اعتدال و پرهیز از افراط وتفریط در داوری پیرامون این موضوع ضرروت دارد نه آمریکا و غرب شیطان های بزرگی هستند که عده ای توصیف می کنند و نه ققنوس صلح و رهایی هستند که از خاکستر پس از آتش افروزی قذافی بر می خیزند. آنها پس از تاخیری غیر قابل قبول به مسئولیت های خود عمل کردند. قطعا دلخوری از قذافی و منافع آنان و ملاحظات امنیتی شان نیز موثر بوده است. اما اقدام آنها موجب منفعتی آشکار برای مردم لیبی شده است.
این برخورد فرصتی ر ادر اختیار مردم لیبی قرار می دهد تا مبارزه شان که منشا داخلی و ملی دارد را جلو ببرند. در این روند استقلال انها مخدوش نمی شود . جامعه جهانی به تکلیف خودش عمل کرده است. در جهانی شدن و دنیایی که بیش از پبش به هم مرتبط شده است طبیعی است که برایند نیروهای جهانی باید از خواست های یک ملت و صیانت از آن در برابر خشونت لجام گسیخته حکومتی نا مشروع و مستبد پشتیبانی کند.
حتی در کشوری مثل افغانستان نیز که حکومت کنونی توسط امریکا شکل گرفته است ، اختلافات حامد کرزای با مقامات دولت آمریکا نشان می دهد که وابستگی برای دولت افغانستان وجود ندارد. یا افزایش نفوذ ایران در عراق پس از صدام نشان می دهد حتی در مواردی که امریکا کشوری را اشغال کرده و با دخالت مستقیم نظامی دولت آن را جابجا کرده است ، باز فضا برای نقش آفرینی نیروهای گوناگون و حتی معارض وجود دارد. پس دیگر تکلیف عدم تاثیر منفی ماندگار نفس واکنش نظامی آمریکا، فرانسه و انگلستان ودیگر نیروهای متحد آنها بر استقلال نیروهای انقلابی لیبی روشن است. در واقع عملکرد نیروهای دموکراسی خواه و ملی لیبی، چگونگی استقلال لیبی پس از قذافی را تعیین می کند.
اما نکته جالب در اینجا است که هر جا اتفاق می افتد و حکومتی سرکوب گر در مقابل خواست تغییر مردم قد علم می کند بلافاسله نگاه ها معطوف به امریکا می شود تا اقدامی صورت دهد. موقعیت کنونی آمریکا در دنیا این انتظار را برای بخش های مختلفی از مردم دنیا ایجاد کرده است که شاید ممکن است ریشه در قدرت برتر آن در دنیا داشته باشد. حتی برخی از کسانی که منتقد امریکا هستند به هنگام بروز مشکلات انتظار از آمریکا دارند. برخی از منتقدین هم هستند که اگر آمریکا وغرب واکنشی نسبت به آدمکشی قذافی انجام نمی دادند باز پیکان حملات را متوجه آمریکا می کردند. البته سکوت در برابر بحرین و لشگر کشی عربستان و امارات به آنجا رفتاری تبعیض آمیز را نشان می دهد ولی این استاندارد دوگانه مشروعیت نابود کردن توان ماشین کشتار قذافی را زایل نمی کند. تفاوت موقعیت بحرین و لیبی باعث شده است تا برخی از بازیگران جهانی در خصوص اتخاد روش مشابه دچار تردید باشند.
. نیرو های خارجی به بهانه پیمان دفاعی کشور های حوزه خلیج فارس وارد بحرین شدند. البته این اقدام نا موجه است و جامعه جهانی باید از توانش و از جمله تهدید به برخورد نظامی استفاده کند تا مردم بحرین بتوانند در یک فضای امن خواسته های شان را مطرح کنند و سرنوشت آینده بحرین در یک انتخابات آزاد روشن شود.
وقایع افعانستان و عراق که حکومت های آنها از طریق اشعال نظامی ساقط شدند و امریکا ومتحدانش در نقش دولت انتقالی پایه های نهاد های دموکراتیک را در آنجا مستقر کردند متفاوت از لیبی است . آنها جنگ های نا محدود بودند و حتی تردید وجود دارد که بتوان آنها را در ذیل جنگ های عادلانه دسته بندی کرد . اگر هم چنین باشند باز جزء حد افراطی آن قرار می گیرند ولی در داوری پیرامون این جنگ ها نیز باید واقعیت ها را در نظر گرفت .
روند حوادث نشان داد که با نظامی گری نمی توان دموکراسی را در یک کشوری بدون توجه به شرایط و زمینه های مساعد در آن تحقق بخشید . اوضاع نابسامان در افغانستان و تلاش دولت آمریکا برای مذاکره با طالبان سویه های منفی جنگ های دوران جورج بوش را نمایان می سازد ، اما در خصوص داوری باید منصفانه قضاوت نمود و واقعیت ها را در نظر گرفت.
هر دو کشور در مقایسه با دوران طالبان و صدام در مجموع وضعیت بهتری دارند. نهاد های دموکراتیک در حال ریشه دواندن هستند و چشم انداز آینده در این کشور ها روشن تر از دوران قبل از جنگ ها است. قطعا مشکلات هم زیاد است ولی نمی توان با قطعیت گفت این جنگ ها باعث رشد بنیاد گرایی در منطقه شده است. چنین قضاوت هایی نیاز مند ارائه آمار های دقیق ومستندات هست.
ولی خود این جنگ ها معلول رشد بنیاد گرایی بودند . در حال حاضر وضعیت نیرو های بنیاد گرای اسلامی به خوبی دورانی نیست که طالبان حکومت افعانستان را در دست داشت . همچنین باید توجه داشت همه بنیاد گرا ها شبیه طالبان نیستند.
رشد بنیاد گرایی و جریان موسوم به بیداری اسلامی تابعی از عوامل مختلف است که جنگ های اخیر نفش تعیین کننده در سیر تحولات آن نداشتند. البته سیاست های غلط امریکا و غرب در گذشته و بخصوص عصر استعماری در پیدایش و رشد آن موثرند .
عده ای تعداد تلفات جانی ناشی از عملیات تروریستی را دلیلی بر نا درستی و شکست این دو اتفاق می دانند. این ایراد تا حدودی وارد است اما تعداد قتل و اذیت و آزار مردم در دروان صدام وطالبان هم بالا بود.
در آن دوران مردم از طرف مختلف در عذاب بودند و هیچ آینده روشنی وجود نداشت. اگر آمار های واقعی مبنا قرار بگیرند ، تعداد کشته شده ها از متوسط تعداد کشته ها و موارد نقض حقوق بشر در تمام سال های زمامداری طالبان و صدام کمتر خواهد بود. همچنین باید توجه نمود عمیق ترین زخمی که دیکتاتور ها به جامعه می زنند گرفتن نشاط ، امید .و کرامت و تحمیل افسردگی بر کالبد جامعه هست. در کیفر خواست بر علیه چائوشسکو دیکتاتور خونریز رومانی جمله جالبی آمده است که بیان مناسب این درد جانکاه هست : ” دادگاه چائوشسکو را نه تنها بخاطر کشتار مردم رومانی در طول دوران حکومتش که بخاطر به اسارت گرفتن روح مردم رومانی و تحقیر آنها محکوم میکند” .
رسیدن به آینده بهتر در کشور های ماقبل دمکراسی و توسعه سیاسی مستلزم پرداخت هزینه هست. مشارکت بالا و قابل قبول مردم عراق و افعانستان در انتخابات های پس از تاسیس نظام های جدید روشن می سازد که علی رغم مشکلات موجود ،اکثریت مردم در این دو کشور مدافع تداوم روند های سیاسی موجود هستند.
در کل اجرای سیاست منطقه ممنوعه پرواز در آسمان های لیبی و نجات معترضان از بی رحمی بد خیم قذافی ظرفیت مثبت ابزار ها و امکانات جامعه جهانی را نشان داد که درصورت استفاده درست می تواند در خدمت صلح و گسترش دمکراسی در سراسر جهان قرار گیرد. ضربه ای که قذافی از حمله نظامی جامعه جهانی خورد ، دیکتا تور های دیگر را در استفاده گسترده از منابع خشونت دچار تردید خواهد ساخت.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای برخورد نظامی موجه بسته هستند

چگونگی کوتاه کردن مسیر مبارزه

رویداد های پس از انتخابات جنجالی سال ۸۸ فضای سیاسی و اجتماعی ایران و نوع کنش های اعتراضی را تحت الشعاع قرار داده و تغییرات وسیعی را بوجود آورده است. خلق بزرگترین بحران سیاسی در طول عمر جمهوری اسلامی بعد از خیزش مردم ایران در جنبش سبز این تصور را ایجاد کرد که امکان راه انداختن یک جنبش فراگیر و کلان سیاسی بوجود آمده است . برای برخی سقف این جنبش تغییر دولت احمدی نژاد و بازگشت اصلاح طلبان به قدرت بود و برخی دیگر تصویر انقلاب و تغییر نظام سیاسی را در آینه تحولات می دیدند.
راه پیمایی ملیونی ۲۵ خرداد این تصور را تقویت بخشید و به الگوی مورد انتظار از هر عمل اعتراضی تبدیل کرد. گسترش پیدا کردن اختناق و بسط و تعمیق فضای پلیسی عرصه عمومی را با تنگناها و تضییقات بیشتری مواجه ساخت. بگونه ای که امکان فعالیت های تحول خواهانه ، انتقادی و مستقل به مراتب نسبت به ایام پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم دشوار تر شد. بدینرتیب نا خواسته اکثر فعالیت گروه ها ، جنبش های اجتماعی ، نهادهای صنفی ،احزاب سیاسی ، مجموعه های حقوق بشری و سازمان های مردم نهاد به تعلیق در آمد و یا با سرنوشت جنبش سبز پیوند خورد.
در تمام فراز و نشیب این موج بیست ماهه توقع نیروهای سیاسی و اجتماعی هوادار تغییرات از هر راهپیمایی و
تجمعی ، تکرار حضور خیابانی ۲۵ خرداد بود. دور جدید اعتراضات نیز بر پا کردن میدان تحریری دیگر ( مشابه تحولات مصر) در تهران را انتظار می کشید.
حال که اعتراضات خیابانی فروکش کرده است فرصت نیکویی است تا به بحث در خصوص مدل مطلوب فعالیت در شرایط کنونی پرداخت.
بررسی همه جانبه شرایط کنونی جامعه و توازن قوای مادی بین حکومت و مردم نشان می دهد که انتظار شکل گیری یک جنبش اجتماعی پر دامنه و نیرومند که بتواند آرایش نیروها در عرصه سیاسی را به نفع نیروهای خواهان تغییر مثبت و دموکراسی بر هم زند و یا منجر به دگرگونی های عمیق در نظام سیاسی د رکوتاه مدت شود ، منطقی و واقع بینانه نیست. همچنین در چشم انداز ماه های پیش رو نیز چنین ظرفیتی برای راه افتادن یک گرد همایی بزرگ مشاهده نمی شود. البته این تصور یک پیش فرضی دارد و آنهم در نظر گرفتن ماهیت پیش بینی ناپذیر و بالفوه انفجاری جامعه ایران است که هر تحلیل و ارزیابی را تا اطلاع ثانوی معتبر می سازد.
اما در تحلیل گریزی از در نظر گرفتن واقعیت ها و گمانه های مستند نیست و بر اساس حدس ، پیشگویی و آرزو نمی توان ادعایی را مطرح ساخت.
به نظر می رسد موکول کردن همه اقدامات به جنبش فراگیر سیاسی و در نظرگرفتن جنبش سبز به عنوان بستر تمامی فعالیت ها در شرایط کنونی خود به عاملی بازدارنده تبدیل شده است.
تصور غالب این است که جنبش سبز در آستانه پیروزی است و برخی منتظرند تا توده های ملیونی در پی فراخوان رهبران سمبلیک جنبش سبز خیابان ها را فتح کنند . وقتی تجمع ها چنین فرجامی پیدا نمی کنند بلافاصله رکود شروع می شود و تا حددودی جو یاس و سرخوردگی در جامعه دامن گستر می گردد.
قطعا ایران در حال حاضر بگونه ای نیست که از قبل یک تجمع بتوان کار را تمام کرد ویا حکومت را در سراشیبی فروپاشی انداخت. قدرت حکومت در شرایط فعلی بگونه ای است که در برابر اعتراضات مقاومت می کند و هیچ انعطافی نشان نمی دهد. توان بالفعل کنونی مردم و موازنه قوا در آن سطح نیست که قدرت ماشین سرکوب حاکمیت را فلج سازد.
حال باید چه کرد ؟ نمی توان منتظر ماند تا خود بخود و یا بر اثر یک اتفاق جرقه مانند محتمل که حتمیت آن مشخص نیست ، آتشفشان اراده ملت فعال گردد. تصور اینکه حکومت رفتارش در زمینه سخت گیری و برخورد های انقباضی را داوطلبانه د رطی زمان تغییر خواهد داد ، سرابی بیش نیست. همچنین نمی توان بخاطر سرکوب و اجتناب از افتادن در دام خشونت انفعال و بی عملی پیشه ساخت.
سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران در کف خیابان ها مشخص می شود لذا هیچ راه حلی بدیل و جایگزین اعتراضات خیابانی نیست. آگاهی بخشی ، فعالیت های فکری ،کارهای تشکیلاتی همه و همه مکمل وتقویت کننده فرایند متبلور کردن خواست و اراده عمومی است نه راهی موازی آن.
بنابراین ادعای برخی که بگاه سخت شدن کار برای تحرکات خیابانی دم از ضرورت تغییر روش ها و پیدا کردن مسیر هایی متفاوت با حضور در خیابان ها می زنند بیش از آنکه ضرورت ابتکار در پیدا کردن اشکال جدید مبارزه را نشان دهد ، از تلاش آنها برای مخفی کردن عجز و گرفتار شدن در بن بست پرده برداری می کند.
با این توضیحات دو مسیر کلی برای آماده سازی فضا برای روز موعود مناسب به نظر می رسد. نخست فعال شدن مجدد خرده جنبش های اجتماعی و فعالیت متمایز گروه ها و علائق سیاسی واجتماعی گوناگون است. اگرچه شرایط فعالیت برای این نیرو ها سختر از قبل شده است اما امکان فعالیت انفرادی و مستقل آنها هنوز وجود دارد.
ادغام با حنبش سبز و یا تعطیل کردن فعالیت آنها امر صحیحی نیست. فعالیت مستقل این گروه ها ابر جنبش کلان دموکراسی خواهی را در ایران فربه می سازد. هر کدام از این حرکت ها می تواند بخشی از جامعه را به تحرک وا دارد و چالشی برای افتدار گرایان فراهم کند. امروزه جمهوری اسلامی و بخصوص حاکمیت پادگانی جلوی رشد و فعالیت بخش های زیادی از جامعه را گرفته است. تعارض و تنش در لایه های مختلف جامعه وجود دارد. از امور قومیت ها گرفته تا دراویش ، زنان ، کارگران ، روزنامه نگاران ، هنرمندان ،نویسندگان و اهالی نشر ، دانشجویان و اساتید ،اقلیت های مذهبی ،سازمان های مردم نهاد ،روحانیت مستقل و … همه و همه زیر تیغ سرکوب حکومت هستند . نباید همه این حرکت را به داخل یک جنبش سوق داد . راه حل بهتر آن است که هر کدام از این جریان ها فضای فعالیت خاص خودشان را داشته باشد و در عین حال جایگاه مناسبی برای خود در ابر جنبش دموکراسی خواهی تعریف کنند و به حمایت موثر از آن بپردازند.
چنین فعالیت هایی نیاز به مرکز هماهنگ کننده و ساختار متمرکز ندارد. فعالیت خودجوش و خود بنیاد آنها بشرط آنکه تصور جزیره گونه از خود نداشته باشند به هم افزایی و تقویت متقابل می انجامد و گفتمان مخالفت و مقاومت در برابر ساختار سلطه را تقویت می کند. این فعالیت ها شبکه های اجتماعی واقعی را شکل داده و موجب گسترش و رشد آنها می شود. اتصال این شبکه ها و تعامل بین آنها راه سازمان دهی و سامانیابی جنبش کلان را هموار می کند.
همچنین این فعالیت ها دامنه تنوع و تکثر نیروهای درگیر را افزایش می دهد وماشین سرکوب حکومت ر ادر حوزه های مختلفی مشغول می سازد .. بدینترتیب قدرت مانور آن محدود شده و باید با فشار بیشتری دست و پنجه نرم کند. این فعالیت ها همچنین می تواند دامنه جغرافیایی و طبقاتی حرکت های اعتراضی را توسعه دهد.
مسیر دیگر استفاده از تجمع ها و برنامه های خرد و کلان موردی است تا فرصت برای گام آخر مهیا شود. این فعالیت ها می تواند طیفی از اقدامات نمادین ،کار های اعتراضی کم هزینه ،تجمع های کوچک و راه پیمایی ها در مناسبت ها را شامل شود.
این آکسیون ها امید وطراوت را در رگ های جامعه جاری می سازد و به مانند شارژر به تکاپو های اعتراضی نیرو می بخشد. لازمه موفقیت این برنامه ها تعیین سطح توقعات و انتظارات از قبل است. هر آکسیون باعث کسب تجربه توسط حاملان گشته و فرصتی برای افزایش توانایی خلق می کند. میزان موفقیت هر حرکت باید متناسب با واقعیت ها تعریف شده و طرح مناسبی برای دستیابی به آن تدوین گردد.
نیروهای حاضر در این برنامه می توانند ارزیابی درستی از تلاش خود داشته باشند و نقاط قوت و ضعف را دریابند . در این فعالیت ها که نیازی نیست همه عناصر جنبش در آنها فعال شوند ، نیرو ها کسب تجربه می کنند وبدینترتیب پخته تر می شوند. همچنین این فعالیت ها استعداد تقویت و توانمند سازی شبکه های اجتماعی را دارد و می تواند بستری برای پرورش رهبران میانی باشد. سازماندهی وسامان دهی حرکت نیازمند زمان و تلاش تدریجی و مستمر است .
این فعالیت های پراکنده قدرت سرکوب حکومت را نیز به تحلیل می برد و آنها را خسته می کند. حرکت های موردی حتی اگر در اندازه بزرگ نباشند مانع از تثبیت اقتدار و همه گیر شدن فضای ارعاب و وحشت می شوند. حکومت مجبور می گردد نیروهای سرکوبش رادر خیابان ها نگه دارد و انها به پادگان ها بر نگردند تداوم این روند فرسایش
قوای سرکوب و زایل شدن بیشتر مشروعیت حکومت را در بر دارد.
بنابراین جان گرفتن و رشد جنبش و رهایی آن از خطر رکود نیازمند تغییر مدل فعالیت است تا از زیر بار امید شکل گیری راه پیمایی ملیونی کوتاه مدت بیرون در آید و به جای یک نقطه ، سلسله ای از برنامه های مستمر و متوالی را در نظر بگیرد که در حالتی غیر متمرکز فضا را برای خلق یک جنبش پر توان چند ملیونی هموار نماید. جویبار های پراکنده فعالیت های موردی و مستمر و در هم تنیدگی آنها در یکدیگر دریایی مواجی را پدید می آورد که امواج خروشان آن فرعون زمانه و عمله استبداد دینی را مضمحل خواهد ساخت.
د راین حالت هر برنامه اثری امید بخش داشته و باعث افزایش انگیزه ها و تشویق به کنشگری می شود.
به جای آنکه در هر حرکت اعتراضی انتظار توده های ملیونی را داشت و در همان ساعات اول که هنوز معلوم نیست چقدر در خیابان ها امده اند ،حضور ملیونی را جشن گرفت! ، باید با در نظر گرفتن تمامی جوانب ، دستیابی به
این هدف را در قالب یک فرایند چند مرحله و فعالیت همزمان خرده جنبش ها و حرکت کلان دنبال کرد.
حال دراین میانه ممکن است عواملی شتاب بخش این پروسه را تسریع کرده و مسیر ایجاد یک میدان تحریر در قلب کلان شهر تهران را کوتاه تر نماید.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای چگونگی کوتاه کردن مسیر مبارزه بسته هستند

ایران و آمریکا؛ رقابت بر سر تسلط بر خاورمیانه

تقابل بین ایران و آمریکا ابعاد گوناگونی دارد، ولی اگر از وجوه ظاهری تعارض فاصله گرفته شود و لایه های پنهان تر واکاوی گردد، آنگاه می توان دریافت که رویارویی کلان و ژئوپلتیک، بستر و سطح زیرین تعارض را تشکیل می دهد.
ایران به طور طبیعی خود را کانون ژئوپلتیک منطقه می داند و اعتقادی خدشه ناپذیر دارد که سکان اداره منطقه باید در دستش باشد. نیرویی که در حال حاضر جلوی بلند پروازی های ایران را گرفته، آمریکا است. هیچکدام از کشورهای منطقه در حال حاضر توانایی آن را ندارند که به تنهایی هژمونی ایران در منطقه را تهدید کنند. نفوذ و عمق استراتژیک ایران در خاورمیانه با حضور آمریکا در منطقه اصطکاک پیدا می کند.
بنابراین اگرچه آمریکا با ایران مرز جغرافیایی ندارد، ولی به دلیل شرایط خطیر منطقه و پیمان های امنیتی آمریکا با برخی از کشور های همسایه ایران، عملا معادلات ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک در روابط دو کشور برقرار است.
نیروهای آمریکایی در جنوب ایران و در خلیج فارس حضور پررنگی دارند. روابط استراتژیک آمریکا با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و پایگاه های نظامی متعدد آمریکا در جنوب خلیج فارس عملا باعث می شود تا ایران در مناسباتش، آنها را اقمار آمریکا در نظر بگیرد و در مواجهه امنیتی، فقط توان داخلی این کشور ها را لحاظ نکند، بلکه آمریکا را طرف اصلی خود به شمار آورد.
سقوط طالبان و صدام و مشارکت آمریکا در تاسیس نظام های سیاسی جدید در افغانستان و عراق، وزن سیاسی آمریکا در منطقه را افزایش داد. اگر روابط استراتژیک آمریکا با جمهوری های آذربایجان، گرجستان، قرقیزستان و قزاقستان را در دایره توجه قرار دهیم، آنگاه به روشنی دیده می شود که ایران در حلقه محاصره آمریکا در جنوب، شمال، غرب و شرق قرار دارد.
در هیچ دوره از تاریخ ایران سابقه نداشته است که مرزهای جغرافیایی این کشور توسط یک کشور دیگر در چنین قلمرو گسترده ای احاطه شده باشد. بنابراین وقتی این عامل در کنار سوء ظن دیرینه ایرانیان نسبت به دخالت کشورهای دنیا در امور داخلی ایران قرار گیرد، طبیعی است که دو کشور در موضع ستیزه جویی قرار می گیرند. اکنون ایالات متحده نیرومند ترین کشوری است که قدرت ایران در منطقه خاورمیانه را به چالش می کشد.
پس از افول اقتدار ایران و مواجه شدن با واقعیت تلخ فرودستی در برابر قدرت های نوین جهانی، دولتمردان میهن دوست ایرانی کوشیدند تا با ایجاد توازن بین نفوذ نیروهای خارجی، استقلال کشور را حفظ کنند. آنها در ابتدا از حضور آمریکا در ایران به عنوان عاملی توازن بخش در برابر دخالت های بریتانیا و روسیه استقبال کردند. اما کودتای ۲۸ مرداد این ذهنیت مثبت در جامعه ایران را از بین برد. حکومت پهلوی که بقاء و بخصوص سلطنت مطلقه خود را مدیون حمایت ایالات متحده می دانست، روابط ایران با آمریکا را تا بالاترین سطح ارتقاء داد.
روابط شاه و آمریکا در تراز مناسبات جهانی و عرف دیپلماتیک غیر معمول بود و شاه از این رابطه استراتژیک برای تقویت موقعیت داخلی و خارجی خود استفاده می کرد. با خروج بریتانیا از خلیج فارس، شاه با حمایت آمریکا نقش ژاندارم منطقه را بر عهده گرفت. ایران در این دوران، قدرت برتر منطقه بود که بعضی مواقع چالش هایی با عراق و مصر تحت حمایت شوروی پیدا می کرد، اما مناسبات جنگ سرد و دو قطبی شدن فضای جهانی باعث شده بود تا پیوندهای امینتی از طرف آمریکا با ایران ضرورت پیدا کند. قدرت ایران اما قائم به ذات نبود، بلکه بر هسمویی با غرب تکیه داشت.
وقوع انقلاب اسلامی و آگاه تر شدن مردم ایران نسبت به نقش منفی کشورهای مسلط جهانی در تاریخ معاصر، حس انزجار نسبت به توسعه طلبی خارجی ها را منفجر کرد و به قول گراهام فولر، کارشناس امنیتی برجسته آمریکائی، بعد از پیروزی انقلاب، آمریکا تلخی های تجربه ناراحت کننده روابط ایران با بریتانیا، روسیه و سایر ناکامی های ملی عمیقا ریشه دار تاریخی ایرانیان را یکجا چشید.
پس از قطع روابط ایران و آمریکا به خاطر گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا، معادلات منطقه تغییر کرد و کشور های عربی و بخصوص عربستان سعودی و مصر متحد اصلی آمریکا شدند.
جنگ با عراق اجازه تحرک در منطقه را از ایران گرفت، اما ایران پس از این جنگ به تدریج سعی کرد که به جایگاه قبلی خود در منطقه نزدیک شود و این بار بر عکس زمان شاه از قبل خصومت با آمریکا ابتکار عمل در منطقه را در دست گیرد. تلاش هژمونی طلبانه ایران تاکنون با سد آمریکا مواجه شده و مجال پیشروی پیدا نکرده است. سئوالی که اینجا پیش می آید این است که این تقابل ژئو پلتیک و کلان، چه میزان به خود کشورها به عنوان واحدهای سیاسی-جغرافیایی بر می گردد و چه میزان متاثر از ویژگی نظام های سیاسی است؟ قطعا خصوصیات جمهوری اسلامی و دشمنی آن با آمریکا نقش پر رنگی در این تقابل دارد.
ایران تحت حاکمیت نظام سیاسی کنونی، نظم و سیاقی متفاوت و متضاد با نگرش آمریکا را در منطقه و جهان دنبال می کند. به عبارت دیگر، حکومت ایران خود را در جایگاه عصیانگر و یاغی نسبت به نظم جهانی تحت هدایت ایالات متحده می نشاند .
استراتژی سیاست خارجی ایران تقویت بنیادگرایی اسلامی است که آنرا “جریان بیداری اسلامی” می نامد؛ سیاستی که آمریکا در حال حاضر آن را از تهدیدات اصلی امنیتی خود محسوب می کند.
تعارض ایدئولوژیک و بدبینی روحانیان به آمریکا که فقط هم محدود به حکومت نیست، دیگر عامل تعارض آفرین است. از دید روحانیان، سبک زندگی آمریکایی که مورد توجه جوانان ایرانی است، خطر جدی برای دنیای اسلام است. فرهنگ مردم پسند آمریکائی، تاکید آن بر دنیاطلبی، دنبال کردن رضایت شخصی، تسامح و سهل گیری در اخلاقیات جنسی، ستاره های هالیوود، مد لباس و مو، رسانه های فراگیر آمریکایی و تبلیغ مصرف گرایی مصادیق تهاجم فرهنگی غرب هستند که در جنگی نرم می خواهند نوع تفکر و نظام ارزشی جوانان ایرانی را به نفع ساختار سلطه و کفر تغییر دهند.
آمریکا هم به عنوان جغرافیای سلطه و هم فرهنگ سلطه، خط قرمز اصلی سیاست خارجی ایران را تشکیل می دهد. بنابراین طبیعی است که این نگرش، خصومت را بازتولید می کند و با تکیه زدن به نگرانی ریشه دار تاریخی ایرانیان از قدرت های بزرگ، فکر روابط صمیمی با آمریکا را از ذهن دور کند. البته حکومت ایران، میزان تقابل و درگیری را نیز به نوعی مدیریت می کند که به لحاظ امنیتی دردسر ساز نشود.
آمریکا نیز به دلایل مختلف، جمهوری اسلامی را مرکز تربیت تروریسم و از نقاط محوری تقابل با برنامه های خود در خاورمیانه می بیند. از آنجائیکه ماهیت دمکراتیک حکومت آمریکا و سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی آن، امکان تغییرات زیاد را به نحو مطلوب جمهوری اسلامی ایران نمی دهد، لذا فرض تغییر در سیاست های ایران را بررسی می کنیم.
طبیعی است تغییر جمهوری اسلامی اگر منجر به سر کار آمدن حکومتی غرب گرا و یا حکومتی شود که بنای ناسازگاری با آمریکا را ندارد، به میزان زیادی تنش های دو کشور کم می شود، اما تا زمانی که آمریکا در معادلات منطقه دخالت می کند، برخی از عناصر ستیز باقی می مانند.
گسترش نفوذ ایران در منطقه زمانی به نقطه اوج خود می رسد که مانعی به نام آمریکا در منطقه حضور نداشته باشد. چنین امری وقتی به صورت کامل رخ می دهد که یا ایران به قدرتی بزرگ در دنیا تبدیل شود و یا تکثر قدرت در دنیا به گونه ای شود که دیگر نیروی هژمونیکی در عرصه بین المللی وجود نداشته باشد. ایفای دوباره نقش ژاندارم، قدرت ایران در منطقه را تا جایی پیش می برد که در تعارض با منافع آمریکا قرار نگیرد. به عبارت دیگر چنین اقتداری پایدار نیست و متکی به استراتژی های آمریکا است.
روابط عمیق آمریکا با دیگر کشورهای منطقه و بخصوص کشورهای عربی و ریشه دار بودن شکاف عرب – عجم نیز اجازه نمی دهد که آمریکا نقش زمان شاه در خاورمیانه را بار دیگر به ایران اعطاء کند. می توان تصور کرد که در بهترین حالت خواهد کوشید تا توازنی بین روابطش با کشور های منطقه برقرار کند که در این توازن بعید است هژمونی ایران پذیرفته شود.
همچنین باید توجه داشت که این مدل رابطه، مخالفانی در خود آمریکا نیز دارد. در زمان شاه برخی از سناتورهای آمریکایی از نوع رابطه غیر عادی ایران و آمریکا انتقاد می کردند و معتقد بودند که شاه می تواند با استفاده از این رابطه و پیمان هایی که با آمریکا بسته بود پای آمریکا را به درگیری و منازعه ای بکشاند که خودش تعیین کننده مکان و زمان آن خواهد بود. آنها چنین مساله ای را برای امنیت و منافع ملی آمریکا نگران کننده ارزیابی می کردند. همچنین شکاف ها و اختلافاتی نیز بین شاه و دولت های جرالد فورد و جیمی کارتر پیش آمد.
بنابراین با توجه به این واقعیت که ایران تمایلی پایدار و خدشه ناپذیر برای ایفای نقش برتر منطقه ای دارد و جایگاه ژئوپلتیک و تاریخی اش به عنوان قدیمی ترین ملت منطقه به طور طبیعی آن را در این موقعیت قرار می دهد و از این لحاظ فرقی نمی کند که کدام جریان سیاسی بر کشور حاکم شود، لذا روابط ایران و آمریکا هنگامی به حالت آرمانی خودش می رسد که آمریکا از حضور مستقیم در مناسبات خاورمیانه دست بردارد و خلیج فارس را ترک کند. در غیر این صورت همواره رویارویی و تصادم بین ایران و آمریکا بر سر هژمونی طلبی در منطقه، منبعی برای ستیز خواهد بود.
این رویارویی مختص آمریکا نخواهد بود، بلکه شامل هر کشور قدرتمندی می شود که بخواهد مانع بلند پروازی های ایران در خاورمیانه و مناطق همجوار شود.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای ایران و آمریکا؛ رقابت بر سر تسلط بر خاورمیانه بسته هستند

بحث و کنکاشی پیرامون جنبش سبز: استمرار یا رکود؟

جلسه هم اندیشی جمعی از فعالان سابق دانشجویی که با حضور و گفتگوی آقایان علی افشاری و علی هنری برگزار شد، به موضوع “نقد و بررسی جنبش سبز” پرداخت. علی افشاری، فعال سابق دانشجویی، فعال سیاسی و دانشجوی دانشگاه جرج واشنگتن در آمریکاست و علی هنری، فعال سابق دانشجویی و دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه خرونینگن هلند است.
به گزارش دانشجونیوز، موضوعاتی که در این جلسه بدان پرداخته شد عبارت بود از باز تعریف جنبش اجتماعی و جنبش سبز در ایران، استمرار یا عدم استمرار جنبش سبز، چگونگی این استمرار و مشخصات و فعالیت های آن، نقدهای موجود پیرامون این موضوع و… . علی هنری معتقد است جنبش سبز به عنوان یک جنبش اجتماعی و اعتراض سیاسی همچنان استمرار دارد و به علت سرکوب موجود شکل حضور خیابانی به اشکال دیگر تغییر کرده است. آقای هنری همچنین معتقد است تا آلترناتیو مناسبی برای جنبش سبز ظهور نکرده باید همین قالب را به رسمیت شناخت و آن را تقویت کرد.
این در حالی است که علی افشاری معتقد است هر جنبش اجتماعی با فعالیت هایی که انجام می دهد، مورد ارزیابی قرار می گیرد و اگر افراد به خاطر ترس از سرکوب ظهور و بروز مشخص و عینی ای نداشته باشند نمی توان نام جنبش را بر آن گذاشت. آقای افشاری همچنین می گوید به لحاظ سازماندهی، رهبری، سطح فعالیت ها، تحقق اهداف و… در حال حاضر وارد دوران رکود جنبش سبز شده ایم.
در این جلسه بحث های مختلف دیگری حول موضوع جنبش سبز از سوی دو طرف گفتگو و همچنین شرکت کنندگان مطرح شد که برای خلاصه کردن بحث و پرداختن به موضوع این اصلی این موارد در این گزارش نیامده است. لازم به ذکر است تاریخ برگزاری این جلسه و گفتگو ۱۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ بوده است. متن این گفتگو به شرح زیر است:
تعریف خودتان را از جنبش های اجتماعی به صورت عام و جنبش سبز به صورت خاص توضیح دهید.
علی افشاری: تعریف من از جنبش سبز دو مرحله را در بر می گیرد. یک مرحله پیشاانتخاباتی است که شامل فعالیت های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی است و خواست اصلی جنبش در این مرحله ایجاد یک فشار اجتماعی برای پیروزی در انتخابات بود که از این طریق قوه مجریه را در دست بگیرند و برنامه های اصلاحی خودشان را به پیش ببرند. اما بعد از تقلب های سازمان یافته و نحوه اعلام نتایج آرا جنبش وارد فاز جدیدی شد. گر چه نوع فعالیت های آن به کلی تغییر کرد ولی نمی توان این دو دوره را از یکدیگر جدا کرد. در این فاز هم باز نقش آقای موسوی و کروبی بارز است. در این فاز مطالبه جنبش ابطال نتایج انتخابات و تجدید انتخابات بود و نوع بروز و ایجاد فشار از طریق حضور خیابانی انجام شد. در مرحله بعد مطالبه جنبش تغییر و استفعای دولت احمدی نژاد و در نهایت هم این مطالبه تبدیل شد به اجرای بی تنازل قانون اساسی. جنبش سبز یک جنبش تاریخی است و در یک بستر زمانی و مکانی مشخصی به وجود آمده است. این جنبش را نمی شود برابرنهاد یک بلندمدت حرکت تاریخی که می توان آن را نهضت بیداری ایرانیان نامید، قرار داد. حرکتی که مطالباتی را پس از نهضت مشروطه به این سو مطرح کرده است. جنبش سبز کلیت جنبش عام دموکراسی خواهی ایران نیست بلکه آخرین مصداق از این جنبش کلی تر است. بین این دو این‌همانی و یکسانی برقرار نیست. جنبش سبز اگر می توانست موفق شود طبیعی بود که جنبش بالقوه دموکراسی خواهی در معنای جنبشی خود به پایان راه خود می رسید و وارد پروسه دولت و مجاری رسمی در ایران می شد، ولی چنین اتفاقی نیفتاد.
علی هنری: در تعریف جنبش اجتماعی، تعریفی که بتواند تحولات را به خوبی توضیح بدهد تعریف نسبتا بازی است که می گوید جنبش اجتماعی گروهی است نسبتا فراگیر، که این گروه می خواهد از طریق کنش های جمعی به نفع عمومی ای دست پیدا کند که خواست مشترک آن گروه هست. اما، توزیع قدرت به شکلی است که آن منفعت با اراده نیروی دیگری جز اراده اعضای گروه محقق می شود. ولی این که چگونه می توان یک جنبش اجتماعی را از اعتراض سیاسی بازشناخت. اهداف جنبش های اجتماعی به مرور متبلور و معین می شود و در کل جنبش های اجتماعی اهداف نامشخصی و نامتعینی دارند. یکی از افتراق های جنبش اجتماعی و یک اعتراض سیاسی نامعین بودن و در پرده ابهام بودن مطالبات جنبش اجتماعی است. بحث دوم، بحث تعداد افراد مشارکت کننده است. تعداد افراد مشارکت کننده در جنبش های اجتماعی بیشتر و فراگیرتر است. در مورد جنبش سبز من آن را تحولی مربوط به پس ازانتخابات می بینم تا پیش از آن. در مورد مطالبه جنبش سبز می توان گفت یک نوع خواست هایی شهروندی است که در خواست دموکراسی خواهی متبلور می شود. افراد تصور کردند که می توانند به آن هدف برسند و برای کنش جمعی انگیزه پیدا کردند. تصور کردند آن کنش معطوف به نتیجه است و افراد احساس تاثیرگذاری فردی کردند. جنبش سبز سویه های مختلفی از کنش های جمعی داشت. در گام اول ظهور خیابانی بود. تصور این بود که خیابان به تنهایی راه حل است و هیچ گونه کنش جمعی دیگر برای فشار به حاکمیت و دستیابی به مطالبات متصور نبود. بعد از آن راه های مختلفی از کنش های جمعی دیگر را آموخت و تجربه کرد. از تحریم اس ام اس، مصرف زیاد برق در ساعات اوج مصرف و… . یک سری تعاریف از جنبش اجتماعی که تاکید دارد بر رهبری و سازماندهی یک جنبش به نظرم نادرست است. دستگاه های تحلیلی مختلفی برای تفسیر یک جنبش اجتماعی وجود دارد. اما این درست نیست که جنبش اجتماعی که سازماندهی ندارند را نام دیگری بخواهیم بنهیم.
آقای افشاری، فکر می کنید در حال حاضر جنبش سبز همچنان استمرار دارد یا خیر؟
علی افشاری: ابتدا در پاسخ به آقای هنری باید بگویم که پیرامون شکل گیری یک جنبش هم دستگاه های تحلیلی مختلفی وجود دارد. مثلا آلن تورن می گوید که خود فعال گرایی می تواند مبنای یک جنبش اجتماعی باشد. بر این مبنا چنانچه در افراد نوعی آگاهی نسبت به مشکلاتی که هست، وجود داشته باشد و حتی این آگاهی به مرحله عمل هم نرسد، به این حالت هم می گوید می توان جنبش اجتماعی اطلاق کرد. اما ما در خصوص یک جنبش اجتماعی که خواست و هدف سیاسی دارد، صحبت می کنیم. در یک جنبش ممکن است شکاف هایی نه در هدف بلکه در رویکردها و نوع نگرش هر بازیگر جنبش وجود داشته باشد، ولی نهایتا هر جنبشی نیاز به یک باور تعمیم یافته و یک خواست و هدف مشترک دارد که بتواند افراد را حول چتری جمع کند وگرنه اصولا مدل کردن حرکت تحت عنوان جنبش اجتماعی دشوار است. تحت هر نظریه ای برای این که جنبش بخواهد موفق بشود سازماندهی و رهبری مهم می شود. من بر مبنای تعریفی که برشمردم فکر می کنم در حال حاضر جنبش سبز تقریبا وارد دوره رکود خود شده است. ما در مقطع فعلی فعالیت و تحرکی نمی بینیم و خود این عدم فعالیت نشانه عمده این رکورد است. مسائلی مانند نفس وجود مطالبات، آگاهی بخشی، پرداختن به مسایل مهم تر و… هیچ کدام با جنبش سبز شروع نشده است. جنبش سبز حتی مطالبه جدیدی را هم به جمعی که در آن مشارکت داشتند اضافه نکرده است. افراد پیش از این جنبش هم این خواسته ها را داشتند و این مشکلات را می دیدند. دومین عامل برای ارزیابی جنبش سبز بررسی میزان تحقق اهداف آن است. اولین هدف بازپس گیری آرا سرقت رفته و ابطال انتخابات بود، هدف بعدی پا نگرفتن دولت احمدی نژاد و یا استعفای زودهنگام این دولت بود. هدف بعدی که از طرف رهبران سمبولیک جنبش سبز مطرح شد این بود که می شود از طریق اجرای بی تنازل قانون اساسی و ابزارهایی که درون ساختار حکومت وجود دارند، می توان سرنوشت را عوض کرد. هیچ یک از این اهداف محقق نشده و چشم اندازی هم برای تحقق این قضیه دیده نمی شود. در مورد شبکه سازی هم به دشواری می توان گفت که این شبکه ها در حین انتخابات و بعد از آن یجاد شد. بسیاری از این شبکه ها از قبل هم بودند. در آن مقطع انگیزه پیدا کردند و فعال شدند. اما الان که وارد دوران رکود جنبش سبز شده ایم دیگر فعالیتی در این شبکه ها هم نمی بینیم. منتقل شدن فعالیت ها به زیر لایه های اجتماعی را به عنوان فاز جنینی یک جنبش اجتماعی که زمینه های بازسازی را فراهم می کند، برمی شمارند. وگرنه هیچ کجا به فعالیت پشت پرده، جنبش اطلاق نمی شود. اگر این گونه باشد در خیلی از حوزه های دیگه می توان ادعا کرد که جنبش اجتماعی وجود دارد. ولی برای این موارد مبناها، مدارج و مولفه های عینی وجود ندارد و قابل اندازه گیری نیست و صرفا ادعاهایی است که نمی توان پیرامون آن ها راستی‌آزمایی کرد و ارزیابی داشت. این موارد را که کنار هم می گذاریم می توان گفت که جنبش سبز یک جنبش ناکام است و نه جنبش موفقی که تداوم دارد. البته این به معنای این نیست که این جنبش دستاوردی نداشته است. این جنبش، جدی ترین جنبش اجتماعی و سیاسی ما بعد از انقلاب بوده که نتایج مثبت و فرخنده ای داشته و می تواند مبنای فعالیت های آینده باشد.
آقای هنری، مسئله‌ای که وجود دارد این است که پدیده هایی در سطح جامعه ایران گاه بروز می کند که در زمان بروز خود واجد ویژگی های مثبتی است و نتایج و آثار خوبی هم از خود به جا می گذارد. اما این پدیده ها فرزند زمانه خود هستند و بعد از مدتی رو به افول می روند. اما برخی از نیروهای دلبسته به آن اتفاق (که می تواند یک حرکت سیاسی، جنبشی و… باشد)، می خواهند این طور القا می کنند که آن حرکت تا همیشه تداوم دارد و دیگر حرکت ها را در هر زمانی تحت تاثیر خود قرار می دهد. به عنوان نمونه می توان به “اصلاحات” یا حتی در نگاهی خردتر در جنبش زنان به حرکت “کمپین یک میلیون امضا” اشاره کرد. بعضی این نقد را به کسانی که جنبش سبز را هم جنبشی متداوم می دانند، وارد می کنند.
علی هنری: اما این را قبول ندارم که وقتی دوره یک پدیده به پایان رسیده ادعا کنیم همچنان وجود دارد. ولی دوره جنبش سبز به پایان نرسیده. به نظر من تا برای جنبش سبز آلترناتیوی وجود نداشته باشد ما نمی توانیم بگوییم محو شده است. این جنبش سبز را باید حفظ کرد و آن قدر بر آن اثر گذاشت و از آن اثر پذیرفت تا زمانی که یک آلترناتیو دیگری از درونش رشد پیدا کند و آن وقت وارد آن شد. به لحاظ تعریف آکادمیک به باور من جنبش سبز به عنوان یک جنبش اجتماعی وجود دارد. تحرک وجود دارد، تعداد بسیاری هویت خودشان را سبز بودن می بینند، در اینترنت فراخوان های مختلف منتشر می شود، اگر در یک شبکه در حد ۵ هزار نفر هم عضو شوند می توان بر آن عنوان جنبش اجتماعی گذاشت. در مورد تداوم جنبش های اجتماعی این سوال پیش می آید، مثلا دانشجویان فقط آن روز که تجمع برگزار می کنند، تبدیل به جنبش دانشجویی می شوند یا مجموعه ای از اتفاقات که در طول زمان می افتد را جنبش دانشجویی می گوییم. جنبش سبز رهبری خود را دارد، گفتمانش را حفظ کرده، هنوز به هیچ یک از اهدافش نرسیده و از آن ها انحراف هم پیدا نکرده است. هر جامعه شناسی این پدیده را بررسی کند آن را به عنوان یک جنبش اجتماعی می شناسد. نمود و بروز یک جنبش اجتماعی در یک ساختار دموکراتیک و یک ساختار غیردموکراتیک با هم متفاوت است. جنبش سبز امکان انجام کنش اجتماعی همگانی در خیابان را ندارد. ولی می توان نشانه های دیگر یک جنبش اجتماعی را در جنبش سبز دید. افراد انگیزه های لازم را دارند و در هر فرصت سیاسی که به وجود بیاید، این احتمال وجود دارد که بتوانند بروز خیابانی داشته باشند.مدت هاست که خیلی ها در اینترنت خودشان را وابسته به جنبش سبز می دانند. ظهور و بروز خیابانی ندارد، ولی ظهور و بروزی از نوع دیگر دارد. به موضوع سرکوب باید توجه کنیم. صحبتی که در خصوص نقش سازماندهی و رهبری در جنبش های اجتماعی شد، کنش هایی که انسان ها با هم انجام می دهند منجر به یک جنبش اجتماعی می شود فرقی نمی کند که رهبری یا سازماندهی وجود داشته باشد یا نه. در تونس و مصر هیچ گونه سازماندهی و رهبری وجود نداشت. نظریه پردازانی هستند که اثر سازماندهی را خیلی قوی می دانند و می گفتند چون نظام های غیردموکراتیک و توتالیتر اجازه سازماندهی به مخالفان نمی دهند به این دلیل هیچ وقت در خاورمیانه دموکراسی شکل نمی گیرد. آصف بیات گفته بود حتی تغییر رفتار افراد در خیابان می تواند به جنبش های خیابانی شکل دهد. مقایسه جنبش سبز با انقلاب سال ۵۷ به نظرم اشتباه است. به لحاظ طبقه ای که در آن شرکت می کردند، سطح هم زیستی که مردم با هم داشتند، سطح دموکراسی موجود در دنیا و… متفاوت است. ما نباید نگران باشیم که آقای موسوی دو روز دیگه حرف ها و مواضعی متفاوت با آن چه که الان بیان می کند، داشته باشد. من بی سیاستی می دانم که بخواهیم جنبش سبز را محو کنیم برای این که بخواهیم چیز دیگری را به جای آن پدید بیاوریم.
علی افشاری: ما در اینجا تحلیل و بررسی تئوریک می کنیم و در مقامی نیستیم که بخواهیم چیزی را حذف یا اضافه کنیم. من اتفاقا متدوام دانستن جنبش سبز را در این شرایط بی سیاستی می دانم. آن چه واضح هست این است که هر جنبش را با فعالیت هایش در نظر می گیرند. مواردی که آقای هنری گفتند امروز برای ده ها مورد دیگر هم در ایران می توان گفت. شکاف هایی متعددی وجود دارد و از منظر جامعه شناسی همه این موارد می توانند یک جنبش اجتماعی بالقوه باشند. ما در مورد جنبش دانشجویی و زنان هم به معنای علمی آن نمی توانیم عنوان جنبش اجتماعی را اطلاق کنیم و باید بگوییم جنبش های اجتماعی که هر یک به نوعی تا به امروز ناکام بوده اند. آن چه که به صورت کلی وجود دارد همان جنبش عام دموکراسی خواهی است و نه جنبش سبز. جنبش سبز را نمی شود با جنبش دانشجویی یا جنبش زنان مقایسه کرد. آن ها جنبش هایی هستند که بر اساس یک سری شکاف های تاریخی و مطالبات بلندمدت ایجاد شده اند و در هر دوره زمانی بروز خاص خودشان را پیدا می کنند. مواردی که آقای هنری بیان می کند ایجاد کننده یا مساعدکننده شکلی گیری یک جنبش اجتماعی است نه موید استمرار جنبش سبز، چرا که در این صورت می توانیم بگوییم ده ها جنبش دیگر هم وجود دارد. این جنبش زمانی بروز کرد که آن فعالیت ها دیده شد وگرنه آن مطالباتی که مطرح شد پیش از جنبش سبز هم وجود داشت. یک حرکت وقتی به مرز جنبش اجتماعی می رسد که از مرز سرکوب عبود کند. اگر حرکتی بخواهد از ترس سرکوب شدن نمود بارزی نداشته باشد نمی شود اطلاق جنبش اجتماعی به آن کرد.
آقای افشاری، نقد جنبش سبز و اعلام پایان یافتن به عنوان جنبشی ناکام از سوی عده ای از فعالان سیاسی و روشنفکران بعضا به عنوان یک فعل سیاسی هم تعبیر می شود. نظری که وجود دارد این است که عده ای از فعالان سیاسی که در دوره اصلاحات به تحریم انتخابات ها روی آوردند و به نوعی از گفتمان اصلاح طلبی عبور کردند، و جز اصلاحات ساختاری مدل دیگری را کارآمد نمی دانستند، بعد آن هر عمل سیاسی که مبنایش شرکت در انتخابات و رجوع دوباره به اصلاح طلبان باشد را غیرمفید می دانند و هر حرکتی را، زودهنگام زوال یافته تلقی می کنند و سعی می کنند این نگاه را جا بیندازند تا همان تحلیل سابق خود را همچنان به عنوان تنها راه گریز از شرایط فعلی مطرح کنند، نظرتان در این باره چیست؟
علی افشاری: این که تصور شود مواضعی که بنده در پایان دوره اصلاحات داشتم برایم جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و مقدس شده، واقعا این گونه نیست. اما کافی است به گفتمان کسانی که دوباره مراجعه داشتند به گفتمان اصلاح طلبی انتخابات‌محور توجه کنیم و نتایج عملی آن را مقایسه کنیم. از بعد استراتژیک سیر تحولات حقانیت گفتمانی که از آن فضا عبور کرد و حامی اصلاحات جامعه‌محور بود را نشان داد. اتفاقا برخورد نظام کاملا نشان داد که اصلاح پذیر نیست و اگر کسانی شک هایی داشتند هم شکشان برطرف شد. دیگر از موسوی نزدیک تر به گفتمان و آرمان های نظام چه کسی را می توان یافت که آخر سر شد عامل آمریکا! بنابراین با توجه به اتفاقاتی که افتاد این انتقاد اساسا رد می شود. آن چه که در انتخابات اخیر اتفاق افتاد نشان داد که دیگر امکان این که دوباره فضای اصلاح طلبی دوم خردادی حاکم بشود وجود ندارد. در این مدت هم حداقل خود بنده مدعی آقایان موسوی و کروبی نشدم و بحث دیدگاه دیگری را هم مطرح کردم و بحث تخریبی هم نداشتم. حتی از جنبش سبز و مطالبات دموکراتیک مردم و آقای موسوی و کروبی به انحاء مختلف در حد مقدورات حمایت کرده ام و در این راه کوشیده ام. اما بحث مهم من این است که فضای سیاسی ایران مساوی با جنبش سبز و آقای موسوی و کروبی و… نیست. اگر دوستان بحث ها را دنبال کنند می بینند که بعضی از افرادی که خود را عضو جنبش سبز می دانند تصوراتی دارند که گویی کلیه حرکت های مردم ایران و همه مطالبات تاریخی مردم و اساسا دموکراسی خواهی، مطالبه آزادی، انتقاد و… از این دوران شروع شده است. اینجا آن جایی است که من می گویم که تفاوت و تمایز باید معلوم شود. من تاکید دارم باید حوزه های عمل متفاوت از هم متمایز باشند. در مقام تحلیل هم اتفاقا باید نظرات و تحلیل های مختلف مطرح شود و شنیده شود تا از دل آن یک راهکار درست حاصل شود. نسل انقلاب ۵۷ به تجربه نسل های پس از انقلاب مشروطه توجهی نکرد و هزینه سنگینی هم پرداخت کرد. در شرایط فعلی هم بعضی از کوشندگان سیاسی، خصوصا آن ها که تجربه کمتری دارند، دوباره دارند چنین اشتباهی را مرتکب می شوند. در مورد صحبت آقای هنری که گفتند نباید شرایط فعلی را با انقلاب ۵۷ مقایسه کرد و احتمال انحراف بعد از پیروزی جنبش سبز منتفی است، باید گفت در مسایل سیاسی نحوه عملکردها و نگاه ها به این سادگی پیش نمی رود. در مرحله قبل از پیروزی جنبش خیلی حرف ها زده می شود. ولی فردای آن شما در آن موقعیت نیستید و کسانی تصمیم گیر هستند که در مواضع بالای رهبری جنبش قرار داشتند و افراد و نیروهایی که پشتیبان و حامی آن ها بودند خیلی بردی ندارند. کما این که خیلی از نیروهایی که پشتیبان آقای خمینی بودند نه به خاطر حرف هایی که ایشان مشخصا بعد از سال ۵۹ زد بلکه به خاطر مواضعی ایشان در نوفلوشاتو بود. ولی بعد از پیروزی انقلاب، چه قدر توانستند این نیروها تاثیرگذار باشند. من بر اساس تجربه خودم در دوران اصلاح طلبان با آقای خاتمی، بنده ایشان را قبل از تشکیل ستادهای انتخاباتی اش، مرتب می دیدم و حرف های کاملا متفاوتی زده می شد. وقتی داخل ستاد رفتند، آقای خاتمی ناگزیر چهره دیگری شد. وقتی در انتخابات پیروز شد و داخل کاخ ریاست جمهوری رفت کاملا قضایا عوض شد. باید به این نکات توجه کرد. همچنین اگر در مورد چیزی که وجود نداره ما مرتبا به مردم اعلام کنیم که وجود دارد و فعال است اتفاقا تاثیر منفی بر جامعه هدف ما می‌گذارد.
علی هنری: آن جا که آقای افشاری می گویند از تجربیات گذشته باید استفاده کنیم، کاملا درست است. ولی مسئله ای که وجود دارد این است که زمینه اجتماعی و سیاسی وقایع را باید بسنجیم و ببینیم تفاوتش با الان چیست. ما در حال انجام مسابقه ای هستیم که همه از پشت یک خط شروع نکرده ایم. من به اندازه یک نیروی شناخته اصلاح طلب یا موسوی و کروبی و… نیستم. واقعیات را باید در نظر گرفت. ما نه سازمانی داریم نه برنامه ریزی داریم و خیلی عقب هستیم. پس زدن افرادی که دغدغه دموکراسی خواهی دارند به این بهانه که اگر فردا قدرت را در دست بگیرد به ادعایش عمل نخواهد کرد، عملی غیردموکراتیک است. اتفاقا باید آن هنجار را تقویت کنیم و با مشارکت است که هنجارهای دموکراتیک شکل می گیرد. شما می گویید که باید تحلیل کنیم، ولی من می گویم علاوه بر تحلیل باید مشارکت هم کرد و در حین این مشارکت رهبران را واداشت سخنانی را بگویند و اهدافی را دنبال کنند که قبلا دنبال نمی کردند. ما اگر نتوانیم این جلو و عقب بودن را بپذیریم مجبور می شویم راهی را برویم که انتهایش خیلی مشخص نیست و راه به ناکجاآباد دارد. در تحلیل خود باید در نظر گرفت که جایگاه ما کجاست و جایگاه موسوی و کروبی کجاست. نمی توانم جلوی آن ها را بگیرم که بخواهم خودمان به آن ها برسم. الان اپوزسیون ما چه ظرفیتی از همگرایی از خودشان نشان داده اند. یک نامه مشترک برای وقایع تونس و مصر نمی توانند بنویسند. یک تلویزیون در حد همان رسا نمی توانند راه بیندازند. باید بفهمیم که کجا هستیم. شما تمام مدت می گویید که باید بیاییم جرس و رسا و کلمه را نقد کنیم. اما نباید گویانیوز را به عنوان پر مخاطب ترین سایت خبری فارسی زبان نقد کرد؟ وی اُ ای و رسانه های اپوزسیون نباید نقد شود؟ من فکر می کنم وقتی به نتیجه مطلوب می رسیم که همه جانبه نقد کنیم و تحلیل کنیم.
علی افشاری: من هم معتقدم که باید اپوزیسیون و نیروهای مخالف مورد نقد قرار بگیرند و بر این باورم که دیدگاه های اصلاحات ساختاری ضعف های زیادی دارد و قطعا موقعیت آقای موسوی و کروبی در مقایسه با نیروهای اپوزسیون بهتر است. اما به همان دلیل که نباید جلوی آن ها ایستاد، به علت میزان ظرفیت مختصری که برای تسریع پروژه دموکراسیزیون در ایران دارند، لزومی نیست که در آنها ادغام شد و لزوما با آن ها کار کرد. میشود در قالب هویتی مستقل عمل کرد. قبلا هم گفتم بحث شما برای زمانی است که جنبشی وجود داشته باشد و فعالیتی صورت بگیرد.در حال حاضر فعالیتی شکل نمی گیرد.باید منتظر ماند تا ببینیم که اتفاقات ایران به چه سمت و سویی میرود و آیا آقای موسوی و کروبی هژمونی که داشته اند را می‌توانند حفظ کنند یا نه. من معتقدم که نقد، حتی اگر تند هم باشد باعث می شود که ریسک اشتباهات کم شود. من در بعضی مواقع فرقی بین شیوه هایی که سایت جرس به کار می برد با کیهان و رسانه های حامی احمدی نژاد نمی بینم. در بعضی از کارهایی که این جریان انجام می دهد، بخشی از واقعیت را پنهان میکند و بخشی از آن را باز گو می کند. این شیوه باید نقد شود و قرار نیست هر کس که می خواهد فعالیت کند زیر پرچم آقای مهنس موسوی و کروبی برود. تا زمانی که جنبش سبز معنای مشخص و چارچوب سیاسی پیدا نکند، این آشفتگی هویتی و مبنایی وجود دارد

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای بحث و کنکاشی پیرامون جنبش سبز: استمرار یا رکود؟ بسته هستند

راه گشوده زندان و موقعیت استراتژیک جنبش دانشجویی

خیزش مجدد جنبش سبز در ماه های اخر سال ، بار دیگر دانشگاه را آماج حمله حکومت قرار داد. احساس خطر از وزیدن نسیم تغییرات منطقه در ایران و نقش پر رنگ دانشجویان در اعتراضات ۲۵ بهمن موجب هراس دستگاه امنیتی و حاکمیت پادگانی شد.
توانایی و مزیت نسبی فعالان دانشجویی در سازماندهی اعتراضات و خبرگی آنان در ایفای نقش رهبران میانی است. ا ز این رو حاکمیت که به خوبی از شکنندگی خودش آگاه است ،سرکوب مستمر جنبش دانشجویی و تخریب پتانسیل تغییر آن را دنبال می کند.
از آنجاییکه امکان از بین بردن کامل گقتمان نقادی و تحول خواهی در دانشگاه ها وجود ندارد ، لذا در بزنگاه ها و موقعیت های حساس دانشجویان قربانی می شوند و با تهاجم و قرار دادن آنها در موضع دفاعی کوشش می گردد توان بالقوه شان در بر هم زدن موازنه قوای مادی بین مردم و حکومت مهار شود.
بنابراین هر گاه که اقتدار حکومت مورد چالش واقع می شود و بر خلاف اراده سلطان ولایی ، طنین صدا های متفاوتی در خیابان ها به گوش می رسد ، دانشجویان زیر تیغ سرکوب می روند و به اصطلاح بازجویان ترمزی پیش روی کنشگران مطرح دانشجویی قرار داده می شود.
بعد ا ز ۲۵ بهمن باقر اسکویی ، زهرا شریف ، پیمان عارف ، زهرا افتخار زاده، جاوید فخریان، محسن برزگر ، حسین ضامن ضرابی،رامین مقدادی، محمود باقری ، ابوذر رستمی ، عارف بلند نظر ، امین مهدو ی، شقایق حیرانی ، فرزانه کرمی ، پوریا نادری ، سامان فرحت ، محمد نراقی ، محمد سلحشور ، نادر رضایی ، محمد افخمی ، جواد سوهانکار ، علی مرشد لو ،امیر هوشنگ نوایی ، علی محمد زاده ، سیاوش جباریان ، احسان شفاهیان، سوسن بیات ، شیما وزوایی ، امیر شیبانی ، فرزانه نجار نژاد، علی رزاقی ، حسین احمد نژاد ، مرتضی باقر زاده ، مهدی اسماعیل زاده ، محمد نور محمدی ، امین سلمانیان، مرتضی دیو سالار ، فرهاد فتحی ، سعید سکاکیان ، علی مرادی ، رضا شاکری ، کوروش بنایی ، کوروش خان محمدی ،سپهر صاحبان ، فتانه رهقی ، امیر بی نظیر ، حسن فتحی زاده ،وحید نصرتی ،عباس صالحی ،فراز سرابی ، عبدالله رنجبر ،عنایت صحرایی ،فراز فشارکی ،مهرداد میرزایی ، علی صدیق ، مهنوش نراقی ،حمید حسینی ،محمد طیب طاهری ،میثاق افشار و محمد کریمی و … بازداشت شدند .برخی از آنها فعال دانشجویی بوده و برخی دیگر دانشجویان عادی بودند. البته بخش عمده آنها به مرور آزاد گشتند. تعداد دانشجویان بازداشت شده ۶۰ درصد افرادی هستند که توسط نیروهای امنیتی به صورت هدفمند در ۲۵ بهمن وبعد از آن در رویداد های اعتراضی بازداشت شده اند. این درصد بالا به همراه تنوع جغرافیایی آنها که شامل تهران ، قزوین ، شیراز ،بابل ، شهر کرد ، مشهد و .. می شود توان بالقوه جنبش دانشجویی را روشن می سازد.
این پتانسیل از چرایی تلاش گسترده حکومت در برخورد با دانشجویان منتقد و برنتافتن استقلال دانشگاه پرده بر می دارد. می توان با ضریب اطمینان بالایی گفت که بخشی از مسیر تحولات آینده ایران از کریدور دانشگاه ها و تحرک سازمان یافته دانشجویان می گذرد . شکل گیری روز موعود و حضور قدرتمند توده های فراگیر مردم در خیابان ها نیازمند گسترش اعتراض های دانشجویی و پویایی جنبش دانشجویی است.
رصد کردن تحولات در مصر و تونس و آنچه در یمن و لیبی در جریان است ، نقش تاثیرگذار و کلیدی دانشجویان را آشکار می سازد. باد های پراکنده و موردی اعتراضات دانشجویی می تواند زمینه را برای بپا خواستن طوفان خشم واراده ملت مساعد سازد.
جمعیت ۴ ملیونی دانشجویی ایران سرمایه گرانقدری است که عمق استراتژیک وبرد اجتماعی کم نظیری در اختیار آن قرار می دهد. از این رو توجه به این واقعیت ، برنامه ریزی مناسبی را از سوی کنشگران دانشجویی می طلبد. از همین زاویه است که شاخک های نیروهای امنیتی پیش از موقع حساس شده است. هزینه ای که جنبش دانشجویی اکنون می پردازد علاوه بر مشارکتش در راهپیمایی ها ونه گفتن به دیکتاتور ، ناشی از موقعیت و توان بالقوه در هدایت اعتراضات جهت عبور از مرز های سرکوب هست.
در میان بازداشت شدگان باقر اسکویی و پیمان عارف شناخته شده تر هستند. اسکویی مسئول بخش دانشجویی ستاد کروبی در انتخابات بود واز آن موقع تا کنون همراه شیخ شجاع و جوانمرد اصلاحات بوده است. این همراهی بر نیروهای امنیتی سنگین آمده است. اسکویی در دوران دانشجویی نیز فعالیت ارزنده ای در دانشگاه علم و صنعت داشت . ارتباطات خوب وی با فعالان دانشجویی ، اسباب نگرانی حاکمیت نسبت به پیوند جنبش دانشجویی و کروبی در دور جدید اعتراضات شد.
پیمان عارف نیز از کنشگران دانشجویی سالیان اخیر است که بار ها بازداشت شده و محرومیت های مختلفی را تجربه کرده است. فعالیت خستگی ناپذیر او وحضور مداومش در صجنه مبارزه برای آزادی و دموکراسی خار چشم اقتدار گرایان بوده است.
در تمامی سال های پس از انقلاب زندان های جمهوری اسلامی و بخصوص اوین خالی از دانشجو و فعال دانشجویی نبوده است گویی پیوندی نا گسستنی بین حکومت و زندانی کردن دانشجو وجود دارد. سخن آیت الله خمینی مبنی بر اینکه “زندان ها باید دانشگاه شود” عملا با زندانی کردن دانشجویان تفسیر گشت.
البته این مساله ریشه در تعارض ذات قدرت خودکامه وسنت روشنگری دانشگاه دارد. از این رو رابطه حکومت های اقتدار گرا و تمامیت خواه با دانشگاه همواره بحرانی است و سیاست مشت آهنین ، اعمال خشونت قانونی و تضییقات گوناگون تضمین گر سلطه حکومت بر دانشگاه می شود. اما این سلطه همواره با مقاومت دانشجویان و دانشگاهیان و اندیشه انتقادی در دانشگاه به چالش کشیده می گردد و اقتدارش را فرسوده می سازد.
دوران حبس فعالان کنونی دانشجویی نیز تمام می شود اما تا زمانی که دموکراسی غیر ایدئولوژیک و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر بر ساختار قدرت حکمفرما نگردد ، زندان راهی گشوده و اجتناب ناپذیر برای دانشجوی متعهد و وفادار به سنت روشنگری دانشگاه است. هزینه هایی که نسل کنونی در امتداد نسل های قبلی دانشجویی برای آزادی و سرافرازی میهن و ملت می پردازد ، سرانجام فرجام شایسته و نیکویی را به ارمغان خواهد آورد و نام آنها را در حافظه جمعی و تاریخی مردم ایران بلند می گرداند.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای راه گشوده زندان و موقعیت استراتژیک جنبش دانشجویی بسته هستند

در ستایش زوج سیاسی ، تقی رحمانی و نرگس محمدی

امسال چندمین نوروزی بود که تقی رحمانی در زندان گذراند. او سال تحویل را در کنج تنهایی سلول انفرادی ودور از کانون گرم خانواده اش گذراند. در فضای سرد و ملال آوری که برای او آشنا ست و چه بسا چون آینه ای گذار سال های عمر را به وی نشان می دهد . برای کسی که بیش از یازده سال تجربه زندان دارد و بخش عمده آن در دوره مخوف وسیاه دهه شصت گذشته است ،دیگر زندان وسلول انفرادی غیر عادی نیست و با آن انسی ناخواسته یافته است. او خلوت سلول انفرادی و سکون زندان عمومی را به امید آزادی ونشستن لبخند رهایی بر لبان ملتی تحمل کرده و می کند که بیش از یک قرن است برای تعیین سرنوشت مبارزه می کند.
فشار خرد کننده سلول انفرادی و بازجویی های امنیتی بر وی کارساز نیست. وی این بار نیز با سرافرازی از زندان بیرون خواهد امد و درس شکیبایی و مقاومت را به آزادی خواهان و بخصوص نسل جوان خواهد داد. بی تردید او و خانواده اش از کسانی هستند که بیشترین هزینه ها را برای آزادی خواهی و تحقق خواست تاریخی ملت ایران پرداخت کرده اند. ظلم هایی که بر تقی رحمانی و نرگس محمدی رفته است تاوان پاکبازی وشجاعت زوج هایی است که عشق به انسانیت و آزادی را با عشق به یکدیگر پیوند زده اند.
این زوج قهرمان نماد های زندگی شرافتمندانه هستند که هیچگاه دغدغه مبارزه با ظلم و بر قراری سیمای انسانی در جامعه ایران را فراموش نکرده اند. نرگس محمدی چه زمانی که در دانشگاه امام خمینی قزوین در کسوت یک دانشجو فعال بود و چه در زمان های بعدی بخصوص دوران فعالیت در کانون وکلای دفاع از دموکراسی و حقوق بشر همواره صدایی برای تغییر بوده است و لحظه ای از مبارزه مستمر بر علیه استبداد و بیداد غافل نبوده است. حملات مکرر اصحاب جهل و ستم به او نتیجه سازش ناپذیری وی با قدرت است. اینگونه است که مراعات فرزندانش را نمی نمایند و نیمه شب چون حرامیان به خانه وی حمله می کنند و به همه زندگی اش می می تازند و از مدارک پزشکی و سابقه بیماری های او نیز نمی گذرند تا شاید در سناریو سازی های اهریمنی شان بکار آید!
از دوران بازجویی به خوبی یاد می آورم که تند خویان امنیتی چقدر نسبت به تقی رحمانی بغض و کینه داشتند وهر آن مترصد بودند تا طناب دار را بر گردن وی بیندازند. افسوس می خوردند چرا در دهه شصت کار او و همراهانش نظیر رضا علیجانی و هدی صابر را یکسره نساختند. رنج و مرارتی که امروز تقی رحمانی و همسرش می کشند بخاطر آنست که چرا سکوت پیشه نمی کنند و سر در گریبان عافیت و محافظه کاری نمی کشند . زبان گویای آنها خاری است در چشمان استبداد ولایی که هویت مذهبی و روایت متفاوت آنها از اسلام به مثابه دینی رحمانی ،ظلم ستیز و سازگار با عقلانیت را رسوا کننده خرقه تزویر و خدعه اش بشمار می آورد.
اما ارزش تقی رحمانی فقط در شجاعت و ایستادگی وی در مبارزه محدود نمی شود. او نویسنده ای فعال و پژوهشگری خستگی ناپذیر است. بررسی سیر تحولات فکری وی روشن می سازد که او ذهنی پویا دارد و می کوشد تا با درک تحولات زمانه ،بینش جدیدی را کسب نموده و به جامعه عرضه کند. ارائه تصویر آزادی خواهانه و مطابق با نیاز زمانه و زدودن غبار خرافات از شیعه با الهام گیری از آثار دکتر شریعتی و دیگر نظریه پردازان ملی -مذهبی محور اصلی تکاپو های نظری رحمانی است.
وی آثار قابل اعتنایی را در خصوص آسیب شناسی تلاش های معطوف به دموکراسی خواهی ، سازش سنت و مدرنیته ،نظریه پردازی پیرامون استراتژی های سیاسی ،حقوق بشر وبسط آزادی ها نوشته است. همچنین مدتی نیز در کسوت روزنامه نگاری فعالیت می کرد.
سجایای اخلاقی نیکو وشخصیت محکم و وارسته ،دیگر فضیلت او است. تحمل شدائد وسختی ها وی را به افراط نکشاند. رفتار وی با بازجو ها و حکومت از سر بعض و کینه نبوده است. وی بخصوص در سال های اخیر کوشیده است تا مشی مبتنی بر اعتدال و انصاف بروز دهد. او سالم زیسته و سلامت نفس و آزادگی وی الگوی یک کنشگر سیاسی و اجتماعی نمونه را بازتاب می دهد .
در میدان سیاست علاوه بر ایده و دیدگاه ، شخصیت و سلوک فردی و اجتماعی کنشگر سیاسی نیز اهمیت دارد. صداقت وشفافیت ، همگرایی عمل و نظر ، رعایت پرنسیب های اخلاقی و اصول انسانی ، پرهیز از اتخاذ شیوه های مشابه حکومت ، اجتناب از مد گرایی سیاسی و مهار جاه طلبی عناصر مهمی هستند که سرمایه اجتماعی مناسب را برای عبور از بحران های سیاسی فراهم می کنند.
کارنامه تقی رحمانی حاوی نمره بالایی از این خصائل ارزنده است . وی از آن دسته کنشگران سیاسی بوده است که همواره نگاه واقعبینانه به سیاست داشته است. برخورد احساساتی ،هیجان سالاری و رمانتیسم سیاسی در مشی وی جایی ندارد. در عین حال واقعبینی وی معطوف به آرمانگرایی بوده است و هیچ تناسبی با محافظه کاری به معنای تسلیم شدن در برابر واقعیت های تلخ ندارد.
در این مسلک آرمان ها و ایده آل ها به عنوان هدف تعریف می شوند و با توجه به تنگنا ها و واقعیت های مختلف راهبرد هایی توصیه می گردد تا از وضع موجود بتوان به وضع مطلوب رسید. دن کیشوتیسم و تخیل گرایی سیاسی با نشاندن آرزو به جای واقعیت و درک نا درست از شرایط نه تنها عاجز از گام گذاشتن در مسیر رو به جلو است بلکه با تنیدن پیله توهم در برابر چشمان ،کنشگران سیاسی را در بن بستی فرصت سوز قرار می دهد و سعادت ملک و ملت را بباد می دهد .
تقی رحمانی منادی شیوه ای از عمل سیاسی است که در چارچوب واقعیت ها توصیه به تحرک ومقاومت در برابر ناملایمات و سختی ها می کند. ا ز این رو هزینه های گوناگون و اذیت و آزار اصحاب قدرت تاثیری بازدارنده در فعالیت مستمر وی ندارد و از سوی دیگر هیچگاه نیز تصوری غیر واقعبینانه از خود و جایگاه سیاسی اش پیدا نکرده است.
این دوره زندان هم می گذرد و باز سیاهی به روی شب پرستان مخالف حقیقت و آگاهی باقی خواهد ماند . وی از زندان بیرون خواهد آمد و فعالیت هایش را پی خواهد گرفت وسایه اش بر سر خانواده زجر دیده اش گسترانده خواهد شد.
تلاش های ارزنده و تحسن پذیر وی و نرگس محمدی همراه با فعالیت زوج های سیاسی مشابه سرمایه گرانقدر کنونی جامعه ما است که به انباشت و تداوم مبارزات در مسیر موثر یاری می رساند .
زنده نگاه داشتن یاد زندانیان سیاسی وعقیدتی و مطالبه مستمر آزادی آنها ،کارزار مبارزه برای آزادی و عدالت را پر توان می سازد.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای در ستایش زوج سیاسی ، تقی رحمانی و نرگس محمدی بسته هستند

مصاحبه با دانشجو نیوز

با توجه به وقایع روز ۲۵ بهمن ماه و رویدادهای پس از آن به نظر میرسد جنبش سبز وارد مرحله جدیدی از شکل گیری هویت و تغییر راهکارهای عملیاتی شده است. ارزیابی شما از رخدادهای پیش آمده چیست.
به نظر من جنبش سبز وارد مرحله جدیدی شده است . موج دموکراسی و مبارزه با حکومت های خودکامه در منطقه خاور میانه جان جدیدی به این جنبش بخشید و آن را از مرگ نجات داد. ولی بررسی رویداد های اعتراضی از ۲۵ بهمن تا چهارشنبه سوری نشان می دهد که این جنبش توان زیادی پیدا نکرده است و کماکان با مشکلاتی که در گذشته داشت دست و پنجه نرم می کند. تعداد شرکت کنندگان از ۲۵ بهمن تا اواخر سال باز به مرور تقلیل یافت و همچنین عرصه سیاسی و فضای قانونی و رسمی بر رهبران و بدنه جنبش تنگ تر گشت.
قدرت جنبش سبز با توجه به واقعیت ها و کنار گذاشتن برخورد های تبلیغاتی و بزرگ نمایی ها در حدی نیست که بتواند توازن قوا در جامعه را به نفع نیروهای مدافع دموکراسی تغییر دهد. البته این تحرکات چالش برای اقتدار حکومت ایجاد می کند و اجازه نمی دهد تا نیروهای سرکوب خیابان ها را ترک کنند و فضای پلیسی و امنیتی خاتمه یابد. اما چنین تحرکاتی ناتوان از تحمیل خواست مردم بر نظام سیاسی است. به نظر من عوامل چندی باعث شکل گیری پارادایم انقلابی و غلبه آن بر پارادیم اصلاحات در چشم انداز مبارزات و تکاپو های آینده جنبش دموکراسی خواهی شده است.
نخست برخورد انقباضی و سخت حاکمیت است که با افزایش اختناق و شدت سرکوب سیاسی عرصه را بر تحولات کوچک و بزرگ بسته است. به عبارت دیگر با افزایش درجه بسته بودن نظام سیاسی ، حالت انفجاری در جامعه تشدید می شود. نقل مشهوری است که می گوید در یک جامعه بسته کوچکترین عمل اصلاحی به انقلاب تبدیل می شود. این گفته با شرایط کنونی جامعه ایران بسیار مطابقت دارد. کافی است تصور کنید که فیلترینگ اینترنت برداشته شود و به صورت نسبی فضای آزاد اطلاع رسانی برقرار شود. این تحول که در فهرست مطالبات مورد نظر مردم ، یک خواسته حدا قلی است ، به تبعات و نتایج انقلابی منتهی خواهد شد. عامل دیگر فروپاشی نظام های سیاسی خودکامه مصر و تونس است . این روند اگر با سقوط قذافی و علی عبدالله صالح نیز همراه گردد ، الهامبخش و تشویق کننده نیروهای تحول خواه ایران به رویکرد انقلاب آرام می شود. سیر تکاملی مبارزات نیز تقو.یت کننده رویکرد انقلابی است. البته این ادعا بدین معن نیست که بزودی در ایران انقلاب می شود بلکه تاکید بر این نکته است که افق آینده تحولات در ایران بسمت انقلاب است. اما در خصوص هویت هنوز جنبش سبز در بحران بسر برده و از سردرگمی رنج می برد. منشور شماره دو آقایان موسوی و کروبی پاسخگوی نیاز های جنبش نیست و نمی تواند بازتاب دهنده برایند خواست های بخش های متنوع جنبش سبز باشد. در اصل تکثر نیرو ها در جنبش سبز نیازمند تعریف هویتی است که قدرت اقناع همه را داشته باشد. قطعا این هویت می بایست بر مبنای فصل مشترک و خواست های صریح و روشن تعریف گردد. ا زسوی دیگر این منشور تصوری کلی را بیان می کند و حالت برنامه را ندارد.
در زمینه راهکار و برنامه ، فراورده در خوری مشاهده نمی شود. وضعیت کنونی جنبش و ناتوانی آن در ایجاد تغییر مثبت در وضعیت سیاسی نتیجه فقدان برنامه و راهکار موثر است. با فروکش کردن دوباره اعتراضات خیابانی این نگرانی وجود دارد که جنبش دوباره وارد رکود شود و یاس و نا امیدی بر مردم چیره گردد.
با توجه به حصرخانگی رهبران جنبش سبز توسط حاکمیت و برخوردهای صورت گرفته با معترضین، به نظر شما راهکارهای موثر پیش روی جنبش سبز برای ادامه اعتراضات چگونه می باشد ؟
به نظر من باید با توجه به توانایی جنبش قدم برداشت . در مقطع فعلی استمرار اعتراضات خرد و کلان برای رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی اولویت دارد. در کنار این مسئله ضرروی است تا گفتگویی برای تدوین راهکار مبارزاتی و برنامه سیاسی مناسب شرایط کنونی کشور صورت بپذیرد . رهبری این جنبش نیز باید به صورت دموکراتیک و از پایین به بالا و متناسب با تنوع این جنبش و وزن اجتماعی جریانات تعین یابد. وجود شورای هماهنگی راه سبز امید مثبت است اما باید فعالیت آن شفاف بوده و به گونه ای توسعه یابد که نمایندگان بخش های مختلف جنبش سبز در آن حضور داشته باشند . همچنین از نیروهایی استفاده کند که از مهارت و توان سیاسی بالایی برخوردار بوده و با استفاده از تجربه و پختگی بتوانند تصمیمات درست اتخاذ کنند .
با توجه به حضور گسترده دانشجویان دراعتراضات اخیر و ترس حاکمیت از سازماندهی دانشجویان در دانشگاه ها چه ارزیابی از نقش دانشجویان در اعتراضات آینده دارید؟
به موازاتی که فضای پلیسی در جامعه سنگین تر می شود ، نقش و جایگاه دانشجویان پر رنگ تر می شود. اساسا رسالت ویژه جنبش دانشجویی در عرصه سیاسی کشور و دفاع از حقوق ملت حرکتی موقتی است تا در غیاب جنبش فراگیر و کلان سیاسی فضا را زنده نگه دارد و با فعالیت های گسسته اش فضای ارعاب را بشکند و بدینترتیب زمینه برای به خیابان امدن توده های انبوه جمعیت هموار شود. این نقطه پایان رسالت سیاسی جنبش دانشجویی است که چون موتور کوچک مو.تور بزرگ را به حرکت انداخته است . از طرف دیگر رادیکال تر شدن فضا نیز کنشگری دانشجویی را تقویت می کند. در فضای تند ، شمار کسانی که به شکل مستمر در صحنه فعالیت سیاسی حضور پیدا می کنند ، کاهش می یابد و هزینه بیشتری را نیز می طلبد. در این فضا دانشجویان در قیاس با دیگر اقشار و جنبش های اجتماعی مزیت بیشتر دارند . همچنین روحیه جوانی باعث می شود تا تمایل بیشتری برای پرداخت هزینه و پاکبازی داشته باشند. حاکمیت نیز متوجه این مساله شده است و با توجه به حضور چشمگیر جوانان در رهبری انقلاب مصر و همچنین پیشتازی دانشجویان در یمن و لیبی از تحرک جنبش دانشجویی در ایران احساس خطر می کند . از این رو می کوشد تا با افزایش دستگیری و محدودیت ها فشار بر دانشجویان را افزایش داده و آنها را مهار کند.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، چنانچه در پایان صحبتی با خوانندگان وبسایت دانشجونیوز دارید بفرمایید؟
از شما تشکر می کنم که فرصت این مصاحبه را فراهم ساختید . من دیگر عرضی ندارم . فقط بر ضرورت حفظ امید و واقع بینی در عرصه مبارزات برای رسیدن به آرمان ها تاکید می کنم. برای همه خوانندگان سایت آرزوی موفقیت و سلامت دارم و پیشاپیش عید سعید باستانی را به همه آنها تبریک عرض می کنم.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای مصاحبه با دانشجو نیوز بسته هستند

سخنی پیرامون شایستگی جوانان ایرانی

آقای تقی مختار در آخرین روز های سال ۸۹ به من اطلاع دادند که هفته نامه ایرانیان واشنگتن”جوانان ایرانی” را به عنوان چهره سال ۱۳۸۹ انتخاب کرده است و از من خواستند که در باره این انتخاب و شایستگی جوانان ایرانی چند خطی بنویسم. از این رو سعی می شود در این یادداشت مختصری در باره اهمیت جوانان در شرایط کنونی میهن و تلاش های موثر آنان بنویسم.
جوانان ایرانی نیز چون دیگر همسالان شان در دنیا نیروی محرکه تغییر هستند . انرژی سرشار جوانی آنها را بسمت اثر گذاری در شکل دهی آینده سوق می دهد. آینده ای که متفاوت از امروز است . آنان نمی خواهند در برابر نگرش های نسل پیشین منفعل باشند بلکه سعی می کنند تا نقش خود را بر زمانه تثبت کنند. ا زاین رو امواج خروشان نیروی خلاق جوانی به حرکت در می آید و با در هم شکستن موانع شوری تازه در عالم می افکند . جوانان چهره جامعه و جمعیت را نو می کنند و این نو شوندگی تحرک و زندگی را در کالبد جامعه تداوم می بخشد.
این نیروی تحول خواه سرمایه هر جامعه ای است که سودای پیشرفت و حرکت به جلو را دارد. اما در کشور هایی مثل ایران که ساختارسیاسی و نظام قانونی معیوبش راه هر گونه تحول را بسته اند و تنها می خواهند فرامین سلطان ولایی و خواست تمامیت خواهانه حاکمیت در جامعه جاری شود ،نه تنها جوانان قدر نمی بینند بلکه د رخط مقدم سرکوب و بد رفتاری قرار می گیرند. جوانان نیروی اصلی بر هم زننده آرامش دیکتاتور ها در تاریخ معاصر جهان بوده اند. در اکثر نهضت های رهایی بخش وجنبش های آزادی خواهانه در قرن بیستم و بیست یک جوانان با حمایت از حقوق مردم و ا زخود گذشتگی پیشگام مبارزه گشته اند و بخش عمده ارتش تغییر مثبت را تشکیل داده اند. اگر چه پارادایم پیر سالاری کماکان بر عرصه سیاسی حاکم است اما جوانان در ایران نقش و منزلت ویژه ای دارند و مورد توجه و احترام اکثریت جامعه هستند. دلایل مختلفی باعث اثرگذاری جوانان در جامعه پر تلاطم کنونی ایران است . نخست افزونی و پر شماری چشمگیر این رده سنی است که به آن مزیت ویژه ای می بخشد. اگر به لحاظ گذر عمر ، جوان را در بین رده سنی ۳۰ -۱۵ سال تعریف کنیم آنگاه جوانان در حدود ۶۰ درصد از جمعیت کنونی ایران را تشکیل می دهند. یعنی از جمعیت قریب به ۷۵ ملیونی ایران ۲۸ ملیون آن جوان هستند. از این جمعیت ۲۸ ملیونی در حدود ۴ ملیون دانشجو هستند . لذا ۱۴ درصد از جمعیت جوان ایران را بخش نخبه و فرهیخته آن تشکیل می دهد. بنابراین به لحاظ تعداد نفرات جامعه جوان برتری چشمگیری بر دیگر رده های سنی دارد . این ویژگی سرمایه و توانمندی خاص جامعه ایران هست که متاسفانه تمامیت خواهی ، ناکارامدی و فساد اقتصادی اجازه شکوفایی به آن نمی دهد. اصطکاک و برخورد جوانان در حوزه های سیاسی ،فرهنگی ،جنسیتی و اقتصادی با حکومت ،باعث می شود جوانان نا گزیر به تقابل با حاکمیت و نظام سیاسی کشیده بشوند. بیماری مزمن اقتصاد ایران و ناتوانی حکومت در حل بحران های افتصادی ،بیکاری و عدم برخورداری از رفاه و زندگی آرام را به معضل اصلی جوانان تبدیل کرده است. از سوی دیگر شکاف فزاینده بین نظام ارزشی حکومت با ارزش های فرهنگی گوناگون مورد نظر جوانان ، به رسمیت شناخته شدن آزادی های فرهنگی و سبک های زندگی متنوع و عدم دخالت در حوزه خصوصی افراد را در جایگاه مطالبه اصلی جوانان قرار داده است.
امروزه تلقی جوانان از نوع زندگی ، ارزش ها ،مذهب و اصول فرهنگی تغییر پیدا کرده است. دیگر هویت های فراگیر و ابر گفتمان ها برای آنها جادبه ندارد بلکه گسترده تر شدن حوزه خصوصی و تمایزات هویتی ،فردیت و پذیرش پارادایم تکثر گرایی فرهنگی و اجتماعی مورد توجه است.
دستیابی به دموکراسی ،رعایت حقوق بشر و تحقق مطالبات تاریخی ملت ایران قدیمی ترین و فراگیر ترین خواست جوانان ایرانی است. همچنین پایان بخشی به تبعیضات جنسیتی و تحقق جامعه انسانی که جنسیت موجبی برای نابرابری و نفی کرامت افراد نشود ، جایگاه مهمی در فعالیت های جوانان دارد.
با این توصیفات نگاهی به کارنامه فعالیت جوانان د سال ۱۳۸۹ نشان می دهد که آنها سزاوار بوده اند تا به عنوان چهره سال انتخاب شوند.
جنبش سبز و اعتراضات خیابانی برای دموکراسی و آزادی در ابتدای سال فروکش کرد اما در ماه های پایانی سال همگام با برخاستن موج دموکراسی خواهی در منطقه ، خیزش دوباره ای پیدا کرد. جوانان در تمامی فراز و نشیب های این جنبش حضور موثری
داشتند. حتی در دوران رکود ،دانشگاه ها کماکان فعال بودند و علی رغم فضای سنگین امنیتی به برپایی اعتراضات و نقادی حاکمیت ادامه دادند. ۱۶ آذر نقطه اوج این تحرکات بود. ترفند ها و تدابیر مختلف حکومت اعم از اختناق ، اخراج ازتحصیل ، زندان و … نتوانست جلوی حرکت دانشجویان در بزرگداشت روز دانشجو و حمله به دشمنان آزاد اندیشی و حقیقت طلبی را بگیرد. در تمامی اعتراضات ، جوانان حضور برجسته ای داشتند و بخش فعال تر معترضین را تشکیل می دادند. جوانان از منظر پرداخت هزینه پیشگام بودند. شهید ژاله صانع و محمد مختاری به آنها تعلق داشتند و اساسا قریب به اتفاق تمام جان باختگان جنبش سبز از جوانان هستند. در بین زندانیان سیاسی و بازداشت شدگان راهپیمایی ها باز جوانان در صدر قرار دارند.
چهره های شاخص جمعیت چند صد نفره زندانیان سیاسی جوان عبارتند از بهاره هدایت ، مجید توکلی ، بهروز جاوید تهرانی ، روناک صفار زاده ،مسعود باستانی ،عاطفه نبوی ، زینب جلالیان ،احمد آقایی ضیاء نبوی ، مجید دری ، مهدیه گلرو ، علی ملیحی ،اسدی زید آبادی ، شبنم مددزاده ،آرش صادقی ، حبیب الله لطیفی ،محمد پور عبدالله ، احسان عبده تبریزی .
در بین افراد سیاسی که در سال ۸۹ اعدام شدند حسین خضری ، فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی به طیف سنی جوان تعلق داشتند.
در جنبش زنان و فعالیت های هویت طلبانه قومی ، کار های روزنامه نگاری ، و تلاش اقلیت های دینی برای آزادی مذاهب در ایران نیز جوانان نقش پر رنگی دارند.
فعالیت های آوانگارد جوانان و استقبال آنها از پرداخت هزینه برای آزادی و سرافزاری کشور تنها محدود به حوزه سیاست نیست بلکه در حوزه ادبیات و بخصوص غزل های پست مدرن ،شاعران جوان تلاش در خوری دارند تا قالب جدید و متناسب با زمانه برای شعر فارسی ارائه دهند. موسیقی زیر زمینی دیگر میدانی است که در آن کشمکش جوانان با حاکمیت جریان دارد. ارائه گونه های جدیدی از موسیقی های تلفیقی و به میدان آمدن خوانندگان جدید موسیقی رپ و پاپ در ایران نشان می دهد که جوانان ایرانی نه تنها در برابر سیاست های محدود کننده فرهنگی حکومت تسلیم نشده اند بلکه با ابتکار عمل سد ها را شکسته و میدان را در دست گرفته اند.
به این مجموعه باید تلاش های خاموش جوانان ایرانی در نقاط مختلف کشور را افزود که هدف مشترک فردای بهتر برای میهن ، سیمای انسانی تر جامعه و زدودن بند های استبداد را دنبال می کنند.
البته جنبش دانشجویی بخش سازمان یافته وکیفی جامعه جوان ایران را تشکیل می دهد. تلاش های دانشجویان در شکستن فضای اختناق ؛ دفاع از حقوق ملت و تقویت جنبش دموکراسی خواهی موقعیت ویژه جوانان را نشان می دهد.
آرمانگرایی و نداشتن تعلقات گروهی و جناحی باعث شده است که اعتماد مردم ایران به جوانان و بویژه دانشجویان بیشتر باشد. ایثار و از خود گذشتگی جوانان نیز در جای خود باعث افزایش منزلت آنان شده است.
اهمیت جایگاه جوانان در ایران آنقدر زیاد است که حاکمیت نیز سعی می کند در فرصت های مختلف با آوردن به میدان نیرو های بسیجی و یا نشست های حکومتی با دانشجویان وانمود کند که از حمایت جوانان برخوردار است.
از این رو با در نظر گرفتن این مسائل ،انتخاب هفته نامه ایرانیان واشنگتن ، انتخابی بجا و درست بوده است.

ارسال شده در سیاسی | دیدگاه‌ها برای سخنی پیرامون شایستگی جوانان ایرانی بسته هستند